Reflections on Namjoo:A collection of essays on the music of Mohsen Namjoo (2019), by Independently published.
سکوت هر چیزی است به جز هیچ سکوت هر چیزی است به جز هیچ
(نقش گفتار و سکوت در سبک موسیقی محسن نامجور)
سكوت در هر بافت كلامی قابل بررسی است و هنر خواستار سكوت است، بدین معنا که سکوت پس زدن معنای مستقیم است، بهگونهای که برای درك پربودن، باید معنی خالی بودن را فهمید و برای فهم خالی بودن باید بخش دیگر جهان را به عنوان پر درک کرد (سانتاگ، 2002: 12). اگر غيرمستقيم گويي به معني گفتن چيزي و برداشت چيز ديگری باشد، سكوت نهايت غيرمستقيم سخن گفتن است (تانن[1]، 1985: 94). پس، سكوت ميتواند ایجاد معنی کردن بهواسطهی هیچ نگفتن تلقی شود. سکوت هر چیزی است به جز هیچ و ميان سكوت و گفتار تعاملي وجود دارد كه به واقع هيچ يك بدون حضور ديگري امكان پذير نيستند. دنيس كورزون (1998؛ 2007)، سكوت را به عنوان پديدهاي در تعامل اجتماعي مطرح ميكند و میان سکوت که هدفمند است و خاموشی که غیر هدفمند است، تفاوت قائل میشود. به عبارت دقیقتر، خاموشی در دریافت معنا اختلال ایجاد میکند، اما سکوت به فرایند معناسازی پر و بال بیشتری میدهد. با این اوصاف و با توجه به سبک موسیقیایی محسن نامجو میتوان به دو دلیل سکوت را از ویژگیهای سبکی او برشمرد: نخست اینکه در ایران به دلیل وجود عاملی به نام سانسور که مانعی برای گفتن بهشمار میرود و در آثار بسیاری از افراد به خاموشی بخشی از متن منجر میشود، سکوت توانسته است نقش ویژهای چه در عرصه شعر، داستان، موسیقی، تئاتر، سینما و غیره پیدا کند تا آنچه باید گفته شود، به شیوهای جدید و غیرمستقیم بیا شود. محسن نامجو نیز همچون دیگر هنرمندان در پی گریزگاهی بوده است که با مهارتهای زیباییشناختی گفتههای خود را با بهکارگیری سکوت امکان پذیر کرده است و سبکی پرسکوت به مخاطبان خود ارائه داده است. دیگر اینكه، برخی هنرمندان خودآگاهانه این ویژگی را به ویژگی سبكی خود تبدیل میكنند، بدین صورت که سکوت را نه به عنوان دال تهی بلکه به عنوان دالی که مدلول خود را پنهان میکند و مخاطبان را وادار به یافتن آن میکند، بهکار میبرند. درواقع، با بهکارگیری سکوت این امکان برای مخاطب ایجاد میشود که از خلال دالهای دیگر مدلولی که امکان بیان ندارد، فهمیده شود. محسن نامجو، از جمله هنرمندانی است كه از ماهیت متناقض سكوت و كاركردهای مختلفی كه ایفا میكند، برای ایجاد تفسیر متكثر و ایجاد دلالتهای معنادار استفاده كرده است. از یك سو، او كلام را از معنی خالی میكند و از سوی دیگر، بهواسطهی استفاده از انواع سكوت و بینامتنیتی كه خود نوعی سكوت تلقی میشود، برای گفتمان خود دلالتهای چندگانه ایجاد میكند. در سبك هنری نامجو، میتوان به این انباشت كلام و انباشت سكوت اشارهای ویژه داشت، چراکه جهان فکری او از خلال این انباشت قابل بررسی است. او در ترانههای خود، با شگردهای مختلفی از سكوت نحوی، معنایی و گفتمانی استفاده میكند، از جمله حذف اطلاعات و قطعاتی از اشعار معروف و جایگزین كردن اطلاعات جدید، استفاده از یک دال به جای دال دیگر، بیان غیرمستقیم مفاهیم و گاهی به هم ریختگی نحوی كه باعث به تعویق افتادن معنا میشود وبسیاری از مهارتهای دیگری که به سکوت میانجامند.
قابل ذکر است که سکوت یک واقعیت روانشناختی دارد و در ذهن مخاطب جای خالی یک دال بدون مدلول را دال دیگری میگیرد. براساس نظریهی شناختگرایان، اصول گشتالتی در ذهن تمام انسانها وجود دارد تا تجربهی او را ساختمند کند و از جمله اصول گشتالتی میتوان به شباهت، فاصله، انسداد، اندازه، تداوم و غیره اشاره کرد. اصل انسداد عبارت است از تصاویر ناکاملی که اغلب به واسطهی نظام دریافتی انسان کامل میشوند و به عبارتی وقتی بخشی از اطلاعات دریافتی حذف شده باشند، ذهن قادر به درک آن اطلاعات پنهان شده و یا محذوف است. در شکل شمارهی 1، یک مثلث سفید بر روی سه دایره سیاه قرار گرفته است که مانع درک مفهوم دایرهها نمیشود. به عبارتی، این دایرهها به صورت کامل دیده نمیشوند، اما به صورت کامل دریافت میشوند و بخشهای پنهان یا حذف شده در ذهن مخاطب بازسازی میشود که بنابر این واقعیت میتوان گفت سکوت براساس اصل انسداد، وجود روانشناختی دارد و از سوی ذهن انسان قابل درک است.
اصل انسداد که باعث درک جای خالی، درنگها، سکوتها و شکافهای متنی میشود، در هنرهای متفاوت به شکلهای متفاوتی بنا به رسانهی مورد استفاده نمود پیدا میکند. به باور توماس هاکین (2002)، دو نوع سکوت متنی و روانشناختی وجود دارد. حذف تكههایی از اطلاعات كه با موضوع مورد نظر مرتبط باشند، سكوت متنی تلقی میشود و قطع بيموقع يك عبارت و هرگونه خلاء گفتاري كه داراي معنا باشد، سكوت روانشناختي است. سکوت متنی انواع متفاوتی دارد که یکی از انواع آن، سکوت پیشانگاشتی است و در آن بهواسطهی نگفتن آنچه گوینده در ظاهر فرض میكند كه جزو دانش عمومی مخاطب است، بازدهی ارتباطی بیشتری ایجاد میشود. این نوع سكوت جزو ذات زبان است، چرا كه همیشه برخی اطلاعات در متن مفروض تلقی میشوند و بینامتنیت نیز میتواند زیرشاخهی این نوع سكوت قرار گیرد. نوعی دیگری از سکوت متنی، سكوت ماهرانه است که در آن به عمد اطلاعات مرتبط از دسترس شنونده پنهان میشود (هاكین، 2002 : 348-351) تا مخاطب برای فهم جای خالی آنها تلاش کند. اما سكوت روانشناختی ويژگي فيزيكي ملموستري دارد، مانند مكث، درنگ، لكنت، قطع بيموقع يك عبارت و هرگونه خلاء گفتاري که بسته به بافتی موجود گاهی سکوت تلقی میشود و گاهی خاموشی.
به عقيدهی ويليام سامارين[2] (1965)، سكوت میتواند مانند صفر در رياضيات معنا داشته باشد و به مثابهی غيابي تلقی شود كه داراي كاركردهای خاص خود است (استفان كريگر، 2001: 39). درواقع، سکوت به معناي غياب هرگونه عنصر زباني است كه با نبود خود به صورتي متناقض حضوري نشاندار و معنادار ايجاد ميكند. سكوت وقتي معنادار است كه یک نشانه با غياب خود در يك بافت گفتماني به مدلولي دلالت كند كه پيوسته به تعويق ميافتد.
درنتیجه هنرمند نوگرا همچنان به شیوهی خاص خود و بهگونهای که بسیاری از مخاطبان او نميشنوند، سخن میگوید و اين يعني به باور سوزان سانتاگ (1991) یعنی سكوت. گرچه سکوت همهجا و همیشه هست، و هر فردی در حين سخن گفتن ميتواند دربارهی چيزهايي سكوت كند و ناگفتههای بسیاری برجای بگذارد که جاي خالي آنها در ميان زنجيرهی گفتار قابل درک باشد (ر. ك. جاورسكي، 2007)، اما وقتی سکوت به ویژگی سبکی یک هنرمند تبدیل میشود، آن هنرمند مخاطبان خاص خود را خواهد داشت و به طور مسلم، عموم مردم که خواهان فهم سهل مطالب هستند، مخاطبان همیشگی آن هنرمند نخواهند بود.
درنتیجه، محسن نامجو را میتوانیم در زمزه»ی خوانندگانی قرار دهیم که در برخی از آثار خود، با سکوتهای بسیار به جهان اطراف خود نگاه کرده است و ناگفتههای بسیاری را در ذهن مخاطبان پراکنده است، بهگونهای که بررسي سبكي سكوت در آثار او در دو لايهی آوایی و کلامی امکان پذیر و معناساز است. لايهی آوايي خود بر سه نوع موسیقی، نوفه و نوع اجرا تقسيم ميشود. در لایهی کلامی نیز، سكوت به واسطهی خلاء کلام و يا به تأخير افتادن مدلول به منظور ايجاد تفكر و چندمعنايي رخ ميدهد.
- لايهی آوايي
- موسيقي: سبك موسيقي محسن نامجو، حركت در ميان مرزها است. او فضاهاي خالي ميان سبكها را نشان ميدهد. به عقيدهی توماس كليفتون[3] (1976)، سكوت در موسيقي همانند مطالعهی فضاهاي ميان درختان وسط يك جنگل است (استفان كريگر، 2001: 39) و نامجو بهواسطهی فاصلهی میان درختانی که در متن خود میکارد، سخن خود را به مخاطبان منتقل میکند. او سبكهاي بلوز و سنتي را با هم تلفيق ميكند و اين تلفيق به گونهاي هنجارشكنانه در برههای خاص رخ ميدهد که بعدها مقلدان و پیروان بسیاری پیدا میکند و نامجو را به یافتن راههای جدیدی برای ادامهی کار موسیقی خود وامیدارد. درواقع در سبک نامجو که خود ملهم از هنرمندان دیگری میتواند باشد، برخی مشخصههای موسيقي سنتي در تلفیق با سبك غربي دستکاری میشوند. در تلفيق دو سبك متفاوت، او ابتدا از يك سبك ويژگيزدايي ميكند و سپس آن را با سبك ديگر تلفيق ميكند و ماحصل سبک خاص اوست. بدین معنا که موسیقی سنتي ابتدا از برخي ويژگيهاي خود فارغ ميشود و سپس با سبك ديگري تلفيق ميشود و چیزی جدید ساخته میشود.
- نوفه: صداهايي مانند سرفه، سكسكه، صاف كردن گلو، خنده، گريه، صداي نفس، صداي تق روي بلندگو، لحن اذان، تداعي صداي زنجير، فرياد، و غيره به صورتي ريتميك اجرا ميشوند و از ماهيت غيرموسيقيايي یا نوفهگونه به حالتی موسيقايي تغيير شكل ميدهند، همانگونه که جان كيج، موسیقیدان آمریکایی در اجراي موسيقي خود به نام چهار دقیقه و سی و سه ثانیه سکوت اجرا کرد. کیج توجه حضار را به عدم وجود سکوت مطلق یا خاموشی جلب میکند. به گفتهی جان کیج (1961: 191) چيزي به عنوان سكوت وجود ندارد. هميشه چيزي هست كه صدا ايجاد ميكند. در يك اتاق ساكت دست كم دو صدا شنيده ميشود: صداي ضربان قلب و جريان خون در سر که تمام این صداها در هنگام قرار گرفتن در بافت موسیقی معنادار میشوند. هيچ فضاي خالي وجود ندارد. مادامي كه چشمهاي انسان ميبينند، هميشه چيزي براي ديدن هست. نگاه كردن به چيزي كه «خالي» است، همچنان نگاه كردن است، هنوز ديدن چيزي است. مبنی بر این گفتهی کیج، هرگز سکوت یا فقدان مطلق وجود ندارد.
- نوع اجرا: شيوهی اداي كلمات و وارد كردن صداهاي غيرموسيقايي مانند فرياد، صداهاي نامتعارف كلامي مثل تبديل چهچه به سكسكه يا گريه، خنده، سرفه، استفاده از آواهاي انساني به عنوان ساز، ايجاد صداهاي درونسو (نچآواها) و تبديل آنها به يك ريتم موسيقيايي، تند خواندن اشعار به منظور خالي كردن آنها از معنا و ايجاد ريتم و در واقع، دلالتمند كردن نوع خواندن و ايجاد دلالتهاي معنايي غيركلامي همگي از شگردهايي است كه محسن نامجو در سبك موسيقي خود بهكار ميگيرد و باعث تمايز و اهميت سبك هنري او ميشود. البته ناگفته پيدا است كه بسياري از اين شگردها در تاريخ موسيقي غرب بيسابقه نيستند، اما از يك سو در تاريخ موسيقي ايران بسيار تازه و نويافتهاند و از سوي ديگر، بار فرهنگي خاصي كه در فضاي موسيقي شرقي وجود دارد، بهواسطهی اين سبك به چالش كشيده ميشود. به عقيدهی ياسپر جانز[4]، كار بزرگي است كه همه چيز را به وضوح ببينيم، زيرا ما هيچ چيز را به وضوح نميبينيم. شايد كيفيت توجهي كه بر يك چيز صرف ميكنيم، در صورتي بهتر باشد كه كمتر آن را عرضه كنيم. به صورت آرماني، فرد بايد بتواند به همه چيز توجه كند. حركت به سمت كمتر و كمتر است، اما اين «كمتر» هرگز آنچنان متظاهرانه خود را به مانند «بيشتر» توسعه نميدهد. در سبك موسيقي نامجو، حركت به سوي كمینهگویی است. كلمات مقطع و موجز هستند و اين كلمات بريده بريده كه هر كدام با يك تاريخچهی فرهنگي خاص از دوراني خاص وارد عرصهی متن ميشوند، در وهلهی نخست نامرتبط و بيربط به نظر ميرسند، مانند ترانهی «گيس» از آلبوم عدد (یک روز دلم چون گیس، آشفته و ریساریس). اما از آنجايي كه بيمعنايي وجود ندارد و هر چيزي در بافت داراي معنا ميشود، اين كلمات مقطع در بافتي قرارميگيرند كه نامجو براي متن خود بهواسطهی نوع اجرا، نوع انتخاب موسيقي و ديگر ابزارهاي كلامي فراهم ميكند و با اينكه معنا را به تعويق مياندازد، هرگز بيمعنايي به وقوع نميپيوندد. بلكه برعكس، تكثر معنايي محصول اين حركت آگاهانهاي است كه در تاريخ موسيقي ايران بينظير به نظر ميرسد.
همچنانکه پیشتر اشاره شد، چيزي به عنوان سكوت وجود ندارد. هميشه چيزي هست كه صدا ايجاد ميكند و نامجو نيز در برخي آهنگهاي خود، صداهايي چون صداي نفس خواننده، صداي تقهی روي بلندگو، صداهاي خارج از حيطهی موسيقي، صاف كردن صدا و غيره را به موسيقي خود وارد ميكند. همچنين از تمام ابزارهاي گفتاري براي ايجاد ريتم و حتا شكستن ريتم و ايجاد يك ريتم تازه بهره ميگيرد. به عنوان مثال، چهچهی او در ميانهی يك شعر از حافظ ناگهان به سكسكه تبديل ميشود و اين سكسكه به صورت ريتميك به بخشي از موسيقي او تبديل ميشود. از ديگر شگردهاي اجرايي او در حين خواندن، تكرار يك آوا به صورت اغراق آميز است، به عنوان مثال «جانانه آنه آنه». او براي هنجارشکنی در يك سبك، از برخي ويژگيهاي خواندن نيز استفاده ميكند. به عنوان مثال، استفاده از برخي قواعد خواندن شعر كلاسيك مانند تلفظ «ايي» در كشتي (کشتی شوم جاری) براي رعايت وزن شعر و در عين حال واسازي و بر هم زدن قواعد شعر كلاسيك با تغيير لحن خواندن به صورت نامتعارف (طرز ادا كردن كلمات مثل دردد ددد).
- لايهی كلامي:
- گفتار: به نقل از مالارمه[5]، اين وظيفهی شعر است كه با ايجاد سكوت در حول چيزها انباشت واژگاني ما را پاك كند (سانتاك، 1991: 23). نامجو با استفاده از انواع مختلف سكوت، انباشت واژگاني مخاطبان خود را پاك ميكند و واژگان تعريف جديدي در ذهن مخاطب ايجاد ميكند. در شعر او، به جاي عبارت آرامش دركنار معشوق از واژهی ديازپام (اوگزاز و دیازپامی) و به جاي تعبير آرام كردن دل پريشان چون گيسوي يار از واژهی سشوار (رسوا و پریشم من، سشوار سشوار سشوار) كه صاف كنندهی مو است، استفاده ميشود. جايگزين كردن برخي كلمات با بار معنايي و فرهنگي متفاوت در محور جانشيني كلام، باعث ايجاد سكوت معنايي ميشود. شايد مخاطب به راحتي درنيابد كه آمدن واژهی سشوار در متن شعر حافظ به چه دليل است، اما شنيدن اين واژهی نامتعارف خود به نوعي سكوت معنايي ايجاد ميكند. از آنجايي كه اين سكوت دلالتمند است، به محض رسيدن به مدلول، سكوت به کلامی در ذهن تبديل ميشود. نكتهی قابل توجه در مفهوم سكوت، اشاره به تمايز ميان گفتار و زبان است. چرا كه سكوت با گفتار در تقابل قرار ميگيرد، اما زبان كه يك نظام ذهني است، ميتواند گفتار و سكوت را شامل شود. در واقع، سكوت خود يك تجلي زباني است كه به صورت غياب گفتار رخ ميدهد. به عبارت ديگر، سكوت كلامي به نوعي بيان غيرمستقيم، فقدان برخي كلمات در زنجيرهی گفتار و يا بهكار رفتن يك كلمه به جاي كلمه ديگر تلقي ميشود. به عنوان مثال، در ترانهی «گيس»، كلماتی جديد با بار ادبي و فرهنگي متفاوت با رعايت وزن در ابيات قبلي شعر حافظ جايگزين ميشوند (وی خاطرهات پونز، نوک تیز ته کف کفشم، این سندل رسوایی)، (گرگی تو و میشم من، جمعن به تو آویزیم، آب است و تو سریشم من، جمعن به تو آویزیم).
نگاه نامجو به واقعيتهاي اجتماعي با نوع خواندن و شيوهی ارائهی ترانههاي او مرتبط است. او در اشعار خود، كلمات عاشقانه را با لفظي غيرشاعرانه بيان ميكند و اين خود نوعي تناقض است. يعني او با سكوت دربارهی مسئلهی عشق، ارتباط اجتماعي، جايگاه فرد در اجتماع و بسياري از ديگر معضلات را به صورت غيرمستقيم به چالش میکشد. درونمایهی هنري آثار او، عدم رضايتی دوگانه است که گاه با فقدان كلمات و گاه با انباشت آنها بیان میشود. هنر او شكايتي دوگانه را منعكس ميكند، بهطوری که به تعبیر سانتاگ ذهن را بيحس ميكنند و حواس را كند میکند، درنتیجه سکوت دعوت خواننده به فعالیت در متن تلقی میشود.
از ديگر شيوههاي كلامي شعر نامجو، استفاده از صنعت تضمين است، اما با يك تفاوت ماهوي نسبت به تضمين در شعر كلاسيك. او اشعار شاعران مختلف را در هم ميپيچد و عبارات نامرتبط را كنار هم ميگذارد. سهم خواننده در تفسير اين اتفاق روشن است: خوانش. از آنجا كه بيمعنايي وجود ندارد و هر متني در بافت داراي معنا و سناريوي خاص خود است، خواننده در صدد تفسير برميآيد و رابطهی ميان دالها در متن ترانهی نامجو شكل ميگيرد. به عنوان مثال او شعر ابوحفص سغدی، مولوی و بهنام نوروزی را كه از لحاظ تاريخي نيز به برهههاي مختلفي تعلق دارند، با هم تركيب ميكند و اين متن را در يك ملودي فولكوريك كردي اجرا ميكند (آه كه اينطور، آلبوم جبر جغرافيا): (عشق سوادی شبانهست که دراز است و قلندر پیدا). در اين متن، هر قطعه شعر جايگزين يك كلمه در شعر ديگر شده و متن جديدي را ايجاد كرده كه در آن به جاي شب، «عشق سوداي شبانه است»، قرار ميگيرد. اين اتفاق در محور جانشيني رخ ميدهد. استفاده از كلام آشنا براي ايجاد يك تعبير ناآشنا از جمله شگردهايي است كه باعث مقبوليت يك اثر ميتواند باشد. مخاطب، اين شعر كلاسيك را بارها شنيده و ميداند كه با حضور «شب دراز است»، سكوت دلالتمند به صورت موفق عمل ميكند. مثال ديگر عبارت است از «جان به جانآفرین تسلیم نمیشود» يا «بازگشت همه به سوی او نیست» كه فعل به جاي صورت ايجابي، به صورت سلبي بهكار ميرود. از جمله ديگر جايگزينيهايي كه در محور جانشيني رخ ميدهد، ميتوان به قطعاتي از ترانهی «گيس» از آلبوم عدد اشاره كرد، كه به دليل جايگزيني دو كلمه با دو بار ادبي و فرهنگي متفاوت، طنز كلامي رخ ميدهد: (یک روز سر زلف بلوندت چینم بهر دل مسکینم، اینم جگرم اینم). خواندن ترتيب كلمات با ايجاد وقفهاي كه معناي آن را عوض ميكند و استفاده از خوانشهاي مختلف كلامي از ديگر امكاناتي است كه بهواسطهی سكوت فراهم ميشود: (هستي از ما ... خورده، هستي، ما از هستي، هستي از ما ... خورده ما از هستي از ما ... خورده هستي).
- سكوت: سكوت را ميتوان از جنبهی آوايي و معنايي مورد بررسي قرار داد. جنبهی آوايي سكوت را سكوت روانشناختي مينامند كه بهواسطهی رمزگذار بهكار ميرود تا به رمزگشا براي درك پيام كمك شود، از جمله درنگ[6]، تصحيح جمله، كاهش سرعت و غيره كه از رخدادهاي رايج در هر مكالمهی طبيعي است. اما اگر سكوت روانشناختي جنبهی تعمدي پيدا كند، سكوت تعاملي[7] ناميده ميشود كه با مكثهاي عمدي در مكالمه به مخاطب اجازه ميدهد كه با توجه به معناي مكالمه، استنتاجهايي مختلفي داشته باشد (كورزون، 1998: 20).
سكوت معنايي به هر نوع غياب يا فقدان كلامي دلالتمند اشاره ميكند که خود داراي معنا است و مسئلهی اصلي سكوت در گفتمان كشف اين معنا است (كورزون، 1998: 5). سكوت صرفن به معناي غياب گفتار نيست، و اگر چنين تصور شود، اين خود يك سوءتفاهم بيشتر نيست. براي اينكه سكوت در مفهوم زباني داراي معنا باشد، سخنگو بايد داراي قصد باشد - يعني دال صفر داراي يك مدلول گفتني باشد، معنايي كه ميتوانست به صورت واژهها بيان شود، اما نشده است (همان، 1998: 8). وقتي سخنگو هيچ قصدي در وراي رفتار خود نداشته باشد، اين سكوت را ميتوان غير عمدي و غير هدفمند و از نظر زباني بيمعنا تلقي كرد. اين مطلب با تمايزي كه گرايس (1957) ميان معناي طبيعي و غير طبيعي قائل ميشود، مطابقت دارد. طبق نظر او، معناي غيرطبيعي ميتواند به يك پديدهی زباني و معنادار تلقي شود و صرفن معناي ثانوي كه همان معناي غيرطبيعي است، در ماهيت زباني تلقي ميشود. پس معناي غيرطبيعي به صورت تلویحی سكوتی معنادار است و منظور گوينده به صورت غيرمستقيم در آن بيان ميشود.
بسياري از صنايع معنوي طبق اين تعريف، ميتوانند در مقولهی سكوت قرار گيرند، اما سكوت امري نسبي است. «به يقين واژههاي نشاندار به خاطر موضعشان در ارتباط با آنچه غايب، بينشان، ناگفته و غيرقابل گفتن هستند، دلالتمند به شمار ميروند. معنا در نظام حضور و غياب ايدئولوژيکي نسبي است (هاكين، 2002 : 347). پس ميتوان براي سكوت يك پيوستار در نظر گرفت و چنين ادعا كرد كه سكوت در تمامي متون به نسبتي وجود دارد. نوع سكوت بهكار رفته در يك متن و ميزان آن روي پيوستار قرار دارد و بسته به اینکه فقدان کلام چقدر با هدف اصلی متن مربوط باشد، سکوت در آن متن وجود خواهد داشت. به عنوان مثال، برخي آثار از سكوتهاي معنایي مانند جایگزینی یک دال بهجای دال دیگر ممكن است بيشتر استفاده كنند. برخي آثار ممكن است در استفاده از اين صنايع اغراق كنند كه اين خود سكوت را در متن به سمت پیچیدهشدن پيش ميبرد. برخي آثار ممكن است از سكوت نحوي مانند حذف، جايگزيني، ارجاع و غيره بيشتر استفاده كنند كه البته اين نوع سكوت خود به سوي ايجاد سكوت ساختاری پيش ميرود.
نامجو از بيشتر انواع سكوت استفاده ميكند، چه سكوت معنايي و چه سكوت نحوي كه در خدمت سكوت معنايي قرار ميگيرد و چه سكوت گفتماني كه ماهيت طبيعي كلام است (ر.ک. صادقی، 1390). به عنوان مثال با يك شعر اروتيك دربارهی هستي، به شرح يك رابطهی عاشقانه ميپردازد كه در بستر جامعه، به رابطهاي فرو برنده و از بين برنده تبديل ميشود. اين هستي به گونهاي نيز به جهان و مقتضيات آن اشاره ميكند كه با استفاده از صنعت اغراق و استعاره براي بيان ناملايمات زندگي، رابطهی فرد با جهان به يك رابطه اروتيك ميان فرد و معشوق جنسي تبديل ميشود كه البته اين رابطه لذتبخش توصيف نميشود، بلكه از بين برنده و تلخ است (ماندگارتر از هستهی هلويي كه نيست شود، از براي آمدن هستهاي ديگر در هستي). در اين رابطهی استعاري، اشاره به تولد و تكثير نسل (و تنها همان هست بي هست است كه هل ميدهدمان شتاب كنيم تا بمانيم بر هستي و نمانيم از هستي) امري پوچ توصيف ميشود و اين پوچي با برهم زدن نحو جملات و ايجاد صناعات فرمي در شعر اجراي شنيداري ميشود كه البته نحوهی اجراي خواننده نيز به بيان اين برهمزدگي نحوي و اجتماعي دامن ميزند. در واقع، در اين ترانه به نقد اجتماعي افرادي كه به ارتباط جنسي يا زناشويي، تداوم نسل و ادامهی زندگي و روزمرگي براي عقب نماندن از بقيه تلاش ميكنند، پرداخته ميشود (بدوم و بگويم بدوم و بگويم كه بر هستي آي بر هستي).
از ديگر كاركردهاي سكوت در شعر نامجو تصديق غياب يا فقدان فكر است. البته، سكوت به دليل ماهيت متناقضگونهاش، براي ايجاد زماني براي ادامه دادن يا بيان كردن فكر نيز مورد استفاده قرار ميگيرد. به عبارتی، گفتار به تفكر خاتمه ميدهد. اما اگر كسي تصميم بگيرد كه موضوعي را تمام نكند، آن مبحث تمام نشده است. سكوت مباحث را «گشوده» نگه ميدارد و نامجو اينگونه به بيان اعتراضهاي اجتماعي، فرهنگي و جهاني ميپردازد، اما به آن خاتمه نميدهد، چرا كه تمام مطلب را بيان نميكند. تنها بخشي به صورت گفتاري بيان ميشود و بخش ديگر بهواسطهی سكوت. سكوتي كه در خلال كلام از طريق غياب يا تأخير در كلام وجود دارد. به واقع، «هر چيزي كه بتواند فكر شود، به طوري شفاف فكر ميشود. هر چيزي كه بتواند گفته شود، به طوري شفاف گفته ميشود. اما نه هر چيزي كه فكر ميشود، گفته ميشود» (سانتاك، 1991: 18). بسياري از مباحثي كه در ترانههاي نامجو به آن فكر ميشود، به گونهاي غيرمستقيم گفته ميشود يا به گونهاي ناگفته ميماند و همين ناگفتن آن، هميشه جايي براي گفتن باقي ميگذارد. تقسيم جهان به دو قسمت «عقاید نئوکانتی» و «شقایق نرماندی» و آوردن تعبيرهايي كه به هركدام از اين دو جهان مربوط ميشود، به گونهاي به نقد اجتماعي جامعهاي ميپردازد كه توزيع ناعادلانهی قدرت در آن رواج دارد و «دولت شرمنده»، «کپی پدرخوانده» و «ملیپوش بازنده» را به يك جهان و «عشق پانزدهسانتی» و تمام چيزهاي خوب ديگر را به جهان ديگر که متعلق میداند. درنتیجه، جهان نامجو، جهانی است پر شکایت با ناگفتههای بسیار که مخاطب ایرانی را به تفکر دعوت میکند و با موسیقی سکوتمحور خود، جهان مخاطبانانش را به چالش میکشد، چالشی که ممکن است به تغییر بیانجامد و ممکن است صرفن لحظاتی مکث خواننده را باعث شود. مکثی که شاید روزی به تأمل تبدیل شود.
منابع:
Cage, John, 1961. Silence. MIT Press, Cambridge, MA.
Huckin, Thomas (2002) Textual silence and the discourse of homelessness. Discourse and Society 13 (3), 347–372.
Grice, H. P. (1957) Meaning. In Philosophical Review 66, 377-88.
Jaworski, Adam (2000). Silence and Small Talk, in Small Talk 110, 113 (Justine Coupland ed.
Krieger, Stefan H. (2001), A Time to keep silent and a time to speak: The functions of silence of silence in the lawyering process. Volume 80, Oregon Law Review.
Kurzon, Dennis (1998). Discourse of Silence. John Benjamins, Amsterdam.
-----. (2007_A). “Towards a typology of silence”. Journal of Pragmatics 39, 1673–1688
-----. (2007_B). “Peters Edition V. Batt: The Intertextuality of Silence”.
Sontag, S. (2002). Styles of Radical Will: The Aesthetics of Silence, USA: Farar, Srtaus & Giroux
Tannen, D. and Saville-Troike, M. (1985) Perspectives on Silence. Norwood, NJ: Ablex.
[1] Deborah Tannen
[2] William J. Samarin
[3] Thomas Clifton
[4] Jasper Johns
[5] Mallarmé
[6] Hesitations
[7] Interactive
دیدگاهها
ارائه ی مقاله هایی از این دست برای معرفی اشعار و موسیقی نامجو لازم بوده و هست، از خواندنش بسیار آموختم و لذت بردم؛ لذتی از نوع خواندن یک شعر! حتی از موضوع مقاله در جهت زمینه ی تخصصی خودم (معماری) الهام گرفتم
دست مریزاد