بررسی انشاءالله: “اگر خدا بخواهد”
مقدمه
این مقاله نخست فرصتی را فراهم میکند که به مطالعهی مسلمانانی که از پیشزمینههای فرهنگی، قومی و زبانی متفاوتی میآیند و همچنین دیدگاههای آنها از خلال یکی از الگوهای گفتمانی پرداخته شود. این مقاله فرصتی ایجاد میکند تا نشان دهد که کاربرد قرآن، اساس اسلام، چگونه در تعامل ارتباطی مسلمانان مجالی ایجاد میکند تا عملی را بدون به خطر انداختن وجههی خود یا مخاطبان خود انجام دهند. اهمیت این مطالعه در چهار نکته است: نخست، انگیزهها و علتهایی را بیان میکند که مسلمانان را وامیدارد تا آنچه از قرآن از برکردهاند، در گفتمان روزمره استفاده کنند. دوم، زمینهی نقشهای کاربردی چندجانبهای است که برای مسلمانان با استفاده از آیههای قرآن تداعی میشود تا به اهداف شخصی خود برسند. سوم، بر اهمیت توسل مسلمانان به کاربرد زبان قرآنی به مثابهی وسیلهای ارتباطی تأکید میکند که به منظور حفظ وجههی شخص دربرابر خطری که مخاطبان مسلمان را تهدید میکند، رخ میدهد. و چهارم، به ما فرصتی میدهد تا بهواسطهی بیان فعالیتهای ارتباطی مختلفی که از گروههای قومی خاص برای القای مفاهیمی جهانی مانند غیرمستقیم بودن و ادب سرمیزند، سوءتفاهم در ارتباط درون فرهنگی و بینافرهنگی را به حداقل برسانیم.
پرسشهای پژوهش:
در این پژوهش دو پرسش مطرح میشود: الف) نقشهای کاربردی استفاده از آیهی قرآنی انشاء الله (اگر خدا بخواهد)؛ ب) مثالها و بافتهایی که مسلمانان مایل هستند انشاء الله را به کار ببرند. مطالعات پیشین صرفن بر ساز و کار مردمشناسانه تکیه کردهاند تا به تعریف و شرح مفهوم غیرمستقیمگویی، آنگونه که در ژانر شفاهی یک گروه قومی خاص به کار میرود، بپردازند (ر.ک. لوین 1985؛ هال 1976، 1982، 1959؛ گامپرز 1982 الف، 1982 ب؛ گودیکنست و کیم 1984، 1997).
در پایان، یکی از بخشهای اصلی این مقاله، تمرکز بر تعریف غیرمستقیمگویی از لحاظ زبانی و به کارگیری ساز و کار زبانی برای شرح چنین مفهومی است. این مقاله بر اهیمت دلالتهای ضمنی زبانی تکیه میکند که به شدت متعلق به مفهوم غیرمستقیمگویی در شرایطی است که غیرمستقیم گفتن بیشتر یک ویژگی گفتمان است و نه یک دگرگونی فرهنگی که خود را به شیوهای تغییرپذیر در پارهگفتارهای گویندگان فرهنگهای مختلف نشان میدهد.
پیشینه مطالعات
مفهوم وجهه و تصویر خود، مفاهیمی هستند که ریشه در فرهنگ یک شخص دارند، چنانکه مؤدب بودن یا غیرمستقیم سخن گفتن مستلزم این هستند که یک فرد به قراردادهای فرهنگی و زبانی خود نزدیک شود تا بتواند با این ارزشها و هنجارها سازگار شود (نک. براون و لوینسون 1987؛ ماتسوموتو 1989؛ گامپرز 1982 الف). درواقع، مطالعات بینافرهنگی نشان دادهاند که مفاهیم اصول همکاری مکالمهای مانند غیرمستقیمگویی و مؤدب بودن مفاهیمی جهانی هستند که بهواسطهی شگردهایی القا میشوند که از نظر بینافرهنگی بودن و از نظر زبانی متفاوت هستند (نک. گامپرز 1982ب؛ براون و لوینسون 1987؛ بلوم-کولکا 1983؛ ماتسوموتو 1989). بنابراین، مفهوم غیرمستقیمگویی به واقع آنقدر از مفهوم مؤدب بودن متفاوت نیست، چراکه مشارکان در مکالمه در هر دو موقعیت مستعد به کارگیری شگردهای ارتباطی (ابزار زبانی) هستند که مطابق هنجارها و قراردادهای زبانی و فرهنگی است. این مسئله به نظر میرسد که با یافتههای مطالعاتی که بر ادب و غیرمستقیمگویی به صورت بینافرهنگی و بینازبانی انجام شده است، سازگار باشد (نک. ماتسوموتو 1989؛ گو 1990؛ گامپرز 1982ب؛ تانن 1981؛ ویرزبکا 1985).
این پژوهش به نوشتههایی نزدیک میشود که بر مفهوم غیرمستقیمگویی تأکید میکند به اعتبار اینکه بازگویی آیههای قرآن مسلمانان را به برداشت تفسیرهای مختلف از وضعیتی مشابه وامیدارد. بنابراین، این مقاله گفتن آیههای قرآن را گونهای از غیرمستقیمگویی به شمار میآورد. بر پایهی بررسی گستردهی پیشینهی مطالعاتی که کنکاش کردهام، مفهوم غیرمستقیمگویی از سوی بسیاری از پژوهشگران از رشتههای مختلف به دست داده و بیان شده است، به ویژه در رویکردهای مردمشناسی فرهنگی، زبانشناسی اجتماعی و رویکردهای گفتمان محور. هر یک از رویکردها به دنبال مفهوم غیرمستقیمگویی به شکل متفاوتی هستند و هر رویکرد ریشهی تحلیل این مفهوم از غیرمستقیمگویی را در چشماندازی میداند که هر رویکرد از آن روییده است. در این تحلیل، بررسی دربارهی تعریف غیرمستقیمگویی از دیدگاه این رویکردهای اصلی در امتداد تحلیل انتقادی این چشماندازها مطرح شده است.
چشمانداز و رویکرد مردمشناسانه مفهوم غیرمستقیمگویی را به نوعی فرهنگویژه و زبانویژه در نظر میگیرد و بنابراین این رویکرد مفهوم غیرمستقیمگویی را به مثابهی پدیدهای فرهنگی که ریشه در زبان و فرهنگ یک شخص دارد، تحلیل میکند (نک. گودیکونست و کیم 1997، 1984؛ گودیکونست و تینگ-تومی 1996، 1988؛ گودیکونست 1993؛ گامپرز 1982ب؛ هال 1982، 1976، 1959؛ دود 1992؛ لوین 1985؛ روسالدو 1973؛ کینان 1976، 1974). طرفداران این رویکرد خود را به این حقیقت تسلیم میکنند که تفاوتهای فرهنگی علت اولیهای هستند که مردم براساس آن درک خود از جهان اجتماعی را میسازند که بخشی از آن هستند. بنابراین،این رویکرد تأکید بیشتری بر زبان و فرهنگ میکند تا مفهوم غیرمستقیمگویی را توضیح دهد.
طرفداران چشمانداز مردمشناسانه به نظر میرسد که بر فراهم کردن تعمیمهای فرهنگی تکیه میکنند تا تفاوتهای فرهنگی تمایزدهنده و مهم را توضیح دهند. به عنوان مثال، آنها تفاوت در شیوهی سخن یک گروه قومی خاص را به قوانین نظام گفتمانی نسبت میدهند که متعلق به یک فرهنگ خاص است. طرفداران این چشمانداز به احتمال مایل به حمایت از این موضوع هستند که فرهنگ بعضی از محدودیتها را بر ترفندهای ارتباطی ما تحمیل میکند. و در نتیجه، فرهنگ برای گویشوران خود زمینهی فکر کردن و صحبت کردن به یک شیوهی خاص را که همگن با فرهنگی است که گویشوران خود را در آن سهیم میدانند، فراهم میکند.
دیدگاه هایی که در این رویکرد وجود دارند، برآمده از این واقعیت هستند که تلقین ارزشهای فرهنگی از تصورات دوران نوجوانی شکل میگیرد که به احتمال فرد را وادار به رعایت قوانین نظام گفتمانی فرهنگ خود میکند و باعث میشود که فرد پدیدههای اجتماعی مشابهی را با تکیه بر چارچوبهای فرهنگی ارجاع ببیند و درک کند. به عنوان مثال، چشماندازهای مردمشناسانه بر این تأکید میکنند که چگونه تأثیر فرهنگ بر مفهوم وجهه و ادب زمینه را برای گروه قومی خاصی فراهم میکند تا به بافتمند کردن اشارهها بیش از دیگر گروهها بپردازند. به علاوه، چشمانداز مردمشناسانه بر پایهی این قضیه قرار گرفته است که برخی از تمایزهای میان فرهنگها میتواند در شیوهی سخن گفتن مردم خود را نشان دهد. به عنوان مثال، میتوان دید که در میان گویشوران فرهنگ خاصی گرایش به مستقیم سخن گفتن و رکگویی در شیوهی کلام بیش از دیگر فرهنگها است. این مسئله به وضوح بر اهیمت زبان به مثابهی ابزاری تشخیصی تأکید میکند که شخص بهواسطهی آن میتواند تفاوتهای فرهنگی را توجیه کند که گروههای فرهنگی جمعگرا را از گروههای فردگرا بر اساس سبک سخن گفتن آنها متمایز کند.
درحالیکه چشماندازهای مردمشناسانه به ما دید جالبی درباره تفاوتهای گستردهی فرهنگی میدهد، به نظر میرسد که تحلیل آن دربارهی مفهوم غیرمستقیمگویی دارای خطاها و نارساییهای اساسی باشد. گویا این نارساییها ناشی از اعتماد کلی این چشمانداز به اتخاذ تعمیمهای فرهنگی گسترده و پرداختن به مفهوم غیرمستقیمگویی از منظری فرهنگی و نه زبانی یا کاربردشناختی برای ارزیابی شیوهی سخن گفتن یک فرهنگ یا گروه قومی خاص است. به علاوه، رویکرد مردمشناسانه ساز و کار فرهنگی را برای توجیه مفهومی بهکار میبرد که هم زبانی و هم فرهنگی باشد.
بنابراین، این چشمانداز در فراهم کردن یک مدل مناسب برای کمک به توجیه چنین مفهومی از لحاظ زبانی یا کاربردشناختی شکست میخورد. تقسیمبندی فرهنگها به صورت “بافت زبرین” در برابر “بافت زیرین” یا “خطی در برابر غیرخطی” یا “جمعگرا” در برابر “فردگردا” ممکن است صرفن برای توجیه علتهای فرهنگی و نه کاربردشناختی مفید باشند که مشارکان مکالمه را وادار به غیرمستقیمگویی در کنشهای ارتباطیشان میکند. همچنین سودی ندارد که با زبان و فرهنگ به یک درجهی اهمیت رفتار شود و جنبههای فرهنگی و عناصر زبانی به مثابهی موجودیتهای خودمختار برای توجیه مفهوم غیرمستقیمگویی به کار روند.
علاوه بر این، نارسایی یافتههای مطالعات مردمشناسی از تعریفی ناشی میشود که این مطالعات برای شرح مفهوم غیرمستقیمگویی بهکار بردهاند و فقدان این مسئله به دلیل ارتباط میان حوزهی مفهومی (در این بافت، مفهوم غیرمستقیمگویی) و حوزهی تجربی (اندازه یا ابزاری که بهواسطهی آن مفهوم غیرمستقیمگویی میتواند در بافت و حوزهی خاص خود مورد آزمایش قرار بگیرد) برای توجیه جنبه ةای کاربردی و زبانی مفهوم غیرمستقیمگویی و صورتهای چندوجهی آن به اندازهی کافی استوار و قابل تشخیص نیست. در نتیجه، یافتهةای این مطالعات برای توضیح مفهوم غیرمستقیمگویی از لحاظ زبانی و کاربردی شکست میخورد. چنین نارساییهای اساسی در چشمانداز مردمشناسانه ممکن است نه قابل درک باشد و نه راه سودمندی برای تحلیل دادههای این مقاله باشد.
رویکرد دوم، درحالیکه تأثیر فرهنگ را تصدیق میکند، گرایش به تأکید بیشتری بر زبان به مثابهی علت اولیهی مفهوم غیرمستقیمگویی دارد. این رویکرد بر نظرها و دیدگاههای گروهی از زبانشناسان اجتماعی (مانند تانن 1981، 1984، 1986؛ لیچ 1983؛ ویرزبکا 1985؛ دیویس 1987، برنستاین 1973؛ آلمنی و آلوان 1982؛ براون و لوینسون 1987؛ چینه 1965) تأکید دارد که ادعا میکنند مفهوم غیرمستقیمگویی عمدتاً از دو منبع اصلی نشأت میگیرد: نخست، مفهوم غیرمستقیمگویی میتواند به صورت بالقوه زمانی نمایان شود که مشارکان مکالمه به صورت هدفمند هم رمز زبانی و هم بافتی را که پیامهای ارتباطیشان در آن تولید میشود، اداره میکنند. به عنوان مثال، طرفداران این دیدگاه ممکن است ادعا کنند که مشارکان مکالمه متمایل به ساخت پیامهای ارتباطی به شیوهای هستند که اهداف شخصی آنها در نظر گرفته شود و به واسطهی آن شنوندگان خود را وادارند که برداشتی را اتخاذ کنند که آنها مد نظر دارند.
علت اساسی دوم برای بیان غیرمستقیم تمایل برخی از مشارکان مکالمه برای بهکارگیری ابزارهای بلاغی است که احتمال ایجاد پیامهای ارتباطی غیرمستقیم و مبهم را تا حدی افزایش میدهد. طرفداران این چشمانداز مخالف بهکارگیری ابزارهای زبانی خاص مانند اشاره،استعاره، مبالغه و دیگر ابزارهای بلاغی هستند که علت اصلی غیرمستقیمگویی به شمار میروند.
به عقیدهی آنان زبان بافت مقید است و پارهگفتار یک فرد باید در بافتی که تولید میشود، مطرح شود. برخی از این زبانشناسان اجتماعی ادعا میکنند که مفهوم غیرمستقیمگویی زبانویژه و فرهنگویژه است، چراکه یادآوری و ادراک آن احتمالاً نیاز به استفاده از قراردادهای زبانی دارد که به شدت بینافرهنگی و بینازبانی هستند (ویرزبکا 1985؛ تانن 1981؛ گامپرز 1982ب).
درحالیکه این رویکرد فرد را قادر میسازد تا بسیاری از بینشهای مفید دربارهی علل و ابزاری کسب کند که باعث غیرمستقیم شدن شگردهای ارتباطی می شوند، احساس مسئولیت کند، این رویکرد دارای نواقصی برای بیان ساز و کار آشکار خود است که بهواسطهی آن یک فرد میتواند به صورتی مناسب قصد گوینده برای بیان مفهوم غیرمستقیم را توجیه کند. بنابراین، این رویکرد احتمالاً نمیتواند به مثابهی مدلی برای راهنمایی ما به کار برود تا انگیزههایی که مشارکان مکالمه را وامیدارد غیرمستقیم سخن بگویند، مشخص کند.
رویکرد سوم که مفهوم غیرمستقیمگویی و انگیزهی ایجاد آن را تحلیل میکند، رویکرد گفتمان محور است. این رویکرد نظرها و دیدگاههای پل گرایس (1975) و جان سرل (1975، 1969، 1979) دربارهی مفهوم غیرمستقیمگویی بازنمایی میکند. این دیدگاهها که از سوی طرفداران این رویکرد بیان شد، به نظر میرسد با آن دیدگاههایی سازگار باشد که در رویکرد زبانشناسی اجتماعی مطرح شد دربارهی اینکه در هر دو رویکرد، مشارکان مکالمه مفهوم غیرمستقیمگویی را بهواسطهی کد زبانی که به دلایل مختلف بهکار میبرند، ایجاد میکنند.
بنابراین، نظام زبانی برطبق نظر این دو رویکرد بر فرهنگ تقدم دارد. گرچه رویکرد گفتمان محور از دو رویکرد قبلی به دو دلیل متفاوت است: نخست، به مفهوم غیرمستقیمگویی به مثابهی یک کنش عمدی نگاه میکند که از سوی هر گویشوری، صرف نظر از پیشزمینهی قومی و فرهنگی او برای انتقال برخی اطلاعات اضافه به مخاطب رخ میدهد؛ و بنابراین بر هدف گوینده تکیه میکند. دیگر اینکه، این رویکرد خود را از دو رویکرد سابق ـ رویکرد مردمشناسانه و زبانشناسی اجتماع- بهواسطهی فراهمکردن ساز و کاری متمایز میکند که ما بهوسیلهی آن میتوانیم هدف گوینده را به خوبی توجیه کنیم.
در نتیجه، رویکرد گفتمان محور براین اساس هم ماندنی و هم قابل اعتماد است که ساز و کار آشکاری را مطرح میکند که به ما امکان توجیه مفهوم غیرمستقیمگویی به مثابهی کنشی هدفمند را میدهد که از سوی گوینده تولید شده تا برخی خواستههای شخصی فراهم شود. بنابراین، این رویکرد به نتایج مفیدی میرسد و بینشهای سودمندی را فراهم میکند مبنی براینکه چگونه کسی میتواند مفاهیمی جهانی مانند غیرمستقیمگویی و ادب را شرح دهد. به دلیل چنین برتری، در این مقاله از ساز و کارهایی که در این رویکرد برای تحلیل دادهها استفاده میشود، بهره بردهام.
چارچوب نظری
پرسشهای اولیهی این پژوهش بر نقشهای کاربردی بازگویی آیههای قرآن، و به طور شاخص بازگویی انشاء الله و انگیزهایی که مسلمانان را به بیان چنین آیههایی در بافتهای اجتماعی وامیدارد، تأکید دارند. از آنجایی که تحلیل دادهها در این مقاله ریشه در چارچوب سرل درباره نظریهی کنشهای گفتاری غیرمستقیم دارد، مروری بر این نظریه و اهمیت کلی آن برای چنین دادههایی که در این مقاله ارائه میدهم، فراهم کردهام.
جان سرل (1969: 48) در شرح معنای کاربردی “کنش ترغیبی” هر “کنش گفتاری” میگوید:
از دیدگاه گوینده، گفتن یک چیز و معنای آن به شدت با هدف تولید تأثیر خاصی بر شنونده مرتبط است. از دید شنونده، درک پارهگفتار گوینده به شدت با تشخیص اهداف او مرتبط است. در مورد پارهگفتارهای صریح میتوان گفت که پلی میان دید گوینده و دید شنونده وجود دارد که بهواسطهی زبان مشترک آنها فراهم میشود.
“زبان مشترکی” که سرل دربارهی آن سخن میگوید، بر جنبههای کاربردی و اجتماعی فرهنگی تأکید میکند که مشارکان مکالمه باید به منظور کاهش سوءتفاهم در نظر بگیرند. این مسئله به صورت بالقوه میتواند به زبان قرانی ارجاع دهد که مسلمانان در بیان ادراک خود از جهان اجتماعی که بخشی از آن هستند، باهم مشترکند. گرایش برخی مسلمانان برای بهکاربردن آیههای قرآن در مکالمههای روزمره اشارهای است بر اینکه این رمز زبانی، زبان مشترکی است که آنها بهکار میبرند. این رمزهای زبانی در این بافت خاص، رمز زبانی محدودی هستند که صرفاً برای آنهایی که در مفاهیم قرآنی خبرهاند و دانش کافی دربارهی زبانشناسی قرآنی دارند قابل درک و دسترس است.
در بخش تحلیل دادهها، نشان میدهم که چگونه مسلمانان متمایل به کاربرد رفتارهای ارتباطی خاص برای کاهش تعهدات خود در انجام کارهایی در آینده و یا بیان درک خود از جهان اجتماعی هستند که تلاش میکنند آن را بفهمند. همچنین نشان میدهم مسلمانان چگونه ابزارهای زبانی خاص را نه به عنوان یک وسیلهی ارتباطی برای نشان دادن هویت مذهبی خود، بلکه ترجیحاً به مثابهی یک مجرای اجتماعی برای انجام عمل یا تأثیر گذاشتن بر وضعیت یا رفتار یکدیگر به کار میبرند و بنابراین در رفتارهای مخاطبان خود تغییراتی ایجاد میکنند.
تلاش من بر آن است که نشان دهم کاربرد چنین ابزار زبانی، به عقیدهی من، صورتی از غیرمستقیمگویی است، چراکه بازگویی انشاءالله (الف) به احتمال قریب به یقین فرد را وامیدارد تا بیش از یک تفسیر خاص را از یک بازگویی به خودی خود برداشت کند و بنابراین (ب) فرد مستلزم میشود که بر بعضی از ساز و کارهای زبانی تکیه کند که به شکلی مناسب تفسیر مورد نظر را توجیه میکند، تفسیری که آغازگر مکالمه میخواهد مخاطبش از بیان آیهی قرآنی، انشاء الله، استنتاج کند.
یکی از مسائل تفکربرانگیزی که نظریهی کنش گفتاری جان سرل مطرح میکند، جنبههای اجرایی است که به نظر میرسد درعمل، بدون هیچ استثنائی، در همه زبانهای طبیعی به صورت ذاتی وجود دارد. به طور کلی، نظریهی کنش گفتاری مجموعهای از مفاهیم خردمندانه را شامل میشود که نه تنها از لحاظ معنایی با پارهگفتارهای ما ارتباط برقرار میکند، بلکه با کنشی که هر گوینده یا نویسنده در تولید این پارهگفتارهای ارتباطی تولید میکند، اجرا میکند.
بنابراین، نظریهی کنش گفتاری، نظریهای است که شماری از روشهایی را که گویندگان یا نویسندگان میتوانند مجموعهای از کنشها را در گفتن و نوشتن به صورت بالقوه اجرا کنند، توجیه میکند.
مفاهیم خاصی هست که برای فهم طبقهبندی نظریهی کنش گفتاری سرل نقش کلیدی ایفا میکنند. یکی از این مفاهیم “کنش ترغیبی” است. برای توضیح آنچه معنای کنش ترغیبی است، مثالی فراهم آوردهام که میتوانم معنای آن را توضیح دهم. به عنوان مثال، اگر به یکی از دانشجویانم بگویم “این بعد از ظهر در دفترم میبینمت.”، برطبق نظریهی سرل، بیش از یک عمل را به صورت همزمان انجام دادهام. نخست، یک جمله یا پارهگفتار معنادار برای برقراری ارتباط تولید کردهام. به علاوه، یک عمل را نیز انجام دادهام. این عمل، برطبق نظریهی سرل، “کنش ترغیبی” است. سرل این کنش ترغیبی را، کنش وعده دادن میداند.
به نقل از سرل پنج نوع کنش ترغیبی در هر زبان طبیعی وجود دارد: امری ، اظهاری ، بیانی ، اعلامی و تعهدی . این پنج کنش ترغیبی از آنچه سرل قواعد اقتضایی مینامد، پیروی میکنند. این قواعد اقتضایی، شرایطی را تعریف میکنند که کنش خاصی را به عنوان مثال، به جای اینکه به یک کنش اعلامی تبدیل کنند به یک کنش دستوری یا اظهاری تبدیل میکنند. بگذارید برخی از این قواعد اقتضایی را در جملهی پیشین خود بهکار ببرم تا بتوانم کارکرد و نقش این قواعد را برای شرح کنشی استفاده کنم که پارهگفتارهای زبانی ما به احتمال اجرا میکنند.
به باور سرل، این قواعد اقتضایی عبارتند از: قاعدهی محتوای گزارهای ، قاعدهی مقدماتی ، قاعدهی صداقت و قاعدهی اساسی (که کنش ترغیبی نیز نامیده میشوند). همچنین این قواعد اقتضایی برای تمام کنشهای ترغیبی بهکار میروند، آنها هنگامی که در پنج طبقهی کنشهای ترغیبی بهکار میروند، در الزامات فردی خود متنوعاند. در صورتی که به مثال کنش وعده دادن بازگردیم، قاعدهی محتوای گزارهای که برای این جملهام بهکار میرود، “تو را در دفترم امروز بعد از ظهر میبینم”، بیان میکند که محتوای گزارهای همان پارهگفتار باید درباره کنشی در آینده باشد که از سوی گوینده اجرا میشود. قاعدهی دوم، شرط مقدماتی نام دارد که با بافتی که در آن پارهگفتار اجرا شده است، سر و کار دارد. این قاعده میگوید که برای آنکه کنش وعده به نیت انجام شدن صورت بگیرد، باید برای شنونده علل کافی وجود داشته باشد تا باور کند که گوینده قادر است آنچه را که خود را وادار به انجامش میکند، به مرحلهی عمل برساند و اینکه شنونده خواهان و پذیرای کنش آتی گوینده است. در این مثال خاص، شرط مقدماتی شامل این گفته است که من باید بتوانم دانشآموز خود را امروز بعد از ظهر ببینم.
در شرط صداقت، گوینده قصد انجام وعدهی خود را دارد. در این مورد، این بدان معنی است که من باید مایل باشم که دانشآموزم را امروز بعد از ظهر ببینم. اگر گوینده از سوی شنونده فردی غیر صادق تلقی شد، سپس هیچ دلیلی برای شنونده وجود ندارد که باور کند گوینده شرط صداقت کنش وعده را دارا است و این به نوبهی خود، کنش وعده را بیمفهوم میسازد. شرط آخر برای اجرای کنش وعده، رضایت از شرط اساسی است که مبنی بر آن گوینده قصد انجام کنش وعده را دارد و به وظیفهی خود عمل میکند.
آنچه احتمالاً سرل را به ساخت نظریهی کنش گفتاری وامیدارد، عقیدهی راسخ اوست که مبنی بر آن یکی از نقشهای اساسی هر زبان طبیعی، اجرای کنش است. بر طبق گفتهی او، پارهگفتارهایی که ما به صورت مداوم تولید میکنیم، میتوانند به صورت کنشهای گفتاری تجزیه شوند. وقتی با دیگران محاوره میکنیم، تمایل به تولید جملهها و پارهگفتارهای بسیار داریم. و در چنین عملی، مقید به ساخت عبارات، مطرح کردن پرسشها یا درخواستهایی هستیم. برای سرل، این کنشهای کامل چیزی را میسازند که او کنشهای ترغیبی مینامد. این کنشهای ترغیبی قاعدهمند و هدفمند هستند، چراکه هر آن قصدی را که گوینده نسبت به گیرندهی خود اتخاذ میکند، بیان میکنند. اینها سازههای اصلی همهی زبانها تلقی میشوند. همانطور که در بخش تحلیل دادهها خواهیم دید، بازگویی آیههای قرانی درون و بیرون از خودش، هویت مذهبی و فرهنگی کسانی را که آنها را بهکار میبرند، مجسم میکند، به طوری که این مسئله به شکلی وسیع نشانگر فرهنگ مذهبی خاصی است. بهعلاوه، بازگویی این آیههای قرآن به نظر میرسد به مثابهی پدیدهای ارتباطی برای دستیابی به چیزهای خاصی به شمار میآید که آغازگر آن قصد دارد به واسطهی خواندن آیههای قرانی آن کار را انجام دهد. این مسئله مستلزم این است که مسلمانان با تکیه بر اطلاعات زمینهای خود از لحاظ فرهنگی و مذهبی منظور را استنتاج کنند تا بتوانند هدف مورد نظر از بهکار رفتن آیههای قرآنی در بافت اجتماعی خاصی را دریابند.
برای توضیح درک مفهوم غیرمستقیمگویی، همانگونه که در پیامهای ارتباطی ما بهکار میرود، سرل (1975: 61) ادعا میکند که:
در کنشهای گفتاری غیرمستقیم، گوینده بیش از آنچه که به واقع بیان میکند، با شنونده بهواسطهی تکیه بر اطلاعات زمینهای مشترک و دوجانبهی خود، هم زبانی و هم غیر زبانی، ارتباط برقرار میکند و این ارتباط بهواسطهی نیروی عقلانیت عام و استنتاج از سوی شنونده ایجاد میشود. به بیانی دقیقتر، ابزار لازم برای توضیح کنش گفتاری غیرمستقیم شامل نظریهی کنشهای گفتاری، اصول عام همکاریهای مکالمهای (برخی از سوی گرایس مطرح شدهاند)، و اطلاعات زمینهای مشترک و دوجانبهی میان گوینده و شنونده و در نهایت توانایی شنونده در استنتاج منظور کلام است.
بنابراین، مفهوم غیرمستقیمگویی سرل (1979) تصریح میکند که گویندگان در برخی موارد پارهگفتارهای خود را به گونهای طراحی میکنند که بیش از معنی تحت اللفظی آنچه پارهگفتارها بیان میکنند، دربردارند. این بدین معنی است که کنش گفتاری غیرمستقیم از دو “کنش ترغیبی” جداگانه ساخته شده است. اجرای نقشهای کنش ثانویه به مثابهی ابزاری برای انتقال کنش ترغیبی اولیه از سوی گوینده به مخاطب تلقی میشود. سرل ساز و کاری را فراهم میکند که نشان میدهد مشارکان مکالمه چگونه فاصلهی میان این دو کنش ترغیبی جداگانه را پاسخگو هستند. ساز و کار سرل تصریح میکند که مشارکان مکالمه باعث میشوند اطلاعات زبانی و غیرزبانی هردو بتوانند فاصلهی میان آنچه سرل “کنش ترغیبی اولیه و ثانویه” در پارهگفتار گوینده مینامد، توجیه کنند.
اگر مجبور باشیم که ساز و کار سرل را برای مفهوم غیرمستقیمگویی بهکار ببریم، نخست باید نشان دهیم که فاصلهای میان دو کنش ترغیبی در پارهگفتار گوینده وجود دارد و یا اینکه پارهگفتار گوینده بیش از معنی تحتاللفظی خود را انتقال میدهد. در صورتی که چنین فاصلهای را تصدیق کردیم، سپس میتوانیم نتیجه بگیریم که آن پارهگفتار خود یک کنش غیرمستقیم را میسازد. مفهوم غیرمستقیمگویی که در این مقاله به آن اشاره میکنم، از سرل به وام گرفته شده است. در ادامهی متن، به سادگی میتوان دید که شوهر میتواند نیروی کاربردی پارهگفتار خود را بهواسطهی امتناع ضمنی خود، تخفیف دهد.
1. زن: شیر و نون تموم شده.
2. شوهر: هنوز کارم توی دانشگاه تموم نشده.
اگر بخواهیم از ساز و کار سرل برای بیان مفهوم غیرمستقیمگویی که به نظر میرسد خود در مکالمهی بالا بیان شده است، استفاده کنیم، نخست باید با استفاده از ساز و کار سرل نشان دهیم که فاصلهای میان دو کنش جداگانه در پارهگفتار بیان شده از سوی شوهر در سطر 2 وجود دارد. در ظاهر، در مکالمهی بالا زن میگوید که شیر و نان در خانه تمام شده است و در نتیجه انتظار دارد که شوهر به درخواست غیرمستقیم او در سطر 1 پاسخ مثبت بدهد.
اگر به پاسخ شوهر در سطر 2 بیشتر دقت کنیم، زن به احتمال زیاد نتیجه میگیرد که پاسخ شوهرش یک امتناع ضمنی دربرابر درخواست اوست. زن میتواند این فاصله را میان آنچه شوهر بیان میکند (کنش منظوری ثانویه) و آنچه میخواهد که زنش از پاسخش دریابد (کنش ترغیبی اولیه) بیابد.
زن میتواند پاسخ شوهرش را به صورتی بیش از آنچه که گفته است مبنی بر اینکه کار دارد، تفسیر کند. به طور مسلم، با گفتن اینکه “هنوز کارم توی دانشگاه تموم نشده”، شوهرش به او میگوید که شرایط مقدماتی انجام کار از طرف او وجود ندارد. به عبارت دیگر، او نمیتواند برای زنش شیر و نان بخرد، زیرا کارش را هنوز تمام نکرده است. بنابراین، نکتهی نخست در جملهی شوهر در سطر 2 احتمالاً امتناع از درخواست زن در سطر 1 است. در صورتی که شوهر به صورت صریح درخواست زن را رد کند، بیادب و خودخواه جلوه میکند.
پس او با پاسخ غیرمستقیم خود، میتواند عواقب کنش ناموجه خود و همچنین عواقب امتناع ضمنی خود را در پذیرش درخواست زن را کاهش دهد. میتوان گفت این مسئله وقتی در مرکز اهمیت قرار میگیرد که کسی تلاش کند برای مفهوم غیرمستقیمگویی یا منظور گوینده که منوط به توانایی او در تمایز میان معنای صریح (ثانویه) و معنای مورد نظر (کنش ترغیبی اولیه) است، توجیهی ارائه دهد. بیآنکه بتوان چنین تمایز مهمی را ایجاد کرد، این فرایند، به ویژه در توضیح مفهوم غیرمستقیمگویی کاملاً لغزنده و دشوار میشود.
تحلیل دادهها
نمونههای زیر ترجمهی فارسی متون ضبط شدهی مکالمات عربی است که مشارکان سخن عبارت انشاءالله را هم برای امر مکالمه و هم به مثابهی ابزاری برای کاهش تأثیر پاسخ رد یا منفی به کار میبرند.
درواقع، یکی از نقشهای کاربردی اصلی این بازگویی وقتی است که به عنوان کنش گفتاری غیرمستقیم امتناع به کار میرود.
بحثی که میان دو مشارک در متن ضبط شدهی زیر رخ میدهد، به دلیل لجاجت شوهر در عدم استفاده از ماشین خود برای سفر احتمالی از آلبانی و نیویورک به نیوجرسی است. زن میخواهد برای خرید از فروشگاهی عربی در پترسون به نیوجرسی برود و انتظار همراهی شوهرش را دارد و میخواهد برای خانوادهاش هدیههایی خریداری کند. در ظاهر، لجاجت شوهر برای پذیرش چنین سفری باعث عصبانیت زن میشود که برای این سفر سخت مشتاق بوده است. به نظر میرسد که لجاجت شوهر به این دلیل است که ماشینش بسیار کهنه است و ممکن است در میانهی راه خراب شود. همانطور که در ادامهی متن میبینیم، این بحث میان این دو زوج به جاهای باریک میکشد تا جایی که زن شوهرش را کار خراب کن مینامد. بدین معنی که زن میگوید لجاجت شوهر برای عدم استفاده از ماشینش در آن روز بخصوص، فضای خانه را خراب کرد. جالبترین مثال در این مکالمهی ضبط شده، بخشی است که در آن شوهر بسیاری از آیههای قرآنی را، برای نمونه بازگویی انشاءالله در سطر 6، به عنوان ابزاری برای رد درخواست همسرش استفاده میکند.
1. زن: تو همه چیز رو خراب کردی.
2. شوهر: خدا ببخشه تو رو. من هیچ چیزی رو خراب نکردم.
3. نگو میخوای بری. بگو همه چیز دست خداست.
4. زن: البته.
5. شوهر: نگو من میخوام برم. همه چیز دست خداست و
6. نباید بگی که تو میخوای بری. باید بگی انشاءالله میرم.
7. نمیخوام دخالت کنم یا چیزی بگم و همونطوری که تو میگی ماشین رو روشن کنم
8. روشنش میکنم تا باهاش رانندگی کنن به جای اینکه ماشین خودشون رو مستهلک کنن
9. زن: ماشین ما از مال اونا خاصتره.
10. شوهر: ماشین رو روشن کردم و گرمش کردم و به اونا دادم.
11. زن: خب چرا؟
12. نظرت رو عوض کردی؟
13. شوهر: من نظرم رو عوض نکردم و چیزی هم نگفتم.
14. زن: تو همهاش میگی ماشین ماشین.
پیش از اینکه کاربرد انشاء الله در صحبتهای مشارکان را تحلیل کنیم، میخواهم کمی بر بخشی از متن تمرکز کنم (نخست بر بازگویی دیگر آیههای قرآنی که به نظر میرسد به بازگویی انشاء الله مرتبط است) که قبل از کاربرد انشاءالله در متن آمد تا بافت اجتماعی یا شبکهای را فراهم کرد تا شوهر را برای بازگویی انشاءالله برانگیزد. درصورتی که دقیقتر به آنچه میان دو زوج گذشت، نگاه کنیم، متقاعد میشویم که مشارکان از نقشهای کاربردی آیههای قرآنی که بهکار میبرند، آگاه هستند.
ترجیحاً از روشی که مشارکان برای بهکار بردن آیههای قرآنی بهکار میبرند، روشن است که از این حقیقت آگاهند که این آیات میتوانند برای اجرای کنشهای خاصی به کار بروند که برای تولید برخی تأثیرها بر رفتار مشارکان انتخاب شدهاند. به این دلیل، آغازگر مکالمه به نظر میرسد که بتواند عواقب و نیروی کنش خود بر مخاطب را کاهش دهد، کنشی که ممکن است به تولید تأثیرهایی بر رفتار مخاطب منجر شود. بنابراین، استفاده از این آیهها به خودی خود به مثابهی شگردی نیرومند بهکار میرود که یک طرف مکالمه برای ایجاد تأثیر بر کنش و درک دیگران اعمال میکند و در عین حال، درک و فهم فرد از جهان اجتماعی را به شیوهای که او مایل است که اینگونه باشد، تغییر میدهد. برخی از دلایل به نظر میرسد که با مفاهیم مورد استفادهی آستین (1976) تشدید میشوند که یکی از نقشهای اولیهی زبان، اجرای کنش است. چنین هشداری دربارهی جنبهی اجرایی زبان گویا خود را در استفادهی مشارکان از ابزار ارتباطی خاصی نشان میدهد به امید اینکه در رفتار دیگری تغییری مهم ایجاد شود. این موضوع ما را متمایل میکند که زبان را نه فقط به صورت ماهیتی با نقش ارجاعی یا ابزاری برای ارتباط تصور کنیم، بلکه به مثابهی ابزاری که با آن فرد میتواند موضع شخصی را نسبت به گفتهی خاصی تغییر دهد.
در خلال این تحلیل تلاش میکنم که شوهر با مهارت خاصی انشاءالله را بهکاربرده است تا منظور شخصی خود را برساند. بگذارید نخست بر جملهی زن در سطر 1 تمرکز کنم، که در آن ناامیدی خود را از پاسخ منفی شوهر برای رفتن به نیوجرسی بیان میکند وقتی که میگوید “تو همه چیز رو خراب کردی”. البته، هر کسی با این جمله به این فکر میافتد که شوهر باید کار تکاندهندهای انجام داده باشد که آتش خشم گوینده را برافروخته است، در غیر این صورت، زن به شوهر نمیگفت که همه چیز را خراب کرده است.
فقط برای اینکه در جریان اتفاقاتی که در مکالمهی بالا آورده شده، قرار بگیرید باید گفت که هدف نهایی زن این است که شوهر را تهییج کند به این سفر بروند. درواقع، زن نمیتواند بدون همراهی شوهر به این سفر برود. شوهر به خوبی میداند که زن مشتاقانه قصد استفاده از ماشینش را برای این سفر دارد. گرچه، شوهر به دلایلی مردد است که از ماشینش استفاده کند چراکه ماشینش بسیار کهنه است و ممکن است در میانهی راه به نیوجرسی خراب شود. نکتهی مهم دیگری که لازم است بر آن تأکید شود این است که چگونه کاربرد آیههای قرآنی میتواند به یک طرف مکالمه نسبت به دیگری قدرت بیشتری ببخشد، بدون در نظر گرفتن اینکه آیا فاصلهای میان وضع اجتماعی مشارکان سخن وجود دارد یا خیر. اجرای بازگویی آیه قرآنی به نظر میرسد که باعث غلبهی شوهر بر زن شده است. شوهر در پاسخ به زن که او را متهم به خراب کردن همه چیز میکند، میگوید “بگو همه چیز دست خداست”.
شنونده (زن) احتمالاً فکر میکند که تصدیق روشن شوهر دربارهی اینکه کنش ما در دست خدا قرار دارد، هم نیمهی مثبت و هم نیمهی منفی دارد. شوهر احتمالاً نمیخواهد با بهکار بردن کلام خدا برای زن دربارهی فلسفهی اسلام سخنرانی کند. او باید منظور دیگری داشته باشد که با معنی صریح این جملهاش که از کتاب خدا وام گرفته، متفاوت است. به بیان دیگر، منظور شوهر از بهکاربردن این جملهی خداوند به احتمال زیاد نقش ارتباطی مهمی برعهده دارد. آنچه شوهر قصد دارد در خلال این پارهگفتار به زن ثابت کند این است که زن در تفکر خود نسبت به شوهر سخت در اشتباه است، مبنی بر اینکه مرد رغبتی برای استفاده از ماشینش را ندارد و احتمالاً عدم رغبت مرد را به سمت اینکه همه چیز دست خداست، منحرف کند.
مانند همهی مسلمانان، کنش شوهر به نظر میرسد غیرواقعگرایانه باشد به ویژه برای مخاطبان غیرمسلمان که نمیتوانند خود را در این موقعیت تصور کنند. آنچه مرد در نهایت انجام میدهد این است که نشان میدهد که همهی انسانها در سایهی لطف خدا هستند و تلاش انسانها چندان اهمیتی ندارد و همه چیز به ارادهی خداوند بستگی دارد. این مسئله ممکن است برای غیر مسلمانان محکوم به شکست بودن تلقی شود که کسی ارادهی خود یا سرنوشت خود را به پیرامون خود واگذار کند. البته، همهی مسلمانان از این حقیقت آگاهند که انسانها برای کنشهایی که خود به شخصه تصمیم به انجام آن میگیرند، مسئولیت دارند، اما به شدت بر این عقیده هستند که ارادهی آنها مشروط به ارادهی خداوند است.
در این مسئله، نقش تمایزدهنده یا کارکرد کاربردی بازگویی کلام خدا از سوی شوهر در سطر 2، 3 یا 5 احتمالاً مسئولیت یا تعهد او را برای کنشی که آغاز کرده است، کاهش میدهد. آنچه به نظر میرسد که در بازگویی آیههای قرآن در سطر 2، 3 و 5،6 گفته باشد این است که وقتی مسئول انجام کنشی هستیم که درگیرش شدهایم، همیشه نمیتوانیم محیطی را کنترل کنیم که موفقیت یا شکست ما را در اجرای این کنشها مشخص میکند.
اکنون به مهمترین بخش مطلب رسیدم، بخشی که تفسیر بازگویی انشاءالله است. حائز اهمیت است که بگوییم براساس دادههایی که تحلیل کردهام، بازگویی کلام خداوند در سطر 2، 3 و 5 به نظر میرسد نقشی مانند ضدحمله دربرابر اتهامات زن داشته باشد و شاید تعهد شوهر و مسئولیت او نسبت به انجام کار را تخفیف دهد.
بازگویی انشاءالله در آن مثال خاص (سطر 6) به نظر میرسد که کارکرد دوگانه داشته باشد: یکی از کارکردهایش این است که شوهر در برابر اتهام زن به صورت ضدحرکت عمل کند و به صورت ضمنی درخواست زن برای استفاده از ماشین را رد کند. شوهر احتمالاً تلاش میکند مسئولیت خود را دربرابر کارهایی که زن از او میخواهد که انجام بدهد، کاهش دهد.
میتوان گفت که بازگویی به خودی خود کنشی غیرمستقیم ایجاد میکند، چراکه آغازکننده ممکن است این بازگویی را برای بیش از یک دلیل بهکار ببرد و بهواسطهی آن برای گیرنده وظیفهای جدی ایجاد کند که آغازگر پیام تلاش میکند از این بازگویی دو تفسیر جداگانه از کلام خداوند به مخاطب خود انتقال دهد.
بازگویی انشاءالله که شوهر در سطر 6 بهکار میبرد، سازهآی جداناپذیر از مکالمه است (از سطر 1 تا 6). محک زدن آنچه که شوهر در سطر 6 میگوید، فرد را به تفکر وامیدارد که شاید شوهر می]واهد چیزهای دیگری بگوید. بگذارید نگاهی دقیقتر به پاسخ شوهر در سطر 6 بیندازم، “نباید بگی که میخوای بری. باید بگی انشاءالله میرم.”
پرسش نخست که به ذهن میرسد این است که شوهر با چه کسی حرف میزند و در پاسخ چه چیزی این جمله را بهکار میبرد؟ باید بدانیم که در اینجا آنچه مورد پرسش است آن چیزی نیست که این زوج دربارهی آن حرف میزنند، بلکه کنشهایی است که شوهر در نهایت انجام میدهد تا برنامه خود را به پایان برساند و یا زن را متقاعد کند که مانند یک مسلمان کامل رفتار کند. به طور حتم این بخش مهمی در این بافت خاص است. آنچه شوهر بهواسطهی بازگویی انجام میدهد، ساختن شفافی از درک خود و تلاشی استادانه به نوبهی خود برای منصرف کردن زن از پافشاری بر درخواست اولیه خود است.
بخش اول پاسخ شوهر در سطر 6 را نادیده میگیرم و بر بخش دوم تمرکز میکنم، چراکه این بخشی است که شوهر انشاءالله را بهکار میبرد. باز، به نظر میرسد که شوهر میخواهد با گفتن عبارت انشاءالله چیزی بگوید. زن احتمالاً این واقعیت را میپذیرد که گفتهی شوهر در سطر 6 یک کنش اظهاری است که معنی روانشناختی آنچه گفته شده، عقیدهی شوهر است دربارهی کنش محتمل یک فرد و اینکه این کنش مستقیماً مربوط به اتهامی نیست که زن به او نسبت داده است.
در سایهی همهی این مسائل، شنونده (زن) احتمالاً مایل است بگوید که جملهی شوهر در سطر 6 مستقیماً به اتهامی که او به شوهر در سطر 1 زده است، مربوط نیست و بعد بگوید که باید به چیز دیگری مربوط باشد که شنونده (زن) پیشتر به شوهر گفته است. بنابراین، شنونده (زن) احتمالاً سعی میکند فکر کند که پاسخ شوهر به چیزی مربوط است که شنونده پیشتر دربارهاش با شوهر بحث کرده است (احتمالاً درخواست اولیهی زن برای استفاده از ماشین). البته، زن هنوز فرض میکند که شوهر قصد همکاری دارد، چراکه در مکالمه چه به صورت صریح و چه ضمنی شرکت میکند و بیان اظهاری او به نظر میرسد که چیزی را مورد خطاب قرار میدهد که دلیل اتهامی است که زن به او نسبت میدهد. بنابراین، اگر جملهی شوهر در سطر 6 مستقیماً به اتهام زن مرتبط نست، احتمالاً منظور شوهر بیش از آن چیزی است که در ظاهر جمله گفته میشود (به صورت بالقوه این جمله نشان میدهد که شوهر به حقیقت و عقیدهای پایبند است که در جمله بیان میشود).
زن مایل است که اینطور فکر کند که پاسخ شوهر در سطر 6 بیش از یک کنش مهم دربردارد. بدین معنی که پاسخ شوهر به نظر میرسد نمایندهی عقیدهای باشد که مسلمانان ملزم به گرامی داشتن آن از صمیم قلب هستند و برطبق این عقیده، موفقیت و شکست فرد در اعمالش مربوط به خواست خدا است. اما شنونده (زن) احتمالاً دلایل عدم استفاده از ماشین برای سفر را جویا است. او بعد متوجه میشود که بازگویی آیه قرآن از سوی شوهر به مثابهی کنش گفتاری بوده است که بهواسطهی آن کنش اولیه به منظور کاهش اثر امتناع تولید شده است. بازگویی انشاءالله از جانب شوهر بر چه چیز دلالت میکند، اگر به صورت مستقیم دربارهی اتهامی نیست که شنونده به او در سطر 1 نسبت میدهد؟ زن باید تشخیص دهد که گفتن انشاءالله از جانب شوهر نشاندهندهی این است که فرد از بابت کنش فرد دیگر مطمئن نیست، مگر آنکه آن فرد در سایهی لطف خداوند باشد. زن مایل است اینطور فکر کند که گفتن انشاءالله از جانب شوهر یادآوری است برای خود او تا تعهداتش را برای آنچه که زن از او خواسته است، انجام دهد. زن احتمالاً با تکیه بر شواهد مختلف به این نتیجه رسیده است.
نخست، شنونده (زن) احتمالاً میگوید که بازگویی (اظهاری) آیه از جانب شوهر در سطر 6 مستقیماً به اتهامی که در سطر 1 به او نسبت میدهد، ارتباطی ندارد. بنابراین، احتمالاً گفتهی مرد به چیز دیگری ارجاع دارد که شنونده (زن) پیشتر از شوهر خواسته و شوهر در انجامش لجاجت کرده است. زن تلاش میکند فکر کند که گفتن انشاءالله از جانب شوهر به دلیل عدم رغبت او برای استفاده کردن از ماشینش است، چراکه اگر او واقعاً میخواست ماشینش را روشن کند، به وضوح این را بیان میکرد. پس شنونده (زن) مایل است بگوید که نکته اولیه در بازگویی آیه از جانب شوهر در سطر 6 احتمالاً برای امتناع از انجام دادن خواستهی شنونده (زن) است و کاربرد انشاءاللیه به خودی خود احتمالاً برای کاهش دادن تأثیر پاسخ منفی است.
همانطور که اشاره کردم، زن با نزدیک شدن به اطلاعات واقعی که در حد دانش اوست، به این نتیجه میرسد که شرایط مقدماتی برای پذیرش درخواست او مشروط به توان اجرای کنشی است که در مفهوم گزارهای هر درخواستی قرار دارد. بازگویی انشاءالله از سوی شوهر به دلیل لجاجت و یا عدم توانایی او در انجام یک کنش صورت میگیرد و یا برای کاهش وظیفهی او برای انجام یک کنش خاص که او مطمئن نیست بدون خواست خدا قادر به انجامش است.
بازگویی انشاءالله در سطر 6 از بازگویی این کلمه در دو مثال اول (در سطرهای 2و 3 و 5) متفاوت است. زن احتمالاً اینطور فکر میکند که بازگویی انشاءالله در سطر 6 احتمالاً نمیتواند یک ضدحمله دربرابر اتهامی باشد که او به شوهر در سطر 1 نسبت داده است.
بنابراین، اگر این جمله مستقیماً به اتهامی که زن به شوهر نسبت میدهد، مربوط نباشد، پس به صورت غیرمستقیم چیزی میگوید که به خواستهی زن از شوهر مبنی بر انجام کاری و یا به پیشنهادی که شخصاً به شوهر شده است، مربوط است.
زن احتمالاً مایل است بگوید که شوهر تلاش میکند درخلال گفتن انشاءالله چیز دیگری بگوید که لزوماً به ارادهی خدا دربارهی اعمال انسانها ارتباطی ندارد. شاید هم اینطور فکر کند که گفتهی شوهر در سطر 6 به اتهام او مربوط نیست. در نتیجه، زن تمایل دارد که اینطور فکر کند که معنای اولیهی پاسخ شوهر در سطر 6 با معنای تحت اللفظی آن متفاوت باشد.
زن مایل است فکر کند که اگر دوبار اولی که کلام خدا گفته شد، به منظور پاسخ متقابل به اتهامی بوده که زن به شوهر نسبت داده است، پس عبارت انشاءالله در سطر 6 باید به چیز دیگری به جز پاسخ سطر 1 اشاره کند.
زن ممکن است به دلایل زیر به چنین نتیجهای برسد: نخست، زن و مرد دارای اطلاعات پیشزمینهای مشترکی از لحاظ زبانی یا غیر زبانی درباره یکدیگر و اموری که دربارهاش حرف میزنند، هستند. دوم، زن به خوبی میداند که دلیل اصلی او برای اتهام به شوهر، لجاجت او در ملزم داشتن خود به انجام سفری است که زن سعی دارد رخ بدهد. زن همچنین مایل است اینطور فکر کند که گفتن انشاءالله از جانب شوهر گویا به این مربوط است که چطور تحقق کنشی در آینده به جای اینکه به ارادهی فردی که قصد انجام کنش را دارد، بستگی داشته باشد، به ارادهی خدا بستگی دارد. درنتیجه اگر منظور گفتهی شوهر اینچنین باشد، پس زن احتمالاً فکر میکند که هدف شوهر از گفتهاش نه تنها این است که درمقابل اتهام زن مقابله کند، بلکه میخواهد خواستهی زن را عملی کند.
این مسئله از نظر مخاطبان غیرمسلمان کاملاً غریب و جبری به نظر میرسد. جبری به این مفهوم در تضاد با باور پذیرفته شدهای است که انسان دارای اختیار است و میتواند هرکاری را که تشخیص میدهد باید انجام دهد، عملی کند، مشروط بر اینکه محیط برای انجام آن کنش، مساعد باشد. البته همهی ما میدانیم که باید تا آنجایی که ممکن است باید با پشتکار باشیم تا به آنچه میخواهیم، دست یابیم. اما این تفکری جبری است که کنش و ارادهی فرد را با سپردن به خالق نادیده بگیریم.
نکتهی اساسی این است که همهی مسلمانان تمایل دارند که این آیههای قرآن در شرایط نامطلوب بازگو شوند چراکه طرف مکالمه باید در جایگاهی باشد که بخواهد شکست خود را تخفیف دهد و با تسویه حساب، کسب اعتبار کند. یکی از این تسویه حسابها این است که از بازگوییهایی استفاده شود که به مثابهی پیام ارتباطی بهکار میروند و به مسلمانان اجازه میدهند که عواقب نامطلوب کنشهای توهینآمیزشان را تخفیف دهند، چه رد یک درخواست باشد و چه عدم تعهد به وظیفهی خود برای انجام کاری خاص در آینده باشد. این روش، به آنهایی که متوسل به چنین ترفندهایی میشوند تا وقتی که از آنها خواسته میشود کاری را انجام دهند که نمیتوانند، نجات میدهد.
نتیجهی دومی که مسلمانان با توسل به چنین راههایی عایدشان میشود این است که مانع از شرمندگی یا تخریب وجههی خود هم دربرابر گویندهی اصلی عبارات- اگر خدا بخواهد یا انشاءالله – و هم دربرابر مخاطب شوند. مسلمانان احتمالاً تمایل دارند که عبارت انشاءالله را در مکالمههای خود بهکار ببرند، چراکه مانع به خطر افتادن وجهه میشود و درنتیجه، وجههی پیشین خود را حفظ میکنند. براساس تحلیل مکالمهی شفاهی که میان دو مشارک سخن رخ داد، مسلمانان به طور خاص از شایستگی کاربرد آیهها آگاهی دارند، وقتی که احتمالاً کنشهای آنها برای حفظ وجهه دربرابر مخاطبها با عواقبی نامناسب مواجه میشوند. بهواسطهی بازگویی آیات، مبتکر این روش دو امکان را انتخاب میکند، یکی از آنها تأثیر پاسخ منفی دربرابر یک درخواست یا پیشنهاد را کاش میدهد.
تحلیل قطعه 2
پذیرش ضمنی
1. مهمان اول: نگران نباش. اتفاقی نیفتاده.
2. شوهر: این اولین باریه که شنبه از خواب بیدار میشم و از تخت میفتم و
3. اون منو با لباس رسمی میبینه که آمادهی بیرون رفتنم، کار غیرمعمولی که هیچ وقت
4. صبحهای شنبه و یکشنبه انجام نمیدم.
5. مهمان دوم: واقعاً مهم نیست. شاید شانس ما نباشه که این بار بریم.
6. شوهر: اما برای خانمها خودت رو به چپ و راست هم که بزنی فرقی نمیکنه.
7. هیچ وقت نمیتونی راضیشون کنی.
8. مهمان اول: خنده...
9. مهمان دوم: چونکه ما آمادهی رفتن بودیم
10. شوهر: اون منو با لباس رسمی دید انگار که میخوام سر کار برم.
11. موافق نیستی؟ پس چرا سرزنشم میکنی به خاطر اتفاقی که افتاد؟
12. مهمان دوم: مهم نیست. شاید صلاح نیست این بار با هم بریم.
13. زن: سامیا میخواد بره اونجا چون چیزای زیادی هست که میخواد از اونجا بخره.
14. مهمان دوم: خنده
15. شوهر: اگه خدا بخواد و هوا خوب باشه، حتماً هفتهی بعد یا یک وقت دیگه میریم.
16. زن: ما تازه برای مهمونای هفتهی بعدمون هم گوشت میخوایم.
17. شوهر: گوشت هم میخریم.
18. زن: نمیخوام. ولش کن.
19. شوهر: لازم نیست که این هفته باشه. میتونیم هفتهی بعد بریم.
20. زن: دعوت هفتهی بعده.
21. شوهر: عوضش کن. دیرترش کن. همه چیز ممکنه.
22. زن: نمیخوام هفتهی بعد برم. همین.
23. زمان گذشت. (0.5) ثانیه.
قبل از تحلیل کاربرد انشاءالله در قطعهی بالا، مایلم مروری بر آنچه میتوانست شوهر را برای بازگویی آیه قرآنی برانگیزد، داشته باشم. در متن فوق، تبادل شفاهی میان دو زوج با توجه به سفر قریبالوقوع به نیوجرسی ادامه دارد، چراکه زن به قصد و خواست شوهرش برای این سفر شک دارد و شوهر سعی دارد شک زن را برطرف کند. همانطور که دادهها نشان میدهند، زن با صحبتهای شوهر متقاعد نشده است. به عنوان مثال، در سطرهای 2-3 شوهر تلاش میکند خواست و آمادگی خود را برای سفر نشان دهد.
برای همین آنچه میگوید این است که برای سفر آماده بود، زیرا شنبه از خواب بلند شده بود و لباس رسمیاش را پوشیده بود که معمولاً چنین کاری نمیکند. البته گلهی شوهر به سمت زن نشانه میرود، چرا که به او شک دارد. درواقع، میتوان کنشهای مکالمهای را به ترتیب در سطرهای 6-7 و 11 به سادگی مشاهده کرد.
هم اکنون بگذارید به تحلیل عبارت انشاءالله برگردیم تا هدف اولیه و انگیزهی پشت آن را دریابیم. بازگویی انشاءالله میتواند به صورت بالقوه پارهگفتاری معنادار فرض شود که تفسیرش وابسته به بافت اجتماعی است که در آن بیان میشود و مشارکان به سهم خود درگیر این تعامل کلامی هستند. باید گفت که بازگویی درواقع یک پارهگفتار معنادار است، چراکه پیام مهمی را که برای ما جدی تلقی میشود، بیان میکند. به عنوان مثال، با شنیدن آن، گیرنده با آن به عنوان پاسخی کامل رفتار میکند، چه به صورت ضمنی به مثابهی ابزاری کاهشدهنده برای پاسخ منفی به چیزی تلقی شود و چه به مثابهی ابزاری برای پذیرش دعوت یا انجام یک درخواست.
بنابراین، به غیر از اینکه پارهگفتاری معنادار است، بیان انشاءالله احتمالاً از سوی گوینده به عمد رخ میدهد تا کنشهای خاصی یا به اصطلاح سرل کنشگفتاری ایجاد شود. هدف بازگویی شوهر تخفیف الزامی است که برای بهکار بردن ماشینش وجود دارد. میتوان بحث کرد که اگر قصد واقعی شوهر این است که به این سفر برود و ماشینش را راه بیندازد، میتوانست این را به صراحت بگوید. گرچه شوهر با بهکاربردن آیه نه تنها از ترفندی ماهرانه برای پایان دادن به منظور پنهانی خود استفاده میکند، بلکه شرایطی را برای تأیید استفاده از ماشینش وضع میکند.
پرسشی که به ذهن میرسد این است که شوهر به چه منظوری انشاءالله را بر زبان میآورد؟ میتوان فرض کرد که کنش مکالمهای شوهر انجام میشود تا زن و مهمانان را وادارد که باور کنند که درصورتی که شرایط خارج از کنترل او فراهم میبود او میخواسته به سفر مورد نظر برود و به همین دلیل است که سخن او در سطر 15 در مکالمهی بالا گویا به زن یادآوری میکند که او سفر را احتمالاً جدی نمیگیرد مگر اینکه شرایط مساعد برای آن سفر فراهم باشد.
“اگه خدا بخواد و هوا خوب باشه، حتماً هفتهی بعد یا یک وقت دیگه میریم.”
مگر اینکه به کنشهای مکالمهای سطر 13 دقت بیشتری داشته باشیم، جایی که زن از شوهر خود برای استفاده از ماشین در آن روز خاص درخواستی غیرمستقیم دارد و شوهر به نوبهی خود به درخواست زن در سطر 15 با بازگویی آیه قرآنی پاسخ میدهد. جملهی زن در سطر 13 مبنی بر اینکه یکی از مهمانها قصد خرید چیزهایی از نیوجرسی دارد، به عقیدهی من، یک درخواست ضمنی است که در آن زن تلاش میکند شوهر خود را وادارد که ماشینش را راه بیندازد. درعوض، جملهی شوهر میتواند چنین گفتهای باشد که: “ماشینم را راه میاندازم انشاءالله تا هفتهی بعد بریم نیوجرسی یا بالاخره یک وقت دیگهای که آب و هوا اجازه بده.”
بگذارید تحلیل خود را در چارچوب سرل ادامه دهم تا بتوانم معنای کلی این اپیزود را که شامل جملهی زن (درخواست ضمنی) در سطر 13 و بهکاربردن آیهی انشاءاللهدر سطر 15 از سوی شوهر میشود. شنونده (زن) به احتمال بسیار زیاد میگوید که او از گوینده (شوهر) یک درخواست ضمنی داشته است و گوینده (شوهر) در پاسخ پارهگفتار خود به عنوان ابراز همکاری برای این امر در نظر میگیرد.
علاوه بر این، شنونده مایل است که بگوید پاسخ گوینده فاقد دقت و وضوح است. به عنوان مثال، شنونده به احتمال زیاد اینطور فرض میکند که گفتن انشاءالله با شرایطی که گوینده (شوهر) دربارهی آن صحبت میکند شنونده را به این فکر وامیدارد که گوینده به طور کلی نسبت به انجام کنشی که مبتنی بر مفهوم گزارهای درخواست زن است، تعهدی احساس نمیکند. شنونده فکر میکند که کنش مکالمهای شوهر در سطر 15 بیش از یک پیام منتقل میکند.
وقتی که شخصی صحبت میکند، احتمالاً پارهگفتاری را تولید میکند و آن پارهگفتار به احتمال زیاد منجر به انجام برخی کنشها میشود. شنونده احتمالاً بر این باور است که گوینده امروز علاقهای به سفر ندارد حتا اگر اینگونه وانمود کند که هفته بعد یا زمانی دیگر حتماً این سفر انجام خواهد شد. علاوه بر این، شنونده احتمالاً فکر میکند که اگر گوینده بخواهد این سفر هفته بعد یا زمانی دیگر در آینده انجام شود، هدف بهکار بردن این آیه چیست؟
شنونده به خوبی میداند که انجام کنشی در آینده مستلزم این است که شخص بتواند آن کنش خاص را انجام دهد. شنونده (زن) کاملاً مطمئن است که شوهر میتواند به این درخواست جامهی عمل بپوشاند، چراکه توانایی و کفایت انجام کنش را دارد. اما شنونده باید استنتاج کند که گفتهی شوهر به صورت مستقیم یا غیرمستیقیم نشاندهندهی خواسته و الزام به سفر در پیش است. بدین معنی که شوهر به چه منظوری این عبارت را بهکار برده است اگر به طور حتم او قصد انجام سفر با ماشینش را دارد؟ شوهر میتوانست بدون بهکار بردن این آیه آمادگی خود را اعلام کند. اما حقیقت این است که او این آیه را بهکار میبرد تا شاید کنجکاوی زن را دربارهی الزام واقعی شوهر به سفر در پیش برانگیزد.
از آنجایی که زن و شوهر از آنچه معنای ضمنی این عبارت است، آگاه هستند، شنونده احتمالاً از جملهی شوهر این برداشت را دارد که شاید این آیه قرار است الزام او به سفر را کاهش دهد. علاوه بر این، شنونده باید بگوید که گفتن انشاءالله با شرایطی که شوهر برای این سفر دارد، الزام واقعی شوهر را به پرسش میکشد. همانطور که میدانیم، شرایط مقدماتی برای انجام یک درخواست شامل این است که فرد چنین درخواستی را بتواند انجام دهد و براساس جملهی شوهر در سطر 15 روشن نیست که او کنش مورد انتظار را انجام میدهد یا خیر. در نتیجه، شرط مقدماتی نمیتواند مهیا شود، چراکه با گفتن انشاءالله شوهر نشان میدهد که از بابت الزام برای انجام درخواست مطمئن نیست. البته، شنونده با نزدیک شدن دانش بافت اجتماعیاش و داشتن دانش پیشزمینهای مشترک که هم زن و هم شوهر در دست دارند، احتمالاً به این نتیجه میرسد.
شنونده مایل است همچنین به این نتیجه برسد که گفتن انشاءالله از جانب شوهر از کم اطمینانی او به خاطر الزام به سفر ناشی میشود. درواقع، شنونده (زن) مایل است جملهای شوهر در سطر 15 را اینطور بفهمد که الزام انجام کاری با گفتن انشاءالله کاسته شده است.
خوانش و تفسیر اول من از گفتهی شوهر در سطر 15 مرا واداشت تا به این فکر کنم که این جمله به صورت ضمنی حاوی یک پذیرش ضمنی است که با بازگویی بخشی از قرآن تخفیف داده شده است. اما بازگویی این آیه و شرایطی که شوهر برای سفر به آن وابسته است و استفاده از ماشین او برای این سفر، کنجکاوی فرد را دربارهی خواستهی واقعی او برای چنین سفری برمیانگیزد. شوهر گویا الزام خود برای بهکار بردن ماشین را با گفتن اینکه “اگه خدا بخواد و هوا خوب باشه، حتماً هفتهی بعد یا یک وقت دیگه میریم”، تخفیف میدهد. اما اگر به آنچه پیش از سطر 15 گفته میشود، دقیقتر نگاه کنیم، به سختی میتوانیم بپذیریم که گفتهی شوهر در سطر 15 به مثابهی پذیرش درخواست برای استفاده از ماشینش است.
میتوانم ادعا کنم که انگیزهی شوهر برای بازگویی انشاءالله در سطر 15 میتواند احتمالاً کاستن الزام انجام درخواست زن باشد، برپایهی این حقیقت که شوهر انجام درخواست را رد نمیکند، اما شرایطی مانند آب و هوا و زمان را برای پذیرش ضمنی درخواست زن در سطر 13 مطرح میکند. بنابراین، فرد میتواند اینگونه استنتاج کند که گفتن انشاءالله از جانب شوهر یک کار تخفیف دهنده است (که نوعی پذیرش تلقی میشود) برای اینکه از ماشینش برای سفر در هفتهی آینده استفاده کند. چه چیز زن باعث خشم زن به خاطر به تأخیر افتادن سفر از سوی شوهر میشود با توجه به این مسئله که زن میخواهد سفر در همان روز اتفاق بیفتد درحالیکه شوهر میخواهد هفتهی بعد یا زمانی در آینده آن را عملی کند؟ از نگاه زن، شوهر گویا برای استفاده از ماشینش الزامی در خود احساس نمیکند. و همین مسئله شوهر را به گفتن انشاءالله به مثابهی ترفندی برای کاستن الزام به انجام عمل برمیانگیزد. این مورد فرد را متمایل به تحلیل کاربرد این آیه در این موقعیت خاص میکند که درواقع نقش این آیه به مثابهی پذیرش ضمنی تلقی میشود که از سوی شوهر برای انجام سفر پیش رو از شدت آن کاسته میشود.
میتوان گفت که گفتن انشاء الله در این موقعیت (در متن دوم) به تنهایی پذیرش ضمنی را نشان میدهد، چراکه هدف آن کاستن الزام شوهر برای انجام درخواست زن است. درواقع، دلیل شوهر برای گفتن این آیه احتمالاً کاستن ترس خود از عدم امکان به کاربردن احتمالی ماشین است و اینکه مسائلی ممکن است پیش بیاید که بر امکان او برای انجام چنین کنشی تأثیر بگذارد، بنابراین او این آیه را به مثابهی ابزاری برای آمادگی دادن به اینکه ممکن است شرایط انجام کنش فراهم نباشد، بازخوانی میکند. گفتن انشاءالله در متن بالا به نظر میرسد که به مثابهی ابزار کاهش دهنده برای پذیرش درخواست باشد یا اینکه شنونده را به تفکر وادارد که نقش کاربردی ثانویهی این بازگویی این است که به صورت ضمنی پذیرش را بیان کند.
در متن زیر (قطعهی شمارهی 3) میبینیم که نقش بازگویی و اجرای انشاءالله به مثابهی ابزار کاهشدهندهی است که پیشبینی یک فرد دربارهی آینده را پوشش میدهد و ربطی به پذیرش یا عدم پذیرش یک کنش یا پیشنهاد در آینده ندارد.
تحلیل قطعهی 3
کاهش دادن عملی در آینده
متن زیر ترجمهی فارسی مکالمهای است که میان یک زوج مصری که در آلبانی، ایالت نیویورک مستقر هستند، رخ میدهد. این مکالمه در هفتهی اول آوریل 2001، در محل اقامت مشارکان سخن، ضبط شده است. بحث میان این زوج دربارهی این است که آیا در آمریکا بمانند یا به مصر برگردند. درحالیکه زن به نظر مایل به برگشت به کشور خود است، شوهر کاملاً با ماندن در این کشور موافق است.
1. شوهر: اما مردم به خاطر آلودگی مریض هستند.
2. زن: دخترم به خاطر هوای سرد اینجا، میخواد به مصر برگرده.
3. شوهر: نه، دخترت به مصر برنمیگرده چون آب و هوای اونجا آلودهاس.
4. و به خاطر این مسئله مریض میشه و از این موضوع خوشش نمیآد.
5. پس چطور میگی دخترت میخواد به مصر برگرده؟
6. زن: نه، اون نمیخواد اینجا در آمریکا بمونه.
7. شوهر: به خودش بستگی داره.
8. زن: معلومه که نمیخواد اینجا توی آمریکا بمونه.
9. شوهر: واقعاً به خودش بستگی داره.
10. زن: اونجا براش بهتره.
11. تو هم میخوای به مصر برگردی.
12. زن: انشاءالله و با اجازهی خدا انشاءالله.
13. شوهر: انشاءالله.
نکتهی برجستهی بحث میان این زوج این است که آیا در آمریکا بمانند یا به مصر برگردند. همانطور که میشود دید، زن در کنشهای مکالمهای خود به دلایل مختلفی مایل است به مصر برگردد. گرچه، شوهر که به نظر میرسد از ماندن در آمریکا راضی است، با نظر زن مخالف است. در نتیجه، مرد ترجیح میدهد بچههایش در آمریکا بمانند و آنجا را به عنوان وطن خود بهشمار بیاورند.
همانطور که در بحث بین دو زوج روشن است، مثالی هست که زن انشاءالله را در پاسخ به درخواست شوهر (درخواستی که به مثابهی پرسش از سوی شوهر انجام میشود تا برنامهی زنش را درباره ماندن در آمریکا یا برگشت به مصر بداند) بهکار میبرد. این مثال به دلایل متعددی بسیار جالب است. نخست اینکه بر اهمیت نقشهای کاربردی بازگویی انشاءالله تأکید میکند. دوم اینکه بر اهمیت این موضوع تأکید میکندکه مسلمانان وقتی در موقعیتهای نامطلوب قرارر میگیرند، عبارت انشاءالله را بهکار میبرند. سوم اینکه نشان میدهد که چگونه بازگویی انشاءالله به خودی خود اجرای یک کنش ارتباطی را میسازد، کنشی که آغازگر مکالمه از آن قدرت و اعتبار کسب میکند تا بر موضوعی که انتظار دارد مخاطب انجام دهد، تأکید کند. درواقع باید گفت که بازگویی انشاءالله گویا به مکالمهگر برای تولید برخی تغییرات در ذهنیت مخاطب قدرت میبخشد.
بازگویی انشاءالله در این مثال خاص با مثالهای قبلی که ارائه کردم، متفاوت است که در آنها این بازگویی نقش کاهشدهندهی کاری را دارد که باید در آینده انجام شود و نه به مفهوم پذیرش یا رد ضمنی که البته در بخشهایی از متن قبلی به آن اشاره کردیم که ممکن است در نظر باشد. در این مثال خاص، بازگویی انشاءالله از سوی زن در سطر 12 به نظر میرسد که به مثابهی ابزاری کاهش دهنده برای پیشبینی تلقی شود که زن در جملهی خود در همان سطر 12 بهکار میبرد.
همانطور که فرد ممکن است از این بحث میان این زوج استنتاج کند، زن به دلایل مختلفی مشتاق است در مصر زندگی کند. بازگویی انشاءالله میتواند به عنوان درخواستی از رحمت خداوند باشد. به طوری که زن اشتیاق خود برای زندگی در مصر را به صورت نیاز خود به رحمت خدا نشان میدهد.
اگر کسی ساز و کار پیشنهادی سرل (1979) را برای نظریهی کنشهای گفتاری غیرمستقیم بهکار ببرد، باید مراحل زیر را دنبال کند: شوهر درخواستی از زنش دارد و زن به شیوهای درخور پاسخ او را میدهد (حقیقتی دربارهی این مکالمه). شوهر با شنیدن پاسخ همسرش به نظر میشود که به خاطر مسلمان بودنشان، آنگونه که از مکالمه استنباط می شود (طبق اصول همکاری) قانع میشود.
اما شوهر شوهر به احتمال بسیار میتوانست بگوید که پاسخ زن به پرسشی که او در سطر 11 مطرح کرده است، به اندازه کافی روشن نیست و بنابراین زن با استفاده از انشاءالله باید بر آن بوده باشد که چیزی مهم یا اطلاعاتی اضافه را انتقال دهد. آنگاه انتظار میرفت که زن به صورت مثبت یا منفی پاسخی میداد و منظور خود را به شکلی روشنتر بیان میکرد. حقیقت این است که انتخاب زن برای ضمنی سخن گفتن این موضوع را روشن میکند که زن میخواهد شوهرش تفسیر خاصی از این جمله داشته باشد.
در این مرحله، شنونده (شوهر) مایل است بگوید که پاسخ زن به صورت بالقوه و احتمال قریب به یقین یک کنش گفتاری غیرمستقیم است که چیزی یا عملی را در آینده پیشبینی میکند، اما به آن دلیل که زن از بابت آنچه در آینده انجام میشود، مطمئن نیست، عبارت انشاءالله را بهکار میبرد تا پیشبینی خود از آینده را تخفیف دهد. شنونده (شوهر) بسیار احتمال دارد که بگوید معنای تحت اللفظی پاسخ زن به وضوح جواب پرسش او نیست و بنابراین پاسخ زن باید به گونهای داده شود که به صورت ضمنی چیز دیگری به غیر از درخواست از خدا باشد، چراکه معتقدان به ویژه مسلمانان رحمت خداوند را در نظر میگیرند.
بر اساس مقدار اطلاعات پیشزمینهای مشترکی که هر دو زوج دارند، آنها میدانند که تغییر مکان از یک شهر به شهر دیگر کاری بسیار دشوار است. شوهر احتمالاً میداند که اگر قصد واقعی زن این باشد که در آمریکا زندگی نکند، این مسئله مستلزم کنش قطعی شوهر است. اما شوهر زنش را خوب میشناسد و میداند که دلیل اولیه او برای بهکار بردن انشاءالله، کاهش مسئولیتی خطیر (شرایط مقدماتی برای ساختن کاری یا پیشگویی در آینده) برای انجام کنشی در آینده است که به وضوح مستلزم فردی است که قصد انجام چنین کنش یا احترام به انجام این کنشی را داشته باشد و نسبت به آن کنشی که قرار است انجام شود، اطلاعات کافی داشته باشد. بدین معنی که زن باید تضمینی فراهم کند که او تغییر کشور خواهد داد و این به وضوح برای او امکان ندارد و همین باعث میشود که او بگوید انشاءالله تا پیشبینی خود برای انجام کنشی در آینده را تخفیف دهد.
بنابراین، به نظر میرسد که بازگویی انشاءالله از سوی زن در مثال بالا ناشی از درک اوست که پیشبینی او محقق نمیشود مگراینکه او پاسخ خود را شفاف بیان کند. نکتهی اصلی این است که گویا این بازگویی به خودی خود به مثابهی کنشی اجرا شده باشد که میتوانست به صورت بالقوه کنش اولیهای باشد که زن آرزو داشت به شوهر خود بگوید، بیآنکه به صورت مستقیم و واضح بیان کند. در نتیجه، فرد میتواند اینطور فکر کند که پاسخ زن صورت کوتاه شدهی این ساخت است: “در مصر زندگی خواهم کرد، اگر خدا بخواد”، که به مثابهی پیشبینی یا الزام است.
اگر زن دربارهی برخی کنشها در آینده پیشبینی داشته باشد، پس شرایط مقدماتی مستلزم این خواهد بود که فرد دارای شرایطی اساسی برای انجام آن کاری که دربارهاش پیشگویی میکند، باشد. بدین معنی که اگر پیشبینی کنم که بورس سهام احتمالاً در سال 2003 سقوط میکند، برای این پیشبینی باید دلایلی قانع کننده ارائه دهم تا گزارهای که بیان میکنم، محکم باشد، درغیر این صورت پیشبینی من شانس تحقق ندارد. اگر زن کنشی در آینده را پیشبینی میکند، پس باید ثابت کند که توانایی و امکانات انجام چنین کنش یا پیشبینی را دارد. از آنجایی که زن واقعاً از بابت چیزی مطمئن نیست، او از این آیه به مثابهی کاهشدهندهی پیشبینی که انجام میدهد، استفاده میکند تا در صورت عدم تحقق این انتظار، خود را از هر نقد یا شرمندگی از سوی شوهرش حفظ کند.
بنابراین، بازگویی انشاءالله در متن فوق گویا منافع زیادی دارد که مسلمانان را وامیدارد تا موقعیتهایی را باعث شوند که دستیابی به آنها برایشان سخت است یا زمانی که میخواهند با مباحثات اجتماعی هماهنگ شوند و یا از آنها پرهیز کنند، دشوار است. علاوه بر این، بازگویی انشاءالله از سوی زن در سطر 12 میتواند از سوی دیگران به مثابهی ترفندی استنباط شود که زن برای حفاظت از وجههی خود در برابر شرمندگی حاصله از عدم توانایی برای تحقق عمل یا پیشبینی استفاده میکند. علاوه بر این، بازگویی انشاءالله گویا برای مسلمانان فرصتی فراهم میکند تا تعهدات خود را برای انجام هر کنشی که در نظر دارند، کاهش دهند و در عین حال، مسئولیت خود را برای دستیابی به این کنشها به خواستهی خدا محول کنند.
به طور کلی، یافتههایی که مبنی بر دادههای ارائه شده در این مقاله به دست آمده، نشان میدهند که مسلمانان تمایل به استفاده از آیهی قرآنی انشاءالله در محیطهای خاصی دارند که از بابت نتیجهی عمل کسی مطمئن نیستند و یا به عنوان مثال، فرد خود را در شفقت محیط غیرقابل پیشبینی میبیند. علاوه بر این، یافتهها نشان میدهد که مسلمانان تمایل دارند که این آیه را زمانی بهکار ببرند که قصد انجام یکی از بسیار را دارند. به عنوان مثال، بازگویی میتواند در بافتهای خاصی به عنوان کنش گفتاری غیرمستقیم به منظور رد کردن تلقی شود. این موقعیت وقتی رخ میدهد که مخاطب برای انجام درخواست گوینده یا پذیرش پپیشنهاد یا دعوت به دلایل بسیار مختلفی که بیان نمیکند، تمایلی نداشته باشد.
در اجرای این بازگویی، آغازگر مکالمه بر آن است که نیروی کنش مکالمهای خود را کاهش دهد، به ویژه اگر کنش مورد نظری که گوینده درخواست کرده است، رد شود یا اگر کنش مورد نظر دعوتی را رد کند. پس به جای رد درخواست گوینده به صراحت، مخاطب مناسب میبیند که با بازگویی آیهای برای کاهش دادن تأثیر رد درخواست یا دعوت گوینده استفاده کند و عواقب کنش خود را کم کند.
مسلمانان بسیار پیش میآید که مجبور به بازگویی آیههای قرآن شوند، آن هم در مواقعی که بحث شایستگی و منفعت برای هر دو مشارک سخن (گوینده و مخاطب) در بازگویی انشاءالله باشد. یکی از این منافع این است که آنکه این آیه را بازگو میکند، بدون پرداخت هیچ بهایی یا به خطر انداختن وجههی مخاطب بخواهد به اهداف شخص خود برسد. بنابراین، بازگویی انشاءالله به خودی خود یک پیام مکالمهای است و به مثابهی ابزار کاهشدهنده برای حفظ هماهنگی اجتماعی، پرهیز از عواقب ناخواستهی کنش یک فرد و حفظ وجههی مشارکان سخن عمل میکند. بسیار حائز اهمیت است که مسلمانان احتمالاً تمایل دارند انشاءالله را بازگو کنند، چراکه با این کار مانع از به خطر افتادن وجههی یکدیگر میشوند. براساس تحلیل مکالمهی موجود که میان مشارکان سخن رخ داد، مسلمانان به نظر میرسد که از مزایای گفتن آن آگاه باشند، به ویژه وقتی که کنشهای آنان عواقب ناخوشایندی داشته باشد که وجههی مخاطبان را به خطر بیندازد.
در اینجا میارزد که بگوییم چنین مشاهدهای با مفهوم وجههی مورد نظر گودیکونست و تینگ-تومی (1996، 1988) و حفظ وجهه به صورت بینافرهنگی هماهنگ است. به ادعای آنها، مفهوم وجهه و حفظ آن از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است و در فرهنگهای فردگرا (مانند آمریکایی) توجه اولیه بر حفظ وجههی فرد است. برعکس آن، توجه اولیه در فرهنگهای جمعگرا (مانند عرب، چینی، ژاپنی) بر حفظ وجههی گوینده و مخاطب همزمان است. به نظر میرسد که این مسئله محدودیتهایی را در ساختار و مفهوم کنشهای مکالمهای مشارکان تحمیل میکند.
دلیل سوم برای بازگویی انشاءالله از سوی مسلمانان کاهش تعهد فرد برای آن کنشی است که از فرد خواسته شده که انجام دهد. مخاطب در این موضع خاص آیه قرآن را به کار میبرد، اما نه به عنوان رد درخواست گوینده، بلکه برای کاهش عواقب عدم توانایی انجام درخواست گوینده. بدین معنی که مخاطب به صورت ضمنی درخواست گوینده را میپذیرد، اما از بابت محیط مطمئن نیست و از انشاءالله به عنوان ابزار کاهشدهندهی تعهد استفاده میکند-برای شکست او در انجام یک کنش خاص.
حائز اهمیت است که بیان آیهی قرآن در مثال دوم به نظر میرسد وابسته به مفهوم جبرگرایی باشد که خود را در رفتار برخی مسلمانان نشان میدهد. گرچه مخاطب به انجام درخواست گوینده علاقهمند است، مجبور است عبارت انشاءالله را به عنوان ابزاری که پذیرش ضمنی درخواست را میرساند، بهکار ببرد، اما در عین حال جایی را برای امکان تحقق نیافتن عمل خالی میگذارد. بنابراین، گویا نقشهای کاربردی بازگویی انشاءالله هم در مثال اول که مخاطب به صورت ضمنی درخواست گوینده را رد میکند و هم در مثال دوم که مخاطب به صورت ضمنی درخواست گوینده را میپذیرد، دیده میشود که به نوعی مخاطب با بهکار بردن انشاءالله خود را از عدم توانایی برای انجام مسئولیت مبرا میکند.
دلیل سومی که مسمانان را به استفاده از آیههای قرآنی وامیدارد این است که بازگویی انشاءالله به اعتبار پیام فرد میافزاید، چرا که آنچه فرد بر زبان میآورد، نشاندهندهی کلام خداوند است که مسمانان با آن شناخته میشوند و به همین دلیل مسلمانان تمایل به استفاده از این آیهها به مثابهی ترفندی قدرتمند دارند تا تأثیرهایی بر رفتار و موضع مخاطبان خود ایجاد کنند.
نتیجه
آنچه در این مقاله ارائه دادهام، یافتههایی از یک مطالعهی علمی است که به استفاده از نقشهای کاربردی آیههای قرآن به مثابهی پیام مکالمهای میپردازد که مسلمانان برای جلب همراهی مخاطب به گفتههای خود، تمایل به کاربرد آن دارند. نکتهی قابل تأمل دربارهی کاربرد آیههای قرآن این است که فردی که آنها را بهکار میبرد، برای جلب درک متقابل مخاطب خود و پذیرفته شدن هرآنچه میگوید، به اعتبار خداوند تکیه میکند. بنابراین، چنین مطالعهای گواهی کاملی مبتنی بر کاربرد چنین پیامهای ارتباطی که نقشهای کاربردی بسیاری دارند. نقشهایی که ارزش بیان دارند، چرا که بر برخی از ارزشهای به شدت مورد پذیرش مسلمانان دربارهی اعتقاد راسخ آنها به قرآن تأکید میکنند.
یافتههای این مطالعه نشان داده است که مسلمانان به کاربرد این ترفندهای ارتباطی به برخی از نقشهای کاربردی متوسل میشوند. این نقشهای ارتباطی از کاهشدهندهی تعهد انجام کنشی در آینده شروع میشود و تا پرهیز از تأثیرها و عواقب منفی کنش یک فرد بر دیگران ادامه دارد. علاوه بر این، بازگویی انشاءالله به عنوان تأیید هویت مذهبی، زبانی و فرهنگی یک فرد عمل میکند. همچنین، این یافتهها بر نقشهای چندوجهی که مسمانان را به استفاده از زبان قرآنی دلبسته میکنند، تأکید میکنند. نکتهی قابل توجه اینکه آنچه مسلمانان را به کاربرد زبان قرآنی در ژانر شفاهی برمیانگیزد، از اعتقاد راسخ آنها به اهمیت و قدرت قرآن بهمثابهی سنگ بنای اسلام ناشی میشود. و از همه مهمتر اینکه به نظر میرسد مسلمانان قادرند خود را از مسئولیت رد دستورها یا امتناع از انجام پیشنهادها و یا به خطر انداختن وجههی مخاطبان خود مبرا کنند، به ویژه زمانی که کنش آنها دارای عواقب نامطلوبی برای مخاطبان است.
فهرست منابع
Almaney, J, and J. Alwan (1982) Communicating with Arabs. Waveland, Illinois: Prospect Heights.
Austin, J.L. (1975) How to do things with words. Cambridge: Harvard University Press.
Basil, Bernstein (1973) Class, codes, and control. London: Routledge and Kegan Paul.
Blum-Kulka, S. (1983) Interpreting and performing speech acts in a second language: A cross-cultural study of Hebrew and English. In N. Wolfson and E. Judd (eds.), Sociolinguistics and language acquisition. MA: Newbury House, pp. 36-55.
Brown, P., and S. Levinson (1987) Politeness: Some universals in language usage. Cambridge: Cambridge University Press.
Chejne, Anwar (1965) Arabic: Its significance and place in the Arab-Muslim society. Middle East Journal 19: 450-459.
Dodd, Carely (1992) Dynamic of intercultural communication. Madison, Wisconsin: Brown & Bench Mark.
Davies, Eirlys (1987) A contrastive approach to the analysis of politeness formulas. Applied Linguistics 8.1: 76-87.
Grice, P. (1975) Logic and conversation. In Peter Cole and J. Morgan (eds.), Syntax and Semantics: Speech acts. New York: Academic Press Vol.3. (1975): 41-58.
Gu, Yueguo (1990) Politeness phenomena in Chinese. Journal of Pragmatics 14: 237-257.
Gudykunst, W.B, and Y.Y. Kim (1997) Communicating with Strangers: An approach to intercultural communication. Third edition. New York: McGraw-Hill Companies.
Gudykunst, W.B., & Y.Y. Kim (1984) Communicating with strangers. U.S.A.: Addison-Wesley Publishing Company.
Gudykunst, W.B., & S. Ting-Toomey (1996) Communicating in personal relationships across cultures. Thousands Oaks, CA: Sage Publications.
Gudykunst, W.B. (1993) Bridging differences. Thousands Oaks, CA: Sage Publications.
Gudykunst, W.B., & S. Ting-Toomey (1998) Culture and interpersonal communication. Newbury park, CA: Sage Publications.
Gumperz, John (1982a) Language and social identity. Cambridge: Cambridge University Press.
Gumperz, John (1982b) Discourse strategies. Cambridge: Cambridge University Press.
Hall, Edward (1976) Beyond culture. New York: Double Day.
Hall, Edward (1982) Context and Meaning. In L. Samovar and R. Porter (eds.), Intercultural communication. A reader Belmont: Wadsworth.
Hall, Edward (1959) The silent language. New York: Anchor Books.
Keenan, E. (1974) Norm-makers, norm-breakers: Uses of speech by men and women in a Malagasy community. In R. Bauman and J. Sherzer (eds.), Exploration in the ethnography of speaking. Cambridge:
Cambridge University Press.
Keenan, E. (1976) The universality of conversational postulates. Language in society 5: 67-80.
Leech, Geoffrey (1983) Principles of pragmatics. New York: Longman.
Levine, David (1985) The flight from ambiguity. Chicago: University of Chicago Press.
Matsumoto, Yoshiko (1988) Reexamination of the universality of face: Politeness phenomena in
Japanese. Journal of pragmatics 12: 403-426.
Matsumoto, Yoshiko (1989) Politeness and conversational universals: Observations from Japanese. Multilingual 8.2/3: 207-221.
Rosaldo, M. (1973) I have nothing to hide: The language of Ilongot oratory. Language in society 11.2: 193-223.
Searle, John (1979) Expression and meaning. Cambridge: Cambridge University Press.
Searle, John (1969) Speech acts: An essay in the philosophy of language. Cambridge: Cambridge University Press.
Searle, John (1975) Indirect speech acts. In P. Cole & L. Morgan (eds.), Syntax and semantics: Speech acts. New York: Academic Press. Vol.3. (1975): 59-82.
Tannen, Deborah (1981) Indirectness in discourse analysis: Ethnicity as conversational style. Discourse processes 3: 221-238.
Tannen, Deborah (1986) That’s not what I mean! New York: Ballantine.
Tannen, Deborah (1984) Conversational style. New Jersey: Ablex.
Wierzbicka, A. (1985) Different cultures, different languages, different speech acts. Journal of pragmatics 9: 145-178.
highcontext
low-context
Illocutionary act
Directives
Assertive
Expressive
Declarations
Commissives
Constitutive rules
The propositional content rule
the preparatory rule
the sincerity rule
the essential rule
The primary and secondary illocution
نویسنده مکالمات عربی را به انگلیسی ترجمه کرده است و ترجمهی فارسی مربوط به مترجم متن است.