درباره نمایشگاه سولماز نراقی - نوشته: لیلا صادقی

 

سولماز نراقی

یکی از جنبه‌های هنر مدرن، تجربی بودن آن است و شعر تجربی، شعری است که شعر را از فرم‌های معمول خارج می‌کند و به فضای تجربه‌ی فرم‌های جدید وارد می‌کند. از آنجایی که تجربه‌های فردی، دارای چارچوب‌های فردی هستند، تعیین قواعد از پیش تعیین شده برای شعر تجربه‌گرا امری ناممکن است، اما یافتن قواعد یک اثر براساس چارچوب‌های ساختاری خود اثر، امری است که چگونگی یک شعری تجربی را ممکن می‌کند. شعر دیداری به عنوان نوعی شعر تجربه‌گرا همچون هر متن دلالت‌مند دیگری به چند صورت معنادار است: نخست «به‌واسطه‌ی نشانه‌های زبانی که به صورت معمول به معنی چیزی هستند و به دلیل دلالت‌مندی متن ادبی که وقتی کلمه‌ای در جایی به‌کار می‌رود، برای حضور آن کلمه در آن جایگاه تعمد خاصی بوده است» (برانت و برانت، 2005: 125) و دیگر به‌واسطه‌ی قرار گرفتن نشانه‌های کلامی در رابطه با نشانه‌های تصویری متفاوتی که این روابط و نه خود نشانه‌ها، به صورت دلالت‌مند منجر به معنی‌سازی می‌شوند.


درنتیجه از آنجایی که ادبیات و هنر ریشه در اندام انسان و ساختار مغز دارد، هیچ چیز در جهان هنر تصادفی نیست و با کوچک‌ترین تغییر و با ایجاد هر نوع رابطه‌ی جدید میان دو شیوه‌ی تصویر و کلام، خوانش متفاوتی از متن حاصل می‌شود. شعر دیداری خود به انواع مختلفی تقسیم می‌شود که عبارتند از شعر اجرایی، شعر تصویری، ویدئو شعر و غیره. در این نوع شعرها، شیوه‌های مختلف کلامی، آوایی، تصویری و غیره امکان ادغام با یکدیگر را پیدا می‌کنند به صورتی که اثری واحد با لایه‌های معنایی متفاوت ایجاد می‌شود یا به عبارتی، فضاهای درون‌داد متفاوتی از جمله کلام شعر، تصویر، صدا، رنگ و غیره با یکدیگر تلفیق می‌شوند و در فضای ادغام، معنایی فراتر از آن چیزی که از جمع این فضاها حاصل می‌شود، ایجاد می‌کنند و سپس فضای پیش‌انگاشتی که دریافت‌های قبلی مخاطب از هر یک از فضاها است، باعث ورود احساس فردی مخاطب بر اثر مواجهه با اثر می‌شود و در نهایت در فضایی به نام فضای معنا، کلیت شعری شکل می‌گیرد. برای ارزیابی یک شعر تجربه‌گرا براساس نظریه‌ی ادغام در شعرشناسی شناختی، می‌توان به چگونگی عملکرد هر یک از فضاها و سپس ادغام آن‌ها در فضایی مجزا پرداخت که به عبارتی، ورود به ساختار خود شعر است و نه قواعد همگانی ژانر شعر، که ارزیابی این امر در شعرشناسی شناختی امکان‌پذیر است.

سولماز نراقی در نمایشگاه الفبال، ویدئو شعر «یونس زادن و بلعیدن اندر» را ارائه می‌دهد که در پیش‌نوشت این ویدئو تأکیدی بر ارتباط اندام و خطاطی دیده می‌شود. درواقع خط به عنوان تجربه‌ی رفتاری انسان همچون زبان شکل اندامی به خود می‌گیرد و به عبارتی تجسم‌یافته می‌شود، درنتیجه بر شناخت و چگونگی درک انسان از جهان شعر تأثیر می‌گذارد و به صورت یک گشتالت کلی از تجربه‌ی بلعیده شدن یونس ساخته می‌شود. زبان و تفکر انسان به‌واسطه‌ی ویژگی‌های اندام و ساختار فیزیکی او و محیط اجتماعی او شکل می‌گیرند (فلدمن، 2006: 7)، به همین علت در خود ویدئو شعر نیز سوژه با حرکت اندام خود سعی در شبیه‌سازی اندام به خط فارسی دارد و به عبارتی، به حروف شخصیت اجتماعی می‌بخشد و از این میان، نون و الف به مهم‌ترین شخصیت‌های شعری این اثر تبدیل می‌شوند. حرکت دایره‌ای نون در فضای چرخش، گردی رحم، حرکت دایره‌وار دست‌ها و همچنین گردی خود لیوان باعث انتقال مفاهیم هر یک از این فضاها به دیگری به دلیل نقاط اشتراکشان می‌شود، که در نتیجه لیوان می‌شود بخشی از نون و نون می‌شود رحمی که جنینی در آن به حیات رسیده و جنین می‌شود یونس و چرخش فرفره‌ی زمینی می‌شود سرنوشت یونس و آدمی که امروزه همان یونس است و درحال بلعیده شدن. درواقع بخشی از یک مفهوم به دیگر مفاهیم نشت می‌کند و گسترش پیدا می‌کند، به‌گونه‌ای که داستان یونس تغییر شکل می‌دهد و به داستانی معاصر تبدیل می‌شود.

داستان بلعیدن یونس از سوی ماهی در فضای پیش‌انگاشت حاضر می‌شود و در فضای ادغام با دیگر درون‌دادها تلفیق می‌شود، درنتیجه می‌توان گفت که این اثر یک پارودی از داستان یونس را خلق می‌کند و به آن ابعاد تازه‌ و طنزآمیزی می‌بخشد. درواقع، نشستن سوژه در لیوان آب، باز کردن دهان و بلعیدن نون، بی‌مسئله بودن سوژه، شبیه‌سازی سوژه به جنین در رحم مادر و غیره همگی از یک سو باعث تبدیل مسئله‌ی یونس به مسئله‌ی انسان معاصر می‌شود و از سوی دیگر، بازگشت یونس به شکم ماهی، بازگشت جنین به رحم مادر و شبیه‌سازی حروف الف، را، لام به دو بال در کنار سوژه به نوعی چشم‌اندازی از آرزوی انسان معاصر به بازگشت است: آرزوی بازگشت به زاده نشدن.

آنچه مسئه‌ی مخاطب شعر با این ویدئو شعر می‌تواند باشد، بخش کلامی اثر است که نمی‌تواند انعکاسی از شناخت اندامی از تجربه‌های ممکن شود یا به عبارتی باعث شکل‌گیری آن چیزی نمی‌شود که در زبان امکان بیان دارد. اگر این ویدئو شعر را یک ویدئو آرت در نظر بگیریم، جهان اثر به شکلی موفق‌ از تلفیق فضاهای مختلف ساخته می‌شود و یک پارودی از داستان یونس را شکل می‌دهد، اما به عنوان ویدئو شعر به دلیل جنبه‌ی تکمیلی زبان و نه نقش بنیادین آن در شکل‌گیری جهان اثر، بر توانایی ذهن برای مفهوم‌سازی اثر به عنوان شعری متحرک نمی‌تواند تأثیر بگذارد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تمامی حقوق این سایت متعلق به شخص لیلا صادقی است و هر گونه استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است