جهت شرکت در فراخوان جایزه گروه «با خانه مان» - بخش شعر
پردههایی پاره پاره از یک نمایش
مادر، فضای بیستونِ بودنم بودو هی
میریخت
فروخته شدهایم
از پیشاز ورود به جهان
جنینیمان نشانههای تعرض داشت
من که در مردابِ کیسۀ آب هنوز دستوپا هی دستو پا...
ـ ـ ـ
هر شب از خوابیدن در پارک
مـ مـ می...
هر شب از سنگینیِ سایههایی که کوب کوب روی تنم می می
فرو ...
در خیسی چمنها
میروم
فرو
ـ ـ ـ
پناه چرا به شیشهها نبرم!
وقتی که دیواری نیست سقفی نیست وقتی که از هر سو میخورم به شلاق هوا
وقتی که در معرضم
زخمم
عفونت وحشت از جای جایِ تعرضِ روحم تنم دارد
ـ ـ ـ
زباله تنها پناه تنها افق
زباله غذای ما
زباله دعای ما
زباله بالش ما
زباله دفتر ما مشق ما
زباله دوش ما نوار بهداشتی ما
زباله آبستنی ما کانون خانوادگی ما
زباله شناسنامۀ ما زباله
ـ ـ ـ
چنگکِ واسطهها فرو در گُلهای دَمَنم رفته
فرو در گوشتها استخوانهای تنم
فرو
در سلولهای تنم رفته
وتنم رفته
فرار به کجای حسهای من برسد
بروم به کجا ؟ به کجا؟!!
هاجیم واجیم
بدنبال مادر میگردی که کوچهای تاریک بودو باریک
دچار خشکسالیِ همیشه حالی
شکمش سینهاش: زمین ـ همه نیم
ما ما ما گرسنهایم
گودالهای زیادی به نگذشتن گذشت
مادر! آخر انتهایت کو!
در نهایت بیدرکجاییِ تو مورچه به گوشم رفته
دوستت دارم بس شده نصیحت به سوزمان نرود
خودم هم مادرم مرگ از گلویم پایین نرفته سرفه سرفه سرفه ـ
مورچههای واگیرند
نیش بر لبانمان میدوزند شعلههای هوارمان نکشد به هوا
هاجیم واجیم لای کارتنمان همیشه به جستجوی شیر
پدر یعنی همین: پشت
خالیکُن!
واکست را بخور بچه جان
نمان گُشنه!
پوستهای آدامست را بجو بچه
جنسیتتان را هم نفهمیدم، بسکه درد نزاییدنتان بودو
میزان،
که ریزان
رقم خورده بود