ترجمه عکس به شعر
جهت شرکت در فراخوان جایزه گروه «با خانه مان» - بخش شعر
![]() |
عکس شماره 1 |
خواب دیدهام
که سقف انجماد روشن را
آستینهای بیمغز به توپ کشید
و توده را به وسعت برهوت
در بازوی آهن لالای راحت سردادند
روی درختهای سیمان تاب خوردند
و بازیگاه دیدهشان سطح روغن سوخته
آدمی تکهپارههایش را جا گذاشت لای چرخدندههای زمان
عفریت عشوه آرام از خیابان سربرآورد
با دامنهای کوتاه و صورتهای رنگین
و مردها از عطش گوشت روی پیادهروها وقزدند
طعم ریش را فریاد کردند
چهار رکعت را دفن
خانه افراشتند روی ناکجا
به هم پیچیدند در جعبههای جادو
ازدحام کژی روی هندسهی شهر
زیتون و انار زیر چکمه
کودکان خیال مسلسل بهدست سوی خاکریز
سالها سپری
حافظهها زدوده
و چشمها همچشم
بیکسان را در شب زمهریر به خیابان سپردند
تا دیوار خانههای کاغذینشان را به آتش کشند
شاید رها شوند از مرگی به مرگی
سیاهی مضرابی روی سرم میکوبد
آواز سرمیدهم از نای بریده
۱۱۲ گوشه خاکستر به نوا میشود