![]() |
شوکا حسینی |
سگیزوزهمیكشد
میلیسد استخوانهایم را
آرامم كند
اما شدنم مشغول دردهای دیگرست
شدنم رفته در پی آن سكونتِ غمگینِ اجدادم در سقوطهای مكرر مرزها
شدنم افتاده بین دو نقطه در نزدیكی سیگار و چای
شدنم شده مجهولی پر از نرفتن و رفتن
شدنم انتحار خیالم شده
لای ملافهها
شدنم شكلکیست در قوطی بازی دخترم
نه مربع نه مستطیل
متوازیالارواحم در زمانهای مفقود
شدنم كارهای نیست
افتاده زیر سنگ و بوی تنهای جوراجور
شدنم برای خودش مفلوكی شده
زوزه میكشد
آرامم كند
شدنم در دهان سگم
استخوان حرامی ست.