![]() |
سپیده جدیری |
با بختِ آزمایشیات چه کنم؟
با بختِ بی همه چیز، بی تنوع و مسرور
فروغِ صدها سالگیام خودکشی میکند
ای کمترینْ شکستهی من
بی حرف و بی هدف
کافیست!
کسی مرا در افراشتگی صدا میکند
از کلامی به کلامی
غروبِ برگشتهاش را میشمارد شبانه روز
غروبِ برگشتهاش را میشمارد؛
کفّ مطالبات.
سنگی به سینهات میزنم بی تلاطم و فریادْگرفته
گاوْآهنی به سمتِ شرق میچرخد
گاوْآهنی به سمتِ فرودهای پیاپی.
و این یک بغلْ سینه را برای شما گذاشتهام.
طرح شدنْ در همه
از راهی به راهِ دیگری بُریدن
از خوابی به خوابِ دیگری زدن
در حرفْ فرو رفتن
فرو نشستن
فرو پاشیده شدن.
کمی سریعتر از عشق میگذرد
این طرح شدنْ در همه.
سَرَم ترکیده است
یک روزِ کاملا شروع شدنی
سَرَم ترکیده است.
سیام خرداد 1395 (19 ژوئن 2016)