![]() |
کتایون ریزخراتی |
در عهد معجزه به دنیا نیامده بودی
تا همچون العازر عیسی روح بدمد در کالبدت
روز دوم به خاک سپرده شدی و
فیزیوتراپیست دیگری جایت را پر کرد.
مرگْ اثر نیست:
از مناظرهی درون
منظره نمیافتد بر بوم
مناظره حل میشود در خودش
حتی محکوم به سرگردانی نخواهی شد
دماغه به رستگاری رسیده است.
مرگ به شکلی که تو انتخاب کردی
هفتمین ستاره را محو کرد.
شرم از برج ثورْ خون میگرید بر سنگپایهی میکل آنژ
مادران ماه اوت از نیمه ترک برداشتهاند.
پيتِا اما سرپاست.
سوگواری در اثر
بر دیوارهای واتیکان میدرخشد.
فراموشی به مرگ وفادارتر است
حتی خاطرههای بهجامانده
از حقیقت روی برمیگردانند
تنها مادران ماه اوت بر سوگ پا میفشارند:
داغ را در لحظههای پسوپیش
تکثیر میکنند.
اینکه تو پیش از مرگ
گرهِ سر ساندویچ را باز کردی
لقمهبهلقمه لذت را به گرسنگی بخشیدی
مغایرتی ندارد با روح مصمم.
لازم نیست دیگری خودش را به «هادس» نزدیک کند
تا دم مرگْ میان مردگی و زندگی
دستوپا میزنند مادران ماه اوت.
تکرار در عمل سادهترین روش بود
پذیرشت میکرد در بیمارستانها
به هوش که میآمدی
هر بار بخشی از ابوالهول جایگزین اندامهایت شده بود:
با سرِ زن فریب میدادی و
بالهای عقاب میدوید تا برسد به شانههایت
بیرونِ دایره را نمیتوانم درک کنم
داغی تا ابدیت رهسپار است
مادران ماه اوت از دوزخ گذشتهاند
پيتِا پا میفشارد
در سوگواری مریم بر جنازهی فرزندش