پَریزدگی
|
|
شبنم آذر |
پَریزدگی
رفتار نرمی دارد
به آب خیره میشوی وُ بیگانه میشوی
با زبان آب حرف میزنی
رنگ ات میپرد
موجهای کوچکی میزند در سرت
صورت نخواهی داشت
ماندهای وُ به رفتن شبیهتری
شکلی از پرندگی
که آسمان را آسان میکند
2.
-------
هِق
لب بَرنمی داشت صورتِ تلخم
دو خط مورب بود که به هم میرسید در ناپدید
صدا نبود در صدایم نمیتنید
من درهای نیمه بازِ خودم بودم
من اشاره به من بودم
شکلِ شکیلِ مفردِ مستأصل در توی، تویِ بعید
تردید؛ کبوِد کنارههای دو لب!
جهان به صورتم نمیآید !
زُل چشمِ حادثه میزند در من
زخمی زبانهکِش و یاغی پیوسته میتپید
لبریزِ دریاست مُقُرنسِ چشمم
دست از خودم بکشم را هِق
به کجا میکشانیم را هِق
آهسته میدارنیم را هِق
حاشات میکنم را
حاشا منادیِ تن و طغیان عصب!
حاشا حدودِ مضطربِ خون رگ!
حاشا که لخته لخته از تو گذشتم
کسی به تَرک به شانهام زد هی!
زانو بکش یقین!
زانو بکش ریاضتِ زنجیر در حلقههای سکون !
زانو بکش مراتب تصلیب در میل ممتد پیوستن!
زانو بکش به سنگ و سوز و سلسلهی درد!
زانو بکش!
سیمای حادثه خونی ست!
3.
------
تبانیِ تن
در تبانی اندامم
در تبانی تنم
مهرهدار
در منتهیالیه تکامل
بلعِ زخم میکنم وُ گوارشِ درد
جذبِ جنون وُ دفعِ دلیل ماندنم
از راه پوست به عشق میرسم
از راه منتشر پوست
به سبک بیگوارش هوا وُ گیاه
به سبک منتشر نور
سلولهای من
حظ سلام سلولهای تو را میبرند
من نیستم که از دهان تا مقعد ادامه مییابد
از لولههای سرخ و صورتی و خیس
از غدههای خونی گلو تا گوارش درد
تبانیِ مشکوک و چسبناک تنم من نیستم
بزاق من!
تجزیهام کن!
خودم را جذب خون خودم کن!
خلاص و خلاصهام کن!
من نیستم!