![]() |
رویا تفتی |
برگشته ام از مسافرتی طولانی
نه پاهایم زخمی
نه دست و دلم باز
خسته هم نیستم
پروانه ای از پیله گذشته
شفیره ای به مرگِ خواب رفته فرو
تک درختی دشت خاطر او
گله ای وحشی شده خاطر او
تکان به شاخه هایش هر طرف که بخواهد
و فرق باد و باد را می خواند
رفته بودم سرِ ریشه هایم که رفته بود عقب
چشم ها یکسان شدند برایم
و دست های دور و برم یکسان
نمی شود
ضربه ای که انتظارش را داشته باشی
کاری نمی شود
شروع از خودم شده بود
باید تمام می کردمش به زعم خودم
پرونده ی گشوده تیغ عمود است
دشت خاطر من شده
گل های وحشی شده خاطر من
شدید بود و مدید بود
ولی به رفتن و برگشتنش هر دو بار می ارزید؟
5/6/91