----1-----------
![]() |
سمیرا کرمی |
شک نکن
به من
به زنی که از تابستان
خیس و خزه بسته به تنهایی اش میخزد
جایی باران باریده است
و مثل تمام صحنه های قتل
همه ردها
به دوست داشتن تو میرسد
که هر شب
به صحنه جرم مشترکمان برمیگشتی
درست روبروی پنجره ای که خواب ماه دیده بودی
و از رودهای فاصله
قایقی خالی گذرمیکرد
با بادبانی از دستمالهای مخمل آبی
شک نکن به من
به این لباسهای کاغذی خیس
حتی وقتی در صفحه حوادث غرق می شوی
----2---------
بین تهران و طهران
شهری ست که نیست
و مردمی که ساکن خودشانند
بین خود و بیخود
درهای ست
که تا به خود بیایی
از خود بروی
به باد
و زنان تو را
به موهایشان دعوت کنند
و سکوت را به لبهایشان
و بوسه هایی که مچاله میشود در دستمال کاغذی
بر صندلی خالی
که به من نمیرسید