"سخت ترین درد های دنیا"
--------------------
فرود می آمدم در لحظه ی بمباران تهران
فرود می آمدم
سخت ترین درد های دنیا را می آمدم
"وسخت ترین درد های دنیا نازل شد"
"و گفت بخوان!"
و خواندم "سخت ترین درد های دنیا فرود آمد" را در لحظه ی بمباران تهران
-- زبانم را نمی فهمید! ---
-- نگاه کرد! ---
و زبانم را که نمی فهمید، سخت ترین درد های دنیا فرود آمد
مثل بمباران تهران
لباس خواب راه راه آبی دور گلو گاهم چمبره می زد
لباس خواب آبی
میان نیمه شب لندن می افتادم در میان بمباران تهران
میان نیمه شب لندن
لباس خواب راه راهم
-- فقط نگاه کرد وقتی قلبم با را راه پیراهنم به پیانو میزد ---
-- فقط نگاه کرد وقتی پیانو میزد ---
-- و فکر کردم فقط چند سال از چند سالگی ام گذشته است ---
--همین! ---
-- فکر کردم فقط چند سال! ---
غروب لندن زشت
گفت هرگز نمی توانی مرا به درد برسانی
چشمهایش را بست و گفت: "درد" -
غروب لندن زشت
لباس راه راهم به پیانو میزد
می افتادم می زد
از چشم که می افتادم می زد
قلبم وسط چشمم پیراهن راه راهم را می زد
-- نگاه کرد! ---
-- نمی توانی! ---
-- نگاه کرد! ---
من هنوز می افتادم در میان بمباران تهران
-- نگاه کرد! ---
-- نمی توانی! ---
سخت ترین درد های دنیا را بمباران کردم
دو صفحه ی سفید
باز دوباره نوشتم: -
-- نمی توانی! ----
(شاید اگر یک گربه داشتم کم تر درد می گرفت ) -
سخت ترین درد های دنیا نازل شد
It is not a pretty story
و سخت ترین درد های دنیا نازل شد
It is not a pretty story
پیراهن راه راهم همچنان در بمباران تهران پیانو میزد
سفید می زد
به سفیدی "این دو صفحه ی خالی را چه کنم؟" می زد
نگاه کرد! -
وقتی زبانم را نمی فهمید سخت ترین درد های دنیا را نیمه شب لندن نازل کرد
---
لندن
ماه می، ۲۰۱۲
------------------
"خواب می دیدم"
------------------
حافظ که زلف سخن شانه می زد
خواب می دیدم
جعبه می دیدم: -- اتاق
-- زنگ
-- پیچ راه پله
در نقاب، رخ اندیشه می دیدم
" از پیچ راه پله که بالا آمدی یادت هست؟ "
اول و آخر، اسم تو می دیدم
"یادت هست پیچش چشمهایت به خم کمرم که پله پله پله ..."
نفس می دیدم
" یادت هست پیچشم را به چشمهایت"
پیچ پیچ پله می دیدم
نقاب رخ اندیشه گشوده
خواب می دیدم که پس پشت پرده های پر رنگ
دلم پر پر می زد
خوابم پر پر می زد
چشمم به پلک چشمهایت پر می زد
نقاب می زد،
اندیشه می زد
پشت در می زد
پس خم کمرم،
-- می زد!
و من سر زلف پیچ پیچم ...
خواب می دیدم
همیشه اسم تو بود
اسم تو خواب می دیدم
اسم تو خواب
و جعبه سحر آمیز اول و آخر حرفم ، جعبه اول می دیدم
آخر تو می دیدم
حرف می دیدم
و دست خطی که می شناختم از لحظه ی اصابت گلهای کمرنگ لاله
و خطی که می شناختم از لحظه ی اتاق سرد نارس ها
و خطی که می شناختم از لحظه ی پشت در
و خطی که می شناختم از
" تو پیچ پیچ زلفم را می پیچاندی!"
خواب می دیدم!
بس که اسم تو را خواب می دیدم اسم تو را می خواب تو را اسم می دیدم
و خط تو را بس می دیدم
نگاه کردی! : اسم تو را می خوابیدم!
مثل سر بالایی شادی که می لرزیدم، می دیدم
نگاه کردی
بو کردم -- نپرسیدم!
نگاه کردی!
بس که اول و آخر اسم می خواندم
حرف خواب می دیدم!
و نفسهام بوی تو را، می دیدم!
خواب نفسهای تو می داد، را خواب می دیدم
و نفس های تو را می بردم
بوی خواب می دادم!
پس پلکهای پر پرم...
____ + _____ + _____ + _____
باران می آمد
کسی به پله ها نگاه نکرد
باد می آمد
کسی به پلکهای پر از پله های پر پیچ نگاه نکرد!
____ + _____ + ____ + _____
حافظ از اندیشه نقاب برداشت!
نگاهم کردی!
بوی نفسم را می دیدم
گفتی بر می گردی که پیراهنت را بر دری از پیشم و من اول و آخرت نام می کردم!
گفتی شب،
گفتی وقتی پله ها تا سر زلفت می پیچند
گفتی همچنان پر پر بزنم به آرزوی پله هایی که پر پیچ از پس خمشان پیدا می شوی!
"پیدا می شوی؟"
گفتم: " ..."
و اول و آخر نفسم را هاه می کردم
خواب می دیدم!
____ + _____ + _____ + _____
و آن شب با حلقه ی انگشترت
با جعبه ای که نوشته هایش را از زمان اصابت گلهای لاله پر پر می کردم
با پیراهنت که پیش رویم پیچم می داد به سان پله های شبانه
بدون تأخیر پرواز کردم!
خواب می دیدم!
از پس رخ اندیشه نقاب می دیدم
پس خوابم، زلف اندیشه می دیدم
____ + _____ + ______ + _____
باران می آمد
پله ها پیچ نداشت
کمرم خم پیچ پله پنهان نداشت
و نمی توانستم بگویم: "خواب می دیدم!"
پنحم اما پرسیدم از اندیشه "..."
سر زلفش را کجا حافظ بگشاد که پیچ پیچش پس خم پله پیچیدم؟
پنهان اما پرسیدم ...
____ + _____ + _____ + ______
خواب می دیدم
----------------
* "کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب/ تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند"
۲۳ فوریه ۲۰۱۱
------------------
از آنجا تمام شد
------------------
بدون اینکه الیوت حرفی بزند ، کشیده شدم به التقاط شور و جنون
- بکش !
وقتی بال های فروردین کشیده می شد
وقتی یک بار دیگر آنکه وارونه بود
زمان تنفس زمین مرده کشیده می شد
و کشیدگی اش بوی پایان زمین مرده می داد ...
-عجب زبان مردانه ای دارد !
و فکر کردم مرد ها حتمن پایان عشق را با کلمات بزرگ شروع می کنند!
- شروع کرد !
وقتی آسمان فروردین کشیده می شد وقتی آ ن که وارونه بود به خورشید های بعدی فکر کرد!
- فکر کرد؟
بدون این که الیوت حرفی بزند
تمام یاد های شور شبانه را نفس کشید
این زمین گم شده کشید
یاد های شبانه را کشید، بدون حرف!
- فکر کردم خورشید از کجا پیدا کنم؟
مادرم گفت: بد بخت !
-فکر کردم: خورشید؟
مادرم گفت: ...
مادرم صدای الیوت می داد
فروردین صدای زمین مرگباری که یاد های شور شبانه را نفس می کشید!
الیوت گفت: بد بخت! ... خورشید ؟
نگاه کردن همان زمان ممنوع شد که فروردین کشیده می شد
فکر کردن همان زمان ممنوع شد که فروردین کشیده می شد
گفتگو همان زمان ممنوع شد که شروعش آ ن جا تمام شد
- فکر کردم...
فروردین تمام یاد هایم را کشیده بود!
*"I had not thought death had undone so many"
در کشیدگی بالهای فروردین نشسته بودم وقتی قصه ی "تمام شد" را شروع کرده بود!
در کشیدگی ی "تمام شد" فروردین، الیوت شدم
در کشیدگی ی شروع نشستنم ، فروردین شده بودم
- یادم نیست
- تمام شده بود!
"...Do
You know nothing?
Do you see nothing?
Do you remember
Nothing?"*
مادرم الیوت شده بود وقتی فروردین یادم آورد وارونه شدم!
تمام شدن عشق آیا حقوق تمام وقت یکساله بود؟
تمام شدن عشق آیا دیدن حقوق تمام وقت یکساله بود؟
- یادم نیست!
فروردین کشیده می شد و هنوز به خورشید بوستون کمی مانده بود!
پایانش از آن جا شروع شد که فکر کردم به الیوت که گفت:
"And if you don't like it [...]
Others can pick and choose if you can't"*
- اگر چاپش کنم حتمن وکلای فابر و فابر حق چاپ می خواهند!
- اگر چاپش کنم حتمن میفهمد که فهمیده بودم پایانش شروع شده بود
- اگر چاپش کنم... مادرم گفت: بد بخت!
مرد ها در فروردین پایان عشق را این طور نمی نویسند
مرد ها می نویسند فروردین ظالم ترین ماه سال است!
من نوشتم:
در کشیدگی بالهای فروردین نشسته بودم وقتی قصه ی "تمام شد" را شروع کرده بود
وقتی به خرشید بوستون هنوز کمی مانده بود
وقتی
April was "the cruelest month [...] mixing
Memory and desire [...]"*
بدون اینکه الیوت حرفی بزند ، کشیده شدم
---------
* سرزمین ویران، ت. اس. الیوت
٢٩ آوریل ٢٠١٢
لندن