دو شعر از فرهاد کریمی

 

----------

فرهاد کریمی

در متن:                            

----------

حتا من بودم

ناشناس در شناسنامه ی وقتی سَر به احوال تو می گذارم      و توضیح دارد

البته اگر

چقدر در عبور اسم اعظمِ تو ایستاده ام

حالا درد می کِشم نمی مانی در توضیح داردِ اعظمِ خود

که شناسه هایم را گُم شده ای           در دور       در دست ها

از من برو

این دیکته در توزیح دارد     توضیح دارد   با شناسه هایش

فکر تخته عذابم می دهد    سیاه بود

پناه به حرف هایی که کز در زانویِ بغل

وقتی که ناگهان                                    کرده اند!

این را نه تو می دانی و نه می داند من را خوب می دانم

که ساعت ها بیدار    شاید

درست در یک دقیقه مانده به توضیح دارد!

---------------------------

سکانس قصه ها

---------------------------

قصه ها (( تعریف از شما ))

کسی لبخند می زند

[حتمن بیرون از کلمات ]

کسی حرف نمی زند

[لابُد بیرون از کلمات ]

و جریان می شوم

آهسته (( اینجا همان واقعیتی است که ... ))

کلمه ها و دهان من [ مکث می شود ]

(( ساکت ))

(( ادامه ))

راوی رسیده حالا به حسِ ماجرا

(( توقف ))

نه ، فعلن ادامه می دهم آقای راوی! ]

توی دهانم و راوی هم می گذرد

(( کمی از ))

راوی تمام می شود!

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تمامی حقوق این سایت متعلق به شخص لیلا صادقی است و هر گونه استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است