کاش سرم را دوباره بنویسم که این سرنوشت تا گلو خط خطی ست
![]() |
گراناز موسوی |
در چرکنویس قدیمی
خطی که از سوم به جنون کشید
شمس را هم پیر وهوایی کرد
اعتراف میکنم:
ده دقیقه به ابد
بندهایم را وا میکرد
نفسم بند میرفت
در بند بند اوین پیچ وخمش
بند میزد
بر چینها و چینیهایی که در پوستم بنای شکستن داشت
حالا سرم را از این نوشته بر دار و
این درد را روی قرص دیگری بگذار
اعتراف میکنم:
در اعتصاب اعصابم
در استخوانهایم
زنی عجیب با گل سری سرخ و ماهوتی
به سرعت سیب
اتفاق
افتاد
حالا این سنگ را روی یخ
یا روی مرگ دیگری بگذار.....
----------
فروردین ۸۵- هانوی