رعد از تنت عبور کند و
![]() |
روجا چمنکار |
برق از سرت بپرد
تاریکی از کوچه های خاکی بگذرد
برسد به سنگ فرش کبود این شهر
به ضربه های روانی این کلیسا
ببندد هوایت را به به رگ به شراب و بار و باریدن
تا خرخره دوستم نداشتی
که رگبار ببارم از دلت
عبور کنم از تنت
نپری از سرم