نغمه بدو راست راست نایــد
بربط کج و زخمه راست باید
(نظامی)
باید کج میشدی
میرسیدی به این درختِ حکیم
تا بالاخره این جودوکاری که در عکس
همین طور معلق...
از اهل زمین است یا نه، بالاخره ؟
پس آغاز شد سفرهایش در صاعقهی موز ،
قلبهای اضافی در سامسونیت
و نگاه خواهرانه به نپتون...
- « پیش از آن که خیابان شوی بریزی در شهر
اسم قدیماش مردن بود...»
- « و اسم جدیدش؟ »
- « شروع از دهان شو
کمتر از یک قرن طول نکشد
که خدا خواسته ، برج پیزا ، برای عبرت ...»
آن روز پنج شنبه بود
رمال که کارش تمام
یکی از قبور ، طی اطلاعیهای به تاریخ.....
القصه که من اشتباهی مُردم
و در ذیل ، اسناد مربوطه به پیوست...
من که فوت کردهام با دهان اریب
به این که نام جدیدش سکته ،
من که با دهان اریب
دوستان زیادی ندارم
و چنگ فلک را از این سر
به قانون بهتری...
نشسته بچه تا سرویس مدرسه
و درسها همه جبر...
شورش آیکونها علیه سیستم عامل
و ارشمیدس، به لُنگ یونانی
خم شده تا کمرکه :
- « ارباب !
آکادمی بدم خدمتتون
آب یخ بدید خدمتمون؟ »
راهی جایی که شطرنج بود خریدن طوطی
به جایی که گاسپاروف
(طوطی فروش زورش فقط به کامپیوترها...)
این قوزیِ اعتصابی علیه خودش
مگر که نرسد
به خصلت پنجم شب، مگر که....
آینه باید آن وقت اُ
گوری با زاویهی نود درجه
و شاخهها ، آنگاه
به راهی که نبود، راه دادند.
بچه گم نکنی کلاس ات را !
پخش نشود یک وقت
که ما در غسال خانه ، دل ساخته ایم !
این صندلیها- دراز دراز-
از درخت به درخت میریزند
با این که من و برادرم ، همدان
یک بوعلی گم کردهایم
تاوان آن راست قامتی
در غارهایِ باید خم میشدید ،
که لطفن آهسته تر بباشید
انگور دارد نفس میکشد .