شعر اول
«از آن دو چشم هراسان»
ای نخل بیثمر!
از پنجره میبینمت هنوز
می بینمت که در آسمان فرو میروی
و نمیگذاری رعشه از تنم برخیزد
ما زنده ایم
و شادیم که خانههای یکسان شده با خاک در کوچهی دیگری بودند
مردم به هر سو میدویدند
و باقیماندهی قلبشان
قطره قطره
بر زمین میچکید
به یاد میآوری خانههای مجاور نیزار را؟
سینما تعطیل بود
چلپاسهها در قفسههای خالی دکان میلولید
و پیشانی سوختهی حنان زبانش را لال کرده بود
زمین ترک خورده بود
فاضلاب میجوشید و راه خود را به سوی خانهی ما باز میکرد
زن شکم برآمدهاش را به یک دست نگه داشته بود
و با دست دیگر دخترش را از میان فاضلاب بیرون میکشید
مردن زیر آوار یا غرق شدن در فاضلاب؟ مسئله این بود
دریا را میزدند
و صدای ضجهی آب هر شب به شیشه میکوبید
خون از پاهای زن میچکید
و عفونت زایشگاه را تصرف کرده بود
به یاد داری آن پیکر کوچک را که سخت میگریست؟
میان دو ویرانی میگریستم که فرود آمد
که دود از سرت برخاست
و آن غبار غریب بر تنت نشست
میبینم آن دو چشم هراسانم را که کور میشدند
ای نخل بیثمر که شانهات جهان مرا وسیع کرده بود!
هرگز نخواهی دید که زیر پیراهنم چاقویی پنهان کردهام
که دستم پی پارهسنگ میگردد
و در حافظهام
بوی خون و گوشت سوخته پیچیده
بوی تلخ دود
ای نخل بی ثمر که در چشم کودکیام فرو رفتهای!
ترکم کن!
دیگر از سر بریده نمیترسم...
شعر دوم
بعد از جنگ ۱
با قلبی پر از استخوان و خون به خانه برگشتم
گرگ درونم کسی را کشته است
کسی را که جانوران درونش درنده نبودند
هر روز غارت میشوم
و آدمهای درونم با سرهای بریده این سو و آن سو میدوند
نیمی از من در آتش میسوزد
و نیم دیگرم در آتش میسوزد
و موج صدایش موج صدایش موج صدایش.... ترکم نمیکند :
«برگرد
به من نگاه کن
به زنی با جمجمهای سوراخ
که چیزی را تمام روز میبافد
و تمام شب میشکافد»
شعر سوم
از این نخل سر به فلک کشیده بالا بیا
گلویم را ببوس
تا دیگر از این شاخه به آن شاخه نپرم
روی زمین تو راه بروم
سفره را روی ایوان پهن کن
زیر نورهای رنگارنگ
میان صدای تاریک انفجار
من زیر آسمان تکه تکه ایستاده بودم
و چیزی در تنم فرو میریخت
او در میان خون و همهمه از درونم گریخته بود
پیش از انکه سفره را در ایوان پهن کنی قصه ای برایم بگو
خواب بودم
صدای آژیر را نشنیدم
…
من از این نخل سر به فلک کشیده بالا رفته ام
زیر آفتاب
با دست های خونآلود
صدایت گوشم را کر کرده است
« به جهنم که پایین نمی آیی
به جهنم که خونت روی زمین من می چکد
به جهنم که زیر آوار مرده ام »
از این بالا همه چیز کوچک است
خم می شوم
برای سایه ام که روی زمین افتاده دست تکان می دهم