شعر اول
اما کسی ...
اما کسی
از میانِ آنان که شهر را فتح میکردند
با کسی که شهر را ترک میکرد
وعدهی دیداری داشت
و وعدهگاهی
به جا نمانده بود
شعر دوم
گلبرگها ...
گلبرگها
پراکنده ریخته در جایجای راه
رفیقانم
در دستشان شاخهگلی سرخ بود
در راهی بیبازگشت
شعر سوم
پا کجا گذاشتی ...
پا کجا گذاشتی
چه جنگی
پوتینِ سربازیات را
باران به پا کرده است
شعر چهارم
اینک مشقِ شبانهام ...
اینک مشقِ شبانهام
با این کلمات
که گلولههای مشقیِ مناند
نمیکُشند
به هر طرف که شلیک میکنم
یادی را زنده میکنند
از کُشتهای