شش پاره از پارههای تنم
پارهٔ اول:
بهار از چهار جهت گریخت
فصل بی جهت بود
فوجفوج پرنده داشتم
که از پرواز فهم شان کوچ بود
پارهٔ دوم:
شاخه می خواستم
انگشت اشاره می خواستم
پرنده ها نامشان را
من از چهار جهت گریستم
پارهٔ سوم:
نام مادرم یادم نیست
پرنده ها به زهدان مادرم گریختند
چقدر باید مچاله شوم
که جا شوم
چقدر باید کوچک شوم
پارهٔ چهارم:
چرا تو پرنده نیستی
چرا به زهدان مادرم بر نمی گردی
چرا من به رِحَم تو بر نمی گردم
پارهٔ پنجم:
وقتی که برگشتن شبیه مچاله شدن بود
سرم را میان دو پایم
دستانم را روی گوشم
آه که هیچ جنینی جز صدای قلبش چیزی نمی شنود
پارهٔ ششم:
از بس که بر نمی گردی
من شبیه از بس شدهام