روزبه سوهانی - اگر جنگ نبود

شعر اول:
 
 
تو چند سال بعد ازدواج می‌کردی
با زنی
که همیشه هزاران کلمه از لابه‌لای موهایش 
به گوش می‌رسید
آن وقت
پسرت حتما شاعری می‌شد
که می‌توانست
این شعر را
جور دیگری نوشته باشد
 
«با هر پوکه‌ای هزاران قصه‌ی مرده به دنیا می‌آید»
 
تو چند سال بعد ازدواج می‌کردی
ماشه‌ها
اگر می‌گذاشتند
 
 
 
 
شعر دوم:
 
باور نمی‌کنی؟
همیشه خون نیست که در رگ‌ها جریان دارد
گاهی خاک است
من حتی مردی را دیده‌ام که از زخم‌هایش پرنده می‌ریخت
یا زنی که از شکاف سینه‌اش صدای رودخانه می‌آمد
 
باور نمی‌کنی؟
آدم‌ها گاهی سرزمین خودشان می‌شوند
و آن‌وقت
هر مرگ
چیزی بیشتر از پایان یک زندگی خواهد بود
 
 
شعر سوم:
 
خانه که داشت از هم می‌پاشید
به گل‌های دامنت نگاه می‌کردم
معلق در آسمان اتاق
 
می‌خواستم دوستت داشته باشم
دهانم در آشپزخانه بود
مگر بدون دهان می‌شود؟
می‌خواستم دوستت داشته باشم
دست‌ها از پنجره رفته بودند
مگر بدون دست می‌شود؟
 
خانه از هم پاشیده بود
می‌خواستم دوستت داشته باشم
کافی بود به چشمان نگاه کنی
 
لاشه‌ی موشکی میان صورت‌مان افتاده بود
تو آن سوی اتاق
من این سوی اتاق
 
یک گل
آرام بر پیشانی‌ام نشست
 
 
شعر چهارم:
 
هزاران بار هم که بمیری
یک قطره خون از هیچ تلویزیونی نمی‌رود
 
ما آرام نشسته‌ایم
و با هر مرگ
تنها وقفه‌ای کوتاه میان شام‌مان می‌افتد
 
 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تمامی حقوق این سایت متعلق به شخص لیلا صادقی است و هر گونه استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است