آذر کتابی - اگر جنگ نبود

 
 
 no war azar ketabi
 
شعر 1.
 
این آتش تا کجا زبانه می کشد
تا تو بمیری و دیگ و اجاقت!
شلاق آویزان بود
که بسوزاند
بخشکاند
دندان نشان بدهد جنگ!
خنده ی غریب الوقوع را
معجزه می دانم
چرا در دستم میلرزی انار
مگر منتظر نمی مانی خطبه های عقدت را جاری کنند
فکر به چاقو
چاقو را تیزتر می کند
کسانی این وسط باید ذبح شوند
خطبه ی جنگ را این وسط
بخواند
کسی بزند زیر آواز!
 
 
شعر 2.
 
اتفاق موهایت
چه اتفاق خوبی ست
زیر آفتاب که شانه می زنی!
جیغ هایی که از. آستین من 
می ریزد بیرون
خاک را بایرتر می کند
بگو چه علاقه ی مفرطی داری به نان
سیرت می کند آب!
خنده برای خودش رسمی دارد
رسومات
کودکان اول مهد کودک می روند 
بعد دبستان
تفنگ بازی می کنند
همه را می کشند
بلافاصله بیدار می شوند!
خورده بود نان گندم
و دیده بود دست مردم
چه آمادگی غریبی دارند به خون!
نان نزن در خون
نه شیره ی انگور است نه خرما
زنبورها ادعا دارند
در کندو صلح محض است!
 
 
شعر 3.
 
سیاهی را از صورتت پاک می کنم
گرمی آتشی بر گونه هایت 
سیب و سرخ می شوند
بار چندم است گریه می کنی
گریه هایت را می پراکنی به 
خبرگزاریها! 
کودکی هستم با این مناقشات که
سر بر نمی دارم از سینه ی مادرم
بار چندم است گریه را فریاد می کنی؟
پاهایی که قطع می شوند
نمی روند سفر
لی لی نمی کنند!
برایش در خانه جایی ندارم
که تور بیندازم روی سرش
دکوری بشود گوشه ی اتاق
همه ی ما کودکیم که در جنگ بازی
شاخ و شانه هایمان می زند بیرون!
همین دیشب بود زنها را از سایه هاشان کندند
شدند یک زن لُخم!
 
 
 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تمامی حقوق این سایت متعلق به شخص لیلا صادقی است و هر گونه استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است