شعر اول: «بيت المقدس»
بعضی چشمها میتوانند آدم را غزه كنند
ناچار
خراب
بگير و ببند
در گوشهای گرفتارت كنند و پيش
تنت را از زار و زندگی و زيتون
تنهايی
آيتی ست كه وقت غروب نازل می
دور از اورشليم آغوشی كه رقیب به زور میخواهد
شعر دوم: «وضعیت قرمز»
اشهدُ در ماه عکس کسی نیست
اشهدُ در ماه عکس کسی نیست
در شهر صدای الاکلنگ و تاب بیتابی
در سنت خونی هلال ای وای...
ما منتظر کسی که بر دیوارهای مدام و شکسته خطخطی ست
کسی که میآید و دهان روزه میترکاند
لابهلا بالا به بالا اما
نور مدام منفجر میشود
کوچه پر از شیشههای شکسته و نذر و اسطرلاب
زیر گذر
شعبان و کباده و هیهات
اهل هیس و فصل هوار و خلیل عقاب
دور میدان
گردگیری و گرخیدن و آب و تاب
لابهلا بالا به بالا اما
الا و بلا
بام به بام
مردم رفتهاند گل بچینند
گلاب بیاورند
و به عزراییل بگویند: بله