1.
چشمی چَررَنده
تمامِ طورهایِ فضا را
پَررانده و
هی مادام
تَنگِ تحاشی
در تازیدنِ بر فَلَوات
بساطها متمکن
و ما را به ماورایِ عینیه
لکهیِ روافتان
میپاشد میبازد
از چشمی چَررَنده
شبیهتر
پیاده پا ریخته بر افرنگیه
میپزد که روزهایِ مُفاجا
چنانِ زبان میدزدد
چنینِ بیکم و کاست
2.
زمانِ غارتی
از بین ِ فراغتها
خواطرِ خالی
کشانِ لبههایِ معلق
بوده و برگشته
حمل ِ مرتبهها
سنگینسنگان
آهنگِ راهرفتن
تمامنرفتن
مشکوک و عرقکرده
نورِ وازده خیزان
و معطل
کلیات را
کلن
برداریم
محکممحکم
به میل و محال و مبالغه
زمانِ غارتی برسد
امانِ قتلهیِ مذکور