نقد آثار دیگران

آه‌‌ ای‌ مامان (احمد حسن‌زاده)-لیلا صادقی

 

 

 دو‌شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۷، شماره ۳۳۸۷

بودن یا نبودن: آه ای من!

 

«آه ای مامان» (۱۳۹۶)، مجموعه داستان اخیر احمد حسن زاده، نه به خاطر پیوستگی داستان ها به یکدیگر که پیش از این نیز چه در ایران و چه در غرب نمونه های بسیاری را به خود دیده بود، و نه به خاطر نوع روایت و یا زبان، بلکه به خاطر مجموعه ای از ویژگی هایی که در کنار هم جهان این اثر را مطلوب و خواندنی جلوه می دهند، کتابی قابل تامل به شمار می آید. درواقع، از آن جایی که جهان هر متنی، یک رویداد زبانی است که در شکل گیری آن یک بافتار برای ترکیب متن، بافت و دست کم دو مشارک دخیل هستند، برای ورود به جهان این داستان نیز می بایست از بافتاری آغاز کرد که متن را در برگرفته است و سپس به متن و بافتی که آن را شکل می دهد، پرداخت و سرانجام دید که این مشخصه ها چگونه در هارمونی با یکدیگر می توانند قطعه ای را به نمایش درآورند. ازجمله عناصری که در بررسی بافتار حائز اهمیت هستند، پیرامتن هایی چون عنوان کتاب، عناوین داستان ها و فصل بندی هایی است که در این اثر به قصد ایجاد درون مایه مشترک و گره زدن داستان ها به واسطه شخصیت محوری مامان مورد استفاده قرار می گیرند.

ah ey maman

برای تبیین چرایی عنوان کتاب، می توان بر داستان دوم تامل بیشتری داشت که به دلیل دوران بارداری مادر و تحمل مادر در برابر «لگدزدن های» نوزاد درون رحم، مادر آه می کشد: و این عبارت «آه ای مامان»، شبه جمله ای است که دارای ابهامی در زاویه دید تلقی می شود به گونه ای که هم می تواند از جانب همایون به مادر پس از گره گشایی داستانی و خیانت مادر به پدر بیان شود و هم می تواند از جانب مادر به همایونی که هنوز جنینی است در رحم او گفته شود، کودکی که مدام لگد می زند و مادر از درد به خود می پیچد (ر.ک. حسن زاده، ۱۳۹۶: ۱۶): «اصلا من چه کنم که مامان همه اش می گه: تو بلای جونم شدی. می گه، تو شکمش بودم و لگد می زدم. اصلا من چطور می تونم برم تو شکم مامان. اما مامان می گه این کتاب که شماها توش می خوابین، شبا تو دستش بود و من لگد می زدم و اون هم اسم کتاب رو گذاشته رو من.»

در نسبت عنوان کتاب و متن به تعبیر دوم (خطاب مادر به همایون) نوعی شمایل گونگی شکل می گیرد. شمایل گونگی به شباهت میان صورت و معنا گفته می شود. در این اثر، در صورتی که عنوان «آه ای مامان» در خطاب مادر به فرزند تلقی شود، روی جلد (و این عنوان همچون رحم)، متن را به مانند جنینی درون خود می گیرد، با توجه به این موضوع که راوی متن ها همایون است، برخلاف راوی عنوان که مادر است. به نظر می رسد که مادر مسئله اصلی داستان ها باشد و همایون همچنان درصدد پرکردن شکافی که از لحاظ فلسفی میان او و تن مادر ایجاد شده است. براساس نظر لکان، ابژه اولیه ازدست رفته (بدن مادر) در انسان، داستان زندگی او را شکل می دهد و او را وامی دارد تا در حرکت پایان ناپذیر مجازی میل جایگزین هایی بجوید که در این اثر در مثلث «من، مادر، پدر» مدام جایگزین هایی برای مادر ایجاد می شوند، اما این شکاف میان خود و دیگری هرگز امکان پرشدن نمی یابد یا به عبارتی، عدم امکان حصول به آن چیزی که انسان فاقدش است. همایون تمام عمرش را صرف پرکردن این شکاف یا فقدان برای رسیدن به ثبات و یکپارچگی دوران جنینی می کند، اما درنهایت با شکست مواجه می شود، چراکه سرنوشت انسان این چنین است.

عنوان گذاری های داستانی و ترتیب قرارگیری آن ها نیز به گونه ای شمایل گونه نشان دهنده روند رشد روانی همایون در فاصله گرفتن از مامان و تکامل هویتی اش در سه مرحله خیالی، نمادین و واقعی هستند. داستان اول، «مامانخانه»، امر خیالی و مرکزیت مامان در داستان را بازنمایی می کند. در داستان دوم، «هملت مامان»، راوی در تلاش برای فاصله گرفتن از مامان و استقلال است که بازنمایی امر نمادین به واسطه رابطه راوی با پدر و اجتماع رخ می دهد. اما به دلیل فقدان پدر، این دوره در راوی به درستی شکل نمی گیرد و به روان ضربه ای (ترومایی) تبدیل می شود که در امر واقع تجلی می یابد: «من اصلا دوست ندارم هملت مامان باشم... من هملت بابام» (همان: ۲۱). در همین داستان است که راوی اشاره های کوچکی بر خیانت دارد: «عکس را عمو از مامان گرفته. بعدا فهمیدم» (همان: ۲۳) که می تواند علت نفرت همایون/هملت از مادر تلقی شود. در داستان سوم، «شیارها»، مسئله رفتن (خودکشی یا ترک کردن) به شیاری بدل می شود که بر پوست درخت کنده می شود و راوی در آشفتگی از رفتن ها، به واسطه ی عنوان داستان یعنی «شیار»، روایت رشد روحی خود را بازگو می کند. در این داستان، جایگزین های مختلفی برای مادر ایجاد می شود که همگی از بین می روند. داستان چهارم، «آمریکا»، روایت ترک موطن و جدایی است که به جای استقلال، به اضطراب جدایی کودک از مادر می تواند اشاره کند. او هم چنان در مرحله آغازین رشد باقی می ماند که در داستان مرکزی «آه ای مامان» خود را به خوبی در نامه ای به برادر نشان می دهد. در داستان بعدی، «آه ای رفیق»، خیانت به رفیق در پی آشنایی «زیبا» روایت می شود. ساختار نحوی عنوان این داستان شبیه ساختار نحوی عنوان کتاب است، به صورتی که صرفا واژه رفیق جایگزین واژه مامان شده است و این دلالت به ماندن در مرحله آینه و تقلید است. به عبارتی، از آن جایی که همایون در امر خیالی و آینگی باقی می ماند، ابتدا خود را شبیه به کیانوش می کند و سپس از رفتار عمو نسبت به پدر الگوبرداری می کند و به رفیق خود خیانت می کند. در عنوان داستان بعدی، «وقتی مامان تنهایم گذاشت، مرگ بابا را فراموش کرد و...»، تمام عناصر داستان، نام زنانی است که شبیه مادر هستند. به آشپزخانه گفته می شود مهتاج، به صندلی گفته می شود ناناز، به لیوان گفته می شود نوشین و به چاقو گفته می شود سمیرا و تمام این زنان در سیرت و صورت شبیه مامان هستند. بعد از شباهت تمام عناصر دنیای راوی به مامان، داستان «ژنرال» می آید. این داستان، حکایت سگی است که صاحب مرده اش را برای زنده ماندن خودش می خورد. این چیدمان داستانی با چند قصه ی نامربوط و درآخر قصه ای به نام «لکه» به پایان می رسد. حرکت منطقی و چیدمان داستانی، همان گونه که بیان شد، با روند رشد هویتی و روانی راوی دارای شمایل گونگی است، به طوری که چیدمان داستان ها خود روایتی دیگر از زندگی راوی را حکایت می کند و بدین صورت داستانی لایه لایه و متکثر ایجاد می شود.

هم چنین از سوی دیگر، متن برای گسترش لایه های تفسیری خود در بینامتنیت با «هملت» قرار می گیرد و بی آنکه داستان کلاسیک هملت را به چالش بکشد، صرفا پیرنگ و شخصیت های داستان را ازجمله هملت، پدر هملت، گرترود، کلادیوس و اوفلیا را بر شخصیت های داستان خودش، همایون، پدر، مادر، عمو و معشوقه های فراوان نگاشت می کند، گرچه این شخصیت ها به روزرسانی می شوند و گره های ارتباطی خود با هملت را در روساخت به رخ نمی کشند.

در این مجموعه، همایون که نام دیگرش هملت بابا است، همچون هملت به خاطر فقدان پدر، دچار تروما یا روان ضربه ای می شود که همه ی زندگی اش را تحت الشعاع قرار می دهد. مسئله ی همایون برخلاف هملت که مرگ پدر بود، وابستگی به مادر و تلاش برای کندن از اوست. پدر در داستان های مختلف این مجموعه شخصیتی متغیر دارد، اما مامان یک گره ی ارتباطی ثابت است که نسبتش با همایون را حفظ می کند و به قولی، دست از سر همایون برنمی دارد. او مادر را در تمام لحظه های زندگی اش بر دوش می کشد و حتی تمام معشوقه هایش را چه در نام و چه در رفتار و چهره شبیه مامان می بیند. همایون نیز هم چون هملت تلاش می کند از مادر متنفر باشد. اما نمی تواند و مادر مدام با تمام دنیای اطراف همایون مزج می شود: «چشم های لیلا خیلی شبیه به چشم های مامان بود» (همان: ۲۵) یا «حالا با سوگل زندگی می کردم. او هم می خواست برود. صبح ها وقتی می رفتم، سوگل خواب بود. درست مثل وقتی مامان بود.» (همان). درنتیجه، فقدان پدر که منجر به تروما در همایون/هملت می شود، به نتیجه ای متفاوت منجر می شود: کنده نشدن از مادر (عدم یکپارچگی روانی).

روی هم رفته می توان این اثر را در ژانر «رمان در داستان» قرار داد که عبارت است از مجموعه داستان هایی که به واسطه برخی عناصر اشتراک ساز ازجمله مکان، زمان، شخصیت ها و غیره به هم پیوند می خورند و یکپارچگی روایی در کلیت اثر ایجاد می شود (صادقی،۱۳۹۲: ۹۰). مهم ترین ویژگی این ژانر، استقلال داستان ها در عین پیوستگی آن ها است، به گونه ای که خواننده می تواند داستان ها را هم به صورت تک داستان و هم در رابطه با دیگر داستان های مجموعه بخواند. تاریخچه این نوع داستان، به دوبلینی های جیمز جویس (۱۹۱۴) برمی گردد و بسته به شگردهای مختلفی که داستان های یک مجموعه را به هم متصل می کند، زیر-ژانرهای متفاوتی می توان برای آن قائل شد که عبارتند از «داستان های چرخه ای»، «داستان های زنجیره ای»، «داستان های خوشه ای»، «داستان های مرکب»، «داستان های پیرامتنی»، «ابرداستان» و «داستان کلان». مجموعه داستان «آه ای مامان» جایی میان داستان کلان و داستان چرخه ای قرار می گیرد اما متاسفانه درنهایت قواعدی را که خود برای تشکیل یک مجموعه به هم مرتبط بنا می نهد، زیر پا می گذارد.

غالب داستان های این مجموعه به دیگر داستان های اثر به واسطه کشمکشی که در اولین داستان ایجاد شده، متصل می شوند و گره اصلی داستان اول، «مامانخانه»، در داستان ششم، «وقتی مامان تنهایم گذاشت» گشوده می شود، به صورتی که ساختاری تکمیل کننده در کل اثر بنا نهاده می شود. داستان های این اثر دارای پیوند زمانی هستند به شکلی که هر داستان دوره زمانی خاصی از زندگی همایون و کشمکش او با مسئله مامان و همانندسازی را نشان می دهند. در داستان «مامانخانه» و «هملت مامان»، همایون کودکی است که فقدان پدر در زندگی اش را در جهان کودکانه خود با ایجاد معادله «من، مامان و بابا» تعریف می کند و از خلال این مثلث، به روایت مثلث های متفاوتی که میان شخصیت های داستان وجود دارد، می پردازد.

در داستان «شیارها»، دوران پس از ازدواج همایون و نسبت میان همایون، مامان و همسر (معشوقه) روایت می شود. در غالب داستان ها، یک مثلث ارتباطی شکل می گیرد که مامان، همایون و بابا سه زاویه آن هستند که همایون، زاویه ثابت تمام مثلث ها است، اما بابا عنصری غایب است که در بعضی داستان ها مرده، در بعضی داستان ها از مامان جدا شده و یا مامان او را ترک کرده و یا نقش او با سکوت پر شده.

مامان زاویه ی دیگر مثلث است که هر عنصری جای او می نشیند، شبیه او می شود. درواقع رابطه همایون و مامان در داستان ها بخش ثابت معادله است و این بابا است که با غیاب خود در محور جانشینی، مانع رشد همایون می شود و امکان حضور عناصر دیگری چون عمو، رفیق و غیره را پدید می آورد که یکی فاعل و دیگری مفعول خیانت هستند. برخی از داستان ها هم چون «ژنرال» نیز که رابطه ی فردی به نام آزاد را با سگش به تصویر می کشد، پیوندش را با نگاشت استعاری شخصیت های این داستان با شخصیت های داستان های دیگر حفظ می کند. رابطه ژنرال و آزاد مانند رابطه همایون و مادر است که کودک در دوران جنینی از خون مادر در رحم تغذیه می کند و مادر به بخشی از وجود او و مسئله او تبدیل می شود. ژنرال پس از مرگ آزاد برای زنده ماندن تکه های بدن آزاد را می خورد و آزاد را به بخشی از خود تبدیل می کند (مرحله آینگی)، اما دیگران به دلیل فاصله با جهان ژنرال و عدم درک جهان او، فی الفور او را می کشند، همان گونه که همایون مادر را به بخشی از وجود خود تبدیل می کند و در کشمکش برای فاصله گرفتن از مادر، به رفیقش کیانوش خیانت می کند و عنوان آن داستان می شود «آه ای رفیق». درواقع، همایون، کیانوش و زیبا یک مثلث دیگر را شکل می دهند که کیانوش به جای پدر مورد خیانت واقع می شود و همایون سعی می کند خودش را شبیه به او کند تا بتواند در کنار زیبا باشد.

متاسفانه چند داستان در این مجموعه هستند که زنجیره داستانی را پاره می کنند و به دلیل قرارگرفتن این داستان ها (نوک سبیل، پناهگاه و لکه) در این مجموعه می توان گفت که لغزشی ژانری گریبان این مجموعه را می گیرد، چراکه مجموعه داستان قاعده ای را که خود برای خود وضع می کند، زیر پا می گذارد و سه تک داستان بی ارتباط به گره های داستانی از لحاظ درون مایه، شخصیت ها و دوره های زمانی تعریف شده در مجموعه داستان قرار می گیرند که نه خود به عنوان تک داستان چندان ستون های مستحکمی دارند و نه داستانی تکمیل گر هستند که در راستای شکل گیری داستان کلان در مجموعه قرار داشته باشند، گرچه داستان «لکه» تنها به واسطه ی عنوان خود در شکل گیری روایتی از روند رشد روانی راوی شرکت دارد و متن این داستان، فاقد هرگونه گره روایی با مجموعه است.

 

فهرست منابع

 

حسن زاده، احمد (۱۳۹۶). آه ای مامان. تهران: نشر نون.

جعفری، محمدعلی و طاهائی، محمدابراهیم (۱۳۹۶). ژاک لاکان. نوشته: شون هومر. تهران: ققنوس.

صادقی، لیلا (۱۳۹۲). «طرحواره های متنی در ساخت شکل جدیدی از «رمان در داستان» با رویکرد شعرشناسی (تحلیل اثری از ابراهیم گلستان»، فصل نامه جستارهای ادبی، زمستان، شماره ۱۸۳. صفحه ۸۷-۱۰۹.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تمامی حقوق این سایت متعلق به شخص لیلا صادقی است و هر گونه استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است