جسم و ذهن: نقطهی عطف تاریخ شعر
جایگاه فروغ فرخزاد در شعر معاصر
روزنامه شرق، 8 اسفند 1397، صفحه 8
فروغ فرخزاد با «اسیر» وارد فضای شعر میشود و با «دیوار» و «عصیان» نام خود را در میان شاعران زمانه تثبیت میکند. در «تولدی دیگر» شعرهای خوبی متبلور میشود که نوید حضور شاعری ماندگار در تاریخ ادبیات را میدهد، اما پیش از انتشار «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» که بهترین و مستحکمترین مجموعهی شعری فروغ فرخزاد است، او زندگی را بدرود میگوید و به اسطورهای ماندگار در شعر معاصر ایران تبدیل میشود. فروغ فرخزاد از معدود شاعرانی است که شعر و زندگی او با یکدیگر انطباق دارند و اگر براساس نظریهی اندامیشدگی شعر او را بهمثابهی جسم و زندگیاش را به مثابهی ذهن بگیریم، میتوانیم بگوییم که جسم و ذهن در جهان فروغ فرخزاد از یکدیگر تفکیک ناپذیرند که این انطباق و سیر تکاملی در عنوانهایی که برای مجموعههایش انتخاب کرده، نیز قابل پیگیری است: مجموعه اسیر (1331) مطابق بود با دوران زندگی زناشویی او با پرویز شاپور (1329) و تولد پسرشان کامیار (1331)، دیوار (1331) مربوط به دوران جدایی فرخزاد از همسرش، عصیان (1336) منطبق با دورهای که برای شناخت و کشف خود به مدت 14 ماه به اروپا سفر میکند، تولدی دیگر (1343) مربوط به دوران آشنایی فرخزاد با ابراهیم گلستان و کار او در استودیو گلستان و در نهایت ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد (1352) مربوط به دورانی که اوج فعالیتهای حرفهای و همچنین روابط عاشقانهی او با گلستان بوده است و هفت سال پس از مرگ او (1345) منتشر شد.
اثر (جسم) |
زندگی (ذهن) |
اسیر (1331) |
اسارت در چهارپاره نویسی معمول که مطابق بود با تجربهی زیستهاش در زندگی زناشویی با پرویز شاپور (1329) و تولد فرزندش کامیار شاپور (1331) که گویی اسارت در سنتهای خانوادگی-فرهنگی جامعه تلقی میشد. |
دیوار (1335) |
مواجهه با موانع خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی بسیار در طول حرکت و از آن جمله مشکلات او با خانوادهی همسرش، جدایی از پرویز شاپور (1334) و ترک کردن پسرش. |
عصیان (1336) |
سفری 14 ماهه به اروپا و عصیان دربرابر موانع اجتماعی در جهت حرکت به سمت کشف خود |
تولدی دیگر (1343) |
آشنایی با ابراهیم گلستان (1339) و همکاری با او در استودیو گلستان که منجر به یافتن سبکی خاص در شعر او شد. سبکی مختص خود او که جایگاه خاصی در شعر معاصر به او میدهد. |
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد (1352) |
اوج تجربههای فرخزاد در حوزهی فیلمسازی و موفقیتهای شغلی او در این دوره است و نیز اوج روابط عاشقانهاش با گلستان و سرانجام مرگ ناگهانی (1345). این مجموعه خط شکوفایی اوست و شعر معاصر را تحت تأثیر قرار میدهد و به اسطورهای بیبدیل تبدیل میکند. |
جدول1. انطباق مراحل مختلف زندگی فرخزاد با عناوین آثارش
درصورتی که عنوان آثار فرخزاد را بر محوری رسم کنیم، از مبدأ جنینی به انسانی فلسفی حرکت میکند و براساس نظریهی طرحواره که مفاهیم انتزاعی بنیادین ذهنی به مثابهی الگویی تلقی میشوند برآمده از تکرار تجربهی اندامیشدهی انسان، امکان درک و شناخت هستی بهواسطهی این الگوها فراهم میشود (اوانس و گرین، 2006: 179)؛ بهگونهای که عنوانهای آثار فرخزاد، مراحل مختلف بلوغ شعری او را در یک خط رو به رشد در طرحوارهی «زندگی، راه است» و استعارهی «مراحل سبک زندگی، مراحل شکلگیری نوزاد است» را نشان میدهند، همانگونه که بلوغ فکری او در تجربهی زیستهی او به مرور شکل گرفته و حرکت انسان جنینی به سمت انسان باورمند را نشان میدهد: اسیر (جنین) ! دیوار (رحم) ! عصیان (عبور از رحم) ! تولدی دیگر (بیرون آمدن از رحم) ! ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد (رسیدن به باور و مأیوس از رسیدن به گرما).
درواقع، در اثر آخر فرخزاد، بهجای اینکه طرحواره از مفهوم اسارت به مفهوم موقعیتی مطلوب و مطلقی همچون آزادی اشاره کند که براساس پیشانگاشت مخاطب، عنصری ایدئولوژیکی و کاملن خوب است، به باوری میرسد که اسارت بخشی از سرنوشت انسان است و همین باور، یأس فلسفی فرخزاد در روند رو به رشد و بلوغ فکری او را نشان میدهد. در واقع، روند شعری فرخزاد بهجای آنکه آرمانگرایانه باشد، نگاهی فلسفی به جهان و پدیدههای آن است. به باور او، به فصل سرد باید ایمان آورد و نه فصلی آرمانی که پرشکوفه است و تداعیگر آزادی که معشوقی است مطلقن خوب و ذهنی که با خدا پهلو میزند. درنتیجه، میتوان یک چرخه از زندگی انسان آن دوره را در آثار فرخزاد مشاهده کرد که از زندگی جنینی و خواستههای جنینی (مبنی بر رهایی از اسارت و چنبرهی سنتهای دست و پاگیر خانوادگی) آغاز میشود و به سمت رهایی و تولدی دیگر حرکت میکند، اما این حرکت دغدغهی رسیدن به آزادی ندارد، بلکه دغدغهاش انسان است و جایگاه او، بهگونهای که روند شعری فرخزاد منطبق بر نظریهی لاکان، در مراحل رشد کودک از امر خیالی (مرحلهی آیینه: حس استقلال و شناخت خود) به امر نمادین (نظم دادن به جهان) و سپس امر واقعی (فقدان: تضاد بین امر خیالی و واقعیت موجود) حرکت میکند و در میلی برای بازگشت به امر خیالی و فقدانی که هرگز پر نمیشود، به پایان میرسد.
ارتباط جسم و ذهن نه تنها در تطابق زندگی و آثار او دیده میشود، بلکه در خود روند شعری او نیز به چشم میخورد که پرداختن به تن و بها دادن به جسم در مفاهیم شعری از ارزشهای شعری او تلقی میشود که در فرهنگ ادبی ایرانی بیسابقه بوده است، چراکه همواره تن در سنت ایرانی خوار و ناچیز شمرده شده، بهگونهای که بسیاری از جنبههای این جسم، تابو و ناگفتنی تصور شده و حتا پنهان کردن جسم و صرفن پرداختن به ذهن بیشترین بخشهای تاریخ و فرهنگ ایرانی را ساخته است، چه در شعرای قدیم که مدام توصیه بر منزه داشتن ذهن و خوارشمردن جسم داشتهاند و چه در روابط اجتماعی و فرهنگی که خواستههای تن و تنانگی، امری مذموم شمرده شده و درواقع بیارزشی تن همواره از مولفههای شعری در تاریخ شعر ایران بهشمار رفته است، که رشد یکجانبه و یک قطبی ذهن و روان همواره در آثار کسانی چون سنایی، مولوی، پروین اعتصامی، سهراب سپهری، اخوان ثالث و حتا تا حدی شاملو و بسیاری دیگر از شاعران دیده میشود.
شاید اهمیت شعر فروغ فرخزاد در همین نکته نهفته باشد که شعر او آغازی بوده است برای پایان بخشیدن بر رشد تک قطبی شعر بر محوریت ذهن، روان، جان یا ایدئولوژی و نادیده گرفتن تن. از آنجایی که جسم و ذهن دو امر جداگانه نیستند، بلکه جنبههای مختلف تعامل میان اندام و محیط هستند، تجربههای جسمی در ذهن تجسم پیدا میکنند و «معنا، تفکر و بیان نمادین نیز ریشه در الگوهای ادراک و حرکت اندامی شده دارند» یا به عبارت دقیقتر، انسان همواره «اندام خود و اشیائی را که روزانه با آنها برخورد میکند، طرحوارهسازی میکند» و این طرحوارهها به الگوهایی برای درک و شناخت جهان تبدیل میشوند که در آثار هنری و فرهنگی تشخیص آنها برای نقدی پدیدارشناختی بسیار حائز اهمیت است.
براساس نظریهی اندامیشدگی انسان نمیتواند ذهن را بدون تجربهی اندامی درک کند. زبان و تفکر انسان بهواسطهی ویژگیهای اندام و ساختار فیزیکی او و محیط اجتماعی او شکل میگیرند (فلدمن، 2006: 7). درنتیجه زبان انعکاسی است از شناخت اندامیشدهای که از تجربههای ممکن شکل میگیرد و باعث شکلگیری آنچه در زبان امکان بیان دارد، میشود. به عبارتی، «اندام بر توانایی ذهن برای مفهومسازی تأثیر میگذارد» (بورکنت، 2010: 6) و آنچه تجربهی اندامیشده را شکل میدهد، همان تجربهی دارای جسمی است که انسان در مواجهه با محیط و براساس دریافتهای مغزی خود مقولهبندی میکند. به عبارتی اساس هستی بر بنیان آمیزش یاختهای شکل گرفته و این آمیزش و تغییر شکل باعث ایجاد حرکت میشود. دو عملکرد سلولی، یعنی انتقال سیگنالی از سلولی به سلول دیگر و نیز ترکیب یا همگرایی سلولی اطلاعات به یاختههای عصبی این امکان را میدهد تا به عنوان موجوداتی زنده عمل کنند و ارتباط تفکر و کنشهای انسانی بنیان نهاده میشود (فلمدمن، 2006: 49).
به نقل از دووی (1981)، نظریهی تجسمیافتگی ریشه در مخالفت با دوگانهی ذهن و اندام در آرای دکارت دارد که مبنی بر آن، ذهن را جدای از جسم میدانست که در مخالفت با نظریات او، شناختیها بر این باور هستند که «ماهیت مغز، اندام و محیط انسان میتواند چگونگی و چیستی آنچه را که انسان میفهمد و استدلال میکند، شکل دهد و محدود کند» (جانسون، 2005: 16). بنابر عقیدهی مارک جانسون (همان، 2007: 275) «اندامیشدگی... موقعیتی است که جهان و تجربهی انسان» آن را ممکن میکند. همهی تجربیات، باورها، دانش و آرزوها از خلال الگوهای زبانی بیان میشوند که ریشه در وجود مادی انسان و اندامیشدن تجربه در مواجههی انسان با محیط دارند. پیشتر کانت درکتاب خود به نام «عقل ناب» به پیوند میان ذهن و جسم بهواسطهی طرحواره اشاره کرده بود، اما تحقیقات شناختی نشان میدهد که دوگانههایی مانند صورت/معنا، ذهنی/فیزیکی، تجربی/عقلی، شناختی/احساسی و غیره چندان تقسیمبندی درستی نیستند و در نظر گرفتن چنین دوگانههایی باعث «ایجاد یک شکاف یا جای خالی و نیاز به پیوند این دو میشود» (همان، 2005: 17). درنتیجه با این باور که جسم و ذهن دو امر جداگانه نیستند، بلکه دو روی یک سکهاند، میتوان گفت که اندامیشدگی به «فهم نقش اندام یک کنشگر در شناخت موقعیتی» که در آن قرار دارد، اشاره میکند (گیبس، 2006: 1). در این تعریف، «اندام در تمایز بنیادین میان سوژه و ابژه در میان آن دو قرار میگیرد و به صورت همزمان هردوی آنها است» (مرلوپونتی، 1994: 408). درواقع در اندامیشدگی تجربه، همانگونه که مارک جانسون اشاره میکند، «ذهن در اندام و اندام در ذهن قرار دارد» (جانسون، 2007: 275) و دوگانگی دکارتی جسم و ذهن دیگر مطرح نیست.
ناگفته پیداست که این یکی شدن جسم و ذهن در تطابق زندگی و آثار فروغ فرخزاد نیز نقش داشته است تا جایی که تغییرات زندگی او در نامگذاری مجموعه شعرهایش کاملن مشهود است. از آنجایی که در تاریخ شعر ایران، همواره ذهن بر جسم مقدم بوده است، میتوان چنین ادعا کرد که شعر ایران در طول تاریخ از رشدی یک جانبه و تک قطبی برخوردار بوده است و با شعر فروغ فرخزاد، بارقهی ایجاد توازن در قامت شعر تک ساحتی ایران ایجاد شد. به عبارتی مفهوم انسان معاصر و مدرن در شعر به تناسب روزگار تعدیل شد، بهگونهای که صورت و معنای شعر، جسم و ذهن انسان، ساختار و مفهوم اثر به مثابهی انعکاسی از وجود تفکیکناپذیر انسان از اثر هنری تلقی شدند. درنتیجه، شاید بتوان گفت به همان گونه که اهمیت نیما یوشیج در رهایی ذهن از بند فرمهایی ثابت و قابل تکرار و درواقع رهایی مفهوم از بند جسمی هزاران ساله بود، اهمیت فروغ فرخزاد در ایجاد توازن میان جسم و ذهن چه از لحاظ صوری و چه از لحاظ مفهومی تلقی میشود که توانست شعر او را به جایگاهی ماندگار برساند که هیچ راهکار و بهانهای بهمنظور نادیدهگرفتن شعر فرخزاد نتواند با موفقیت پیش برود وعلیرغم به حاشیه راندن جایگاه او در رسانههای رسمی، او در دل تاریخ ادبیات ایران چنان ریشه دوانده است که نه تنها هرسال مزار او محل تجمع دوستداران ادب و هنر میشود، بلکه مقالات و پایاننامهها و کتابهای بسیاری همواره حول آثار او نوشته میشود و تأثیر او در هستی شعر امروز نیز قابل انکار نیست.
فهرست منابع
Evans, Vyvyan & Green, Melanie (2006). Cognitive Linguistics: An Introduction, North America: Lawrence Erlbaum (Taylor & Francis).
Feldman, Jerome A. (2006), From Molecule to Metaphor: A Neural Theory of Language. Massachusetts: Massachusetts Institute of Technology.
Borkent, Mike (2010),”The Materiality of Cognition: Concrete Poetry and the Embodied Mind”, WRECK: V. 3, n.1. Pp. 6-12.
Gibbs, Raymond W. Jr. and Herbert L. Colston. (1995).“The cognitive psychological reality of image schemas and their transformations.” Cognitive Linguistics 6.4. Pp. 347-378.
Johnson, Mark (2005). “The philosophical signifi cance of image schemas.” From Perception to Meaning: Image Schemas in Cognitive Linguistics. Ed. Beate Hampe. Cognitive Linguistics Research 29. New York: Mouton de Gruyter, 15-34.
--- (2007) The Meaning of the Body: Aesthetics of Human Understanding, Chicago: University of Chicago Press.
Merleau-Ponty M (1994) Phenomenology of Perception. New York: Routledge (first published 1962).