نقد آثار دیگران

درباره ی شعرهای شیما تیمار - نوشته: فرزانه قوامی

 

گذر از من شخصی خود

"از خواب نرگس و مهتاب" عنوان اولین مجموعه شعر شیما تیمار است. درشعرهای این مجموعه با شاعری روبه رو هستیم که هنوز از سیطره ی تاثیرپذیری رها نشده اما در جست و جوی رسیدن به فضاهایی تازه است. شیما تیمار در دومین مجموعه شعر خود، "من هیچکس نیست" راه خوبی را برای دست یابی به تشخص زبانی و کشف فضاهای شخصی منحصر به فرد یافته بود. شعرهای این مجموعه جهش فکری شاعری را نشان می دهد که تلاش می کند در هیاهوی زندگی گوشه ای امن برای شعرش بیافریند. شعر او راه خود را یافته بود و به سوی روایتی تازه از او می رفت که نا امیدانه پنجره های روشن شعرش را بست و از میان ما رفت....

"از گله ها و نخل ها/بازارهای مرزی/و جامه های رخشان/به دور افتاده ام اینجا/تا این سوءتفاهم را حل کنم /که شعر زیر پوست من نمی گنجد/مثل گال /ومی خارانَدم تمام روز وشب/تا خلاص شوم از دستش"(تیمار، 1379: 38)

-تو از راه راه پنجره ات خواهی دید/که این اتاق بزرگ سقف ندارد/و این همه شعر/بی سر پناه/روی زمینی که بیگانه/ به من اگر بگویم زیر هیچ سقفی شعری نخواهم نوشت/ بیست می دهی؟(ص22)

او در سال هایی که دغدغه های فرم و زبان عرصه ی شعر را فرا گرفته بود و شاعران این دوره با گرایش های زبانی تازه به خلق آثاری متفاوت همراه با پیچیدگی های زبانی مشغول بودند، فرمی نه چندان پیچیده را انتخاب می کند، گویا محتوا است که در شعر او کفه ی سنگین ترازو را از آن خود می کند. شاید اگر فرصت ماندن به خود می داد، به تجربه های تازه تری در حوزه ی فرم و زبان نیز دست می یافت.

"به آن زنی که راه می رود با زنبیل رنگینش بگویید:/روی اجاق خانه ی من/تنها شعرهای خط خورده می سوزند/به آن زنی که اندامش/حکایت می کند از دو نبض می گویم/خانم! من معتاد به قرص های اعصابم/ و جنین هایم یکی یکی می میرند."(ص16)

شعر او با زبانی صمیمی به بیان دغدغه های شاعرانه اش می نشیند و نگاه هستی شناسانه اش تلاش می کند تا از قلمرو فردی به گستره ی اجتماعی کشیده شود، اما تغزلی زنانه انگار رهایش نمی کند. او در حال گذر از مرزهای منِ شخصی خود است و سعی در اثبات زنانگی و عصیان علیه خودِ تکثیر ناشده اش دارد. اگر بخواهیم ویژگی شاخص شعرهایش را بشناسیم باید به تلاطم درونی او و شعرهایش نزدیک شویم تا در پشت سطرهای گلایه آمیزش بغضی بی حد و حصر را ببینیم که شعرش را رها نمی کند، حقیقتی غم انگیزکه گویی از ورای سطرها خودنمایی می کند چیزی مثل جسارت زنانه ی فروغ که عقلانیت امروزین هنوز از درک آن طفره می رود و به نفی اش بر می خیزد.

"در سایه ی راه راه پنجره ها مسکن کن/تا عریانی بی شرم من/پیش چشم های نیمه شب ات/ماه را شرمنده کند/وهزار انحنای پیچ در پیچ تنم/گردیِ صافِ کسل اش را از رو ببرَد"(ص44)

-ماتیک و عشق و زنانگی/در اسفنج های زمین شوی/راه می روند تا عید/من در آینه/تمام سفید/برای آدمک های تمام سیاه/که سومین روز مرگم سین سوم هفت سین شان است/لوندی می کنم"(ص28)

-"من کلئوپاترایی هستم/که صورتم را وقتی با شعر تصادف کردم باختم/و همسرم با خیال این کلئوپاترا/ و زنی شاعر/اجاق و بستر سردش را طی می کند"(ص38)

او با زبانی ساده تصاویری تازه و منحصر به فرد می آفریند و بی شک ادامه ی کار شعری او تصاویر درخشان تری را در خود داشت چرا که قدرت خلق تصاویر بکر از شاخصه های مهم شعر اوست همچنان که خلق فضاهای عینی از سوژه های ذهنی یکی دیگر از ویژگی های شعری اوست.زیست شاعرانه اش در واژه هایی شکل می گیرد که آن ها را سالیان سال با خود جا به جا کرده ،نشانه ها به شکل ماهرانه ای در شعرش زیسته اند و مخاطب را به جهان شعری افسون شده ی او می برند تنها ضعف شعرها ناکامی در ارائه ی فرمی سامان یافته است که گویی در هیجانات حسی او به عقب رانده شده است انگار روح سرکش او در قید وبند فرمی معین نمی گنجد و انسجام راهی به دنیای ذهنی آشفته اش نمی بَرَد ،تنها جنون شعر و شیفتگی است که هدایتگر واژه هایش است ، تصاویری گاه چنان ناب که می شود ساعت ها مقابلش ایستاد و با نا باوری به آن ها خیره شد.

-"رفتی/فقط تا لب آن جا که خورشید می افتاد پایین/گیرم که در سفرهای تو باد می آمد/میان بی رنگی اشیای تو/تا سرخواره ی سرگردانی و سراب استیصال من/چقدر راه بود؟"(ص53)

-"چهارشنبه بود /و پیراهنت سرخ/من سیاه/و دیگر خواب راهی به این قمارکده ی همه باخت ندارد/چه قدر سکوت نگفته مانده است؟"(ص67)

-فقط یک شمع لازم است/که اسم مرا/با بازی رقصان خودکار آبی ات به ناب ترین هم آغوشی بکشانَد"(ص74)

شعر شیما تیمار در حال اخت شدن با مضامین اجتماعی بود او صادقانه و با صمیمیتی شگرف اعتراف می کند که هنوز در گیر عواطف و احساساتی است که او را با خودش پیوند بزنَد و در دنیای زنانه ی پر هیاهویش جایی نیافته که به جنگ و نا برابری و عدالت و مضامینی از این دست بپردازد ،او در حال کشف انسان سر در گمی است که از تالمات روزمره در رنج است و راه گریزی می جوید برای رهایی از آشفتگی های روحی انگار هنوز فرصت رویارویی با زندگی اجتماعی را نیافته است و به شدت در پی کشف "خود"تلاش می کند اما آنجا که رویکردهای اجتماعی اندکی در شعرش وارد می شود با کاربرد ی صادقانه از نشانه ها مواجه می شویم که هرگز نمی توانند از عشق خالی شوند .شیما تیمار از دریچه ای حسی به پدیده ها می نگرد وتصویر جهانش هیچگاه بدون عشق امکان پذیر نیست.در شعرهای او این، عواطف انسانی است که به یاری همه چیز برمی خیزد.

-"شاید طرح زنانگی/عشق/و رویش مادرانه ی نگاهم/لجبازیِ فرمایشگران را خلع سلاح کند/...شیرکو!بیا برویم /گریه های ما/شاید آتش این بمب های چند تُنی را فرو بنشانَد/ و پروانه های دره ی سبزت را از سوختن برَهانَد."(ص60)

-"و من عشق را شاید از تمام دنیا دزدیده ام/که زمین زیر پای دیگران می لرزَد."(ص58)

-نیستم که از سیاستِ دنیا/و استراتژی هایی که نمی فهمم ،حرف بزنم/...این جنازه های سوخته نیازمند آغوش اند و نوازش/ و بوسه ای که از التهاب پیشانی شان بکاهد."(صص63-64)

-"او مرده بود/و موسی نمی دانست با عصایش چه کار کند/ ماه به حرف من –که آخرین پیامبر بودم- گوش نمی کرد/و تن به دو نیم شدن نمی داد."(ص69)

-"ماه که پایین افتاد/دستم در آسمان به چیزی بند نبود/همین ماه بود که تکیه دادم به آن/و خاکستری-نقره ای شد آستینم/و این در تقاطع چهار راهی بود/که هر چه دویدن رو به زمین یا آسمان/ در پهنای" نیایش"/به" سردار جنگل" ختم می شد."(ص78)

اکنون پس از گذشت ده سال ،هنگام خوانش "من هیچکس نیست" به شاعری فکر می کنم که شعر را دوست تر می داشت از زندگی ...ای کاش می ماند شاید شعر التیام بخش دردهای نهانش می شد و نجات بخشِ دلهره هایی که گاه با زبان ِشعر زیباتر می شوند.

"میان من و لمس خارها/یک قالی نفیس از شعرهای تو بود/با طرح بهادری..."

----

کتاب ها

تیمار، شیما (1379). از خواب نرگس و مهتاب. تهران: نیلا

--- (1383). من هیچکس نیست. تهران: زمستان.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تمامی حقوق این سایت متعلق به شخص لیلا صادقی است و هر گونه استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است