خیانت به لایه های مُخل آزادی
تاملی بر مجموعه شعر " میافتم از دستم" اثر سهیلا میرزایی
انتشارات آیدا، بوخوم، 2013
![]() |
سهیلا میرزایی |
شعرهای سهیلا میرزایی عمدتا ذیل مدخلِ "شعر زبان" مقولهبندی میشود. شعری که میکوشد امکانات زبانی جدیدی را به نمایش بگذارد، ظرفیتهای زبان را در قالب تولید موسیقی و ارائهی تصویرها و تعابیر نو گسترش دهد، در برابر نظم نمادین زبان مسلط قد علم کند و از منظر شکلی و محتوایی چشماندازهای تازهای را پیش روی مخاطب جدی شعر بگذارد.
شعر زبان، با فاصله گرفتن از کلیشههای بیانی در منطق مرسوم ِزبان، در تغزل کردن، شرح حرمان، بیان اندوه و حتی در تکگویی روایی خویش نیز صاحب خلاقیتهای تازهایست. در شعر شاعران زبانمحور، زبان به مثابهی ماهیتی سیال که مدام در حال صیرورت و شدنهای جدید است، موجودیتی قائم به ذات، خلاق و مستقل دارد. در چنین شعری، اتفاق زبانی و شدنهای زبانی، موجد ِ اتفاق معناییست؛ اتفاقی که به جای ارائهی گزارههای خبری مستعمل، به خواننده مجال تاویل و گمانهزنی در بارهی معنا را میدهد. نشانهها در این شعر، سازوارهای غنی دارند. در چنین شعری عمدتا فضاسازی جایگزین توصیفوارگی میشود لذا، شاعر به عوض ارائهی توصیفهای کلی، نشانههایی از یک مفهوم و یا یک روایت را در بافت زبانی ویژهای به مخاطب القا میکند. با این مقدمه، سهیلا میرزایی مشخصا به عنوان شاعری با رویکردهای زبانی، در سیر آفرینش شعری خود از مجموعهی آغازین تا مجموعهی اخیر خود، مدام در حال تجربهی فضاهای تازهی زبانی و مفهومی بوده است. یکی از شاخصههای شعر زبان محور در طی این سالها « ترکیب عناصر معنایی نامتجانس» است؛ به این معنی که واژههایی که در منطق عام زبان با هم تجانس، همانندی یا مقارنتی ندارند، در بافتی تاویلپذیر، ترکیبهای شاعرانهی جدیدی را پی میریزند. ترکیبهایی گشوده بر گمانهزنیهای گوناگون:
انگشتت را بردار
درگلویم جای سکتهای میخارد
سرفهات را بردار
تا در دل این کوچه باریک شوم
طناب طاقت این همه طول را ندارد
چارپایه بیفتد
روی هوا ماضی خواهم شد تا بعید
عقربه اوقاتم را میداند
حتا
وقتی حلقهات انگشتم را بلعیده باشد
(میرزایی، 2013: 37 - 38)
از نکات قابل اشاره در این مجموعه شعر، واجآرایی (Alliteration) یا استفاده از واکهای یکسان در خدمت تولید موسیقی آواییست:
بور میکنم بوران
تور میزنم طوفان
تا که تا که پخش شوی برف
گاف بده گاف
تکه تکه میشود حرفهای اسمم
میتنم در تالارهای جیغ تار
(همان: 32)
کلاغ کلافه
در کلافِ غروب
کاش گفته بودی
مرگ روی نبض توان ایستادن دارد
(همان: 57)
گیجتر از دود
قدری پنجره شاید
یک وجب ها هوا
ها
حالا شد
هوا
(همان: 34)
به باور این قلم، سهیلا میرزایی از مجموعهی آغازیناش «یک سین جا ماندهام» تا سومین مجموعه شعرش «میافتم از دستم» نوعی سفر از نگاهی سوبژکتیو، تجریدی و صرفا زبانی به نگاهی ابژکتیو، عینی و انضمامی دارد.گویی شاعر در پس تجربهگریهای صرف گذشته، آرام آرام به نوعی توازن بین عینیت و ذهنیت رسیده است. در همین راستا، روایتهای چندپاره در این مجموعه جای خود را عمدتا به روایتهای یگانه با نقطهی آغاز و انجام مشخص دادهاند:
وقتی غروردر خطِ آخر غروب کرد
تنها در رنگِ سرخِ شراب غرق شدم
همین!
قرار من زیر همان درخت آلو
با عروسک کورم چرت میزند
وقتی عقربههای بیقرار
کجتر از عقرب راه بروند
به وقت غبطه خواهیم خورد
مبادا قرارت در بیقراری من قصد ماندن داشته باشد
طاقِ اتاقم طاقتِ این همه مستی را ندارد
من تنها در عطر گسِ شراب غرق شدم
همین!
(همان: 44)
موسیقی درونی و موسیقی جان گرفته از همآوایی کلمات (Assonance) از وجوه دیگریست که میتوان در این مجموعه بدان اشاره کرد:
گل گم بود و
پوچ
در پشتهایمان پنهان
(همان: 53)
که من پریده رنگ از تو بپرسم
رگها از کجای قلبت عبور میکنند
تو بگویی
از شاهراه فقر و پیشانی
(همان: 76-77)
با این همه، در برخی گزارهها شعر، کاملا از خصلتهای تجربی و رقم زدن اتفاقهای زبانی تهی میشود و به طرح گزارههایی مستعمل میانجامد که در حافظهی خوانشی مخاطب، پیشینهای دیرسال و آشنا دارند:
تنها در رنگِ سرخِ شراب غرق شدم
(همان: 44)
درختِ خسته به زور باد
برگهای زردش را میتکاند
(همان: 69)
این گزارهها اگرچه ممکن است در مجموعه شعری غیرتجربی گزارههای گاه حتی خوبی نیز به شمار بیایند اما بیشک با رویکرد به سادهنویسی به یکدستی مجموعه شعری زبان ـ تجربی خلل وارد میکنند.
نکتهی بعدی قابل اشاره در این مجموعه، شمایلشکنی (Iconclasm) است.
در شعر امروز با احضار شعر به متن واقعیت امروزین مواجه هستیم. یعنی شعر دیگر یک ماهیت قدسی، متعال، دستنیافتنی و منزه نیست بلکه بر ساختهای واقعی و بازتاب واقعیت زیست و حسهای گاه حتی متناقض انسان امروز است. برخلاف شعر کلاسیک که عرصهی غیاب فردیت واقعی شاعر و بیشتر عرصهی حضور با نقاب پنهانکارانهی اوست:
از هر جای کلمه بنویسیام
خیانت خواهم کرد
از فرق سر تا پای ران
به سینات هیلا هیلا
به لایت نیز خیانت میکنم
(همان: 20)
گویی شاعر در این سطرها با خود در حال گفت و گویی جدلیست. حروف اسم "سهیلا" در این روایت شقه شقه میشود. حروف نام، در جدال با تن، با مخفیترین پستوهای تاریخی تن، حادث میشود. گویی رهایی شاعر با خیانت او به پردهپوشیهای عوام فریبانهی تاریخی شکل میبندد. آزادی حروف، آزادی زبان و لاجرم، آزادی تن. گویی آزادی با خیانت به آنچه که مخل آزادیست شکل میبندد.
به لحاظ تماتیک چند محور معنایی را میتوان در این مجموعه سراغ گرفت:
1ـ نوستالژیای کودکی، خاک، موطن
سهم من و تو
آسمانیست که دو نیمهمان کرده است
چکمههای پدر رفتهاند هنوز
ما در جدولهای بیخانه پیِ پرسش میگردیم
(همان: 76)
که حاکی از ناتمام ماندن مسئله و درگیر بودن راوی با گذشته و کودکیست.
2ـ تبعید، هجران، فاصله
روایت تبعید، غربت، هجران، غیاب مغاک به مثابه زهدان، بیگانگی، دوری و بُعد در روایتهای این مجموعه شعر مورد تاکید قرار میگیرند. گاهی به نظر میرسد که شاعر با خویش در گفت و گوست و پژواکی آینهوار در زبان با درون دارد:
چرا هیچ چاهی به عمقات نمیرسد
یا صدای هیچ دیوانهای به بیرون پرتاب نمیشود
(همان: 63)
همهی من همین واژههای بیگانه
[...]
از قرار معلوم قرار ما نرسیدن بود
(همان: 64)
گویی شاعر، بیگانگی و غربت را به واژهها تسری میدهد و چنین است احضار عناصری از فضای زیستی غربت به متن:
صدای بان هر ساعت یک بار
زیر دندانم میشکند
از غیبت طولانی آدمها گذشتهام
دانههای بیقرار
به شیشههای پنجرهام میکوبند
(همان: 65)
سربازان اِس اِس دنبالت کردهاند
لای جرز خواب جا شدهای
(همان: 55)
و شرح بیقراری و عصیان:
بغضات را عق بزن
عق بزن به سرعت
به لحظههای نیامده
عق بزن حیوان
تا زنده بمانی
(همان: 56)
3ـ تغزل ـ عاشقانهسرایی:
تغزل در غالب این شعرها تغزلی از نوع آرام و رومانتیک نیست. تغزل با ناآرامی، عصیان، تردید، به خاطر آوردن و گاهی حتی جدال همراه است:
رانهای ناآرام بیتابم میکنند
شنا میکنم به رسمِ برعکس
لخت میشوم به رسمِ خواب
ـ روی بالشت به انتظار یک فرصت کمین کردهام ـ
حالا با یک اتفاق
به شکل پروانه از خوابهای ولگرد تو
خارج میشوم
(همان: 48)
اتاقی در تن این پیراهن
به روح بیقرارت اجاره میدهم
تا جان شوی و از میان کلماتم عبور کنی
(همان: 91)
این تغزل گاه سخت روایت غیاب و فقدان و یادوارهایست از آنچه که سپری شده:
عجیب بودم وقتی عاشق بودی
حتا کاشیهای اصفهان از ترجمهی ما غافل بودند
(همان: 61)
دلم برای عشقهای قدیمی تنگ میشود
(همان: 35)
4ـ روایت تن (نوشتار تنانه):
هلن سیکسو نظریهپرداز فمینیست فرانسوی با ترکیب دو واژهی " سکس " و " تکست " ترکیب تازهای به نام " سکست " یا سکس متن را میآفریند:
Let the priests tremble, we are going to show them our sext.
بنا به اتفاق آراء خیلی از فمینیستهای متاخر از جمله سیکسو، متن در نوشتار زنانه با نوشتن آزادانهی از تن و ویژگیهای تنانه به دور از انقیاد نگاه مسلط یا نگاه مردانه، به نوشتن به مثابهی خود نه نوشتن به مثابه دیگری میانجامد. چنین به نظر میرسد که رویکرد به " تن " در شعر شاعران زن در دهههای اخیر، رویکردی صریح، مستقل، رهاییجویانه و تکوینی در سیر ِ اعلام ِ استقلال "من ِ تنانهی عصیانی" است:
میخواهم لخت مادرزاد بنشینم
لخت فکر کنم
لخت بخوابم
با پستانهایم خلوت کنم
[...]
بار دیگر کشف شوم
(همان: 35)
خود را تا نطفهام کش بدهم
بخزم بپیچم بزایم
موسیقی بر طرح تنم جاری شود
(همان: 36)
موهایت را بتراش
سوالها بیوقفه از قوس تنم میریزند
(همان: 68)
شاید بتوان گفت سطرهای فوق نیز تلاشهایی در همین زمینه است.
به نظر میرسد که راوی «میافتم از دستم» نوعی رهایی و گسست از رسمیتها و دگمهای اجتماعی ـ تاریخی را دست کم در متن شعرش تجربه میکند و از بزنگاه اضطراب، تلاطم، اندوه و جدال گاه به آرامش و نوعی تلطیفشدگی دست مییازد:
از احوالپرسی ماه میآیم
روی دایرهی کامل خوابیدهای
(همان: 85)
و سرانجام در این روند به تقدیری محتوم تن میدهد:
آی ای سنگ لال
از لای انگشتهایم
پرید کلاغ
(همان: 69)
دست آخر اینکه سهیلا میرزایی در متناش شاعری را به نمایش میگذارد که با جهان شعرش یگانه است و مخاطب را نیز در این یگانگی با جهان متن و دریافتهای شاعرانهاش سهیم میکند. شعرهایی که به عنوان مخاطب میتوان تکههایی از خود را بینقاب و همزاد پندارانه در آن بازیافت.