یادداشت

بدن به مثابه‌ی اعتراض - لیلا صادقی

 

 

 

احساسات و بدن

khodanur

انسان به طور معمول توانایی بیان تمامی احساسات خود را ندارد، گرچه احساسات یا حالات روانی، پاسخ‌های طبیعی او به دنیای پیرامونش هستند. او اغلب احساساتش را ناچیز می‌شمارد و مجالی برای سرکوب آن از سوی خود یا دیگری فراهم می‌کند. رهایی عاطفی زمانی رخ می‌دهد که افکار و احساسات غم‌انگیز را بشود از ذهن شست و این نوع رهایی به منظور مدیریت احساسات در افراد متفاوت به روش‌های مختلفی انجام می‌شود، از جمله پرت کردن حواس‌، بی‌حسی (از طریق مواد مخدر و الکل)، پرخوری یا فعالیت بدنی مانند پیاده روی یا دویدن و غیره. درواقع شواهد نشان می‌دهند که تنظیم احساسات با هدف حذف احساسات از زندگی انسان نیست، بلکه به معنای استفاده از آن‌ها به صورت هوشمندانه است، چراکه حذف احساسات و عدم بیان آن‌ها یا به عبارتی سرکوب عاطفی به ساختار مغز و سلامت جسمی انسان آسیب می‌رساند (ر.ک. کلودیا السیگ، 2022). از سوی دیگر، از آنجایی که احساسات سرکوب شده در مغز پردازش نمی‌شوند و به ناخودآگاه رانده می‌شوند، درنتیجه به تجربیات آسیب‌زایی تبدیل می‌شوند که به طور مزمن سرکوب شده‌ و به مرور باعث کوچک شدن حجم مغز می‌شوند. براین اساس، سرکوب احساسات در طولانی مدت باعث افسردگی و کاهش حجم مغز می‌شود، به طوری که ماده‌ی خاکستری مغز که به یادگیری و نگهداری خاطرات کمک می‌کند و نیز ماده‌ی سفید که وظیفه‌ی ارتباط بین قسمت‌های مختلف مغز را برعهده دارد، در افرادی که احساسات خود را سرکوب می‍کنند، به مرور کمتر می‌شود (ر.ک. تسا مارزی و دیگران، 2013).

از آنجایی که سرکوب احساسات در دراز مدت تأثیر فیزیولوژیکی پایداری بر بدن دارد، در بسیاری از اجتماع‌های پیشرفته برای بهبود شرایط زندگی انسان به راه‌هایی برای ابراز احساسات می‌اندیشند، از جمله کارناوال‌های سالانه که فضایی برای خروج احساسات نهفته در افراد فراهم می‌کنند، جشن‌ها یا مناسب‌ها و همچنین گردهمایی‌ها در پاتق‌هایی که به اجتماعات انسانی اجازه‌ی بروز هویت و فردیت خود را می‌دهد، چراکه براساس تحقیقات علمی مشاهده شده است که احساسات سرکوب شده مانند اضطراب و افسردگی باعث افزایش فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک می‌شود. درواقع، با فعال شدن سیستم سمپاتیک، هرمون‌هایی ترشح می‌شود که بر افزایش فشارخون، تعداد تنفس و ضربان ضربان قلب تأثیر می‌گذارد و با گشاد شدن مردمک  چشم، بدن را برای گریز یا ستیز در حالت آماده باش قرار می‌دهد (ر.ک. کلودیا السیگ، 2022)، که قرارداشتن بدن در طولانی مدت در چنین حالتی خود می‌تواند عواقب ناخوشایندی برای بدن انسان داشته باشد، به عبارتی سرکوب احساسات، چه به واسطه‌ی خود فرد و چه واسطه‌ی دیگری، به مرور زمان به خشم و پرخاشگری تبدیل می‍شود (ر.ک. تحقیاقت دانشگاه تگزاس، 2011)، همانگونه که در سال‌های اخیر میان مردم ایران نیز شاهد افزایش پرخاشگری در تصادف‌های خیابانی، بروز اختلافات پرتشنج خانوادگی، کودک کشی، دخترکشی و بسیاری از فجایع انسانی و همچنین کم‌تابی دربرابر شنیدن سخن مخالف بوده‌ایم.

سرکوب احساسات در دراز مدت منجر به نابسامانی در واکنش‌های قلبی عروقی نیز می‌شود که به نظر می‌رسد علت بسیاری از مرگ‌ها در سال‌های اخیر، سکته‌های قلبی و نارسایی‌های قلبی بوده است که با هر مرگ، خانواده‌های بسیاری در معرض خشم فروخورده قرار گرفته‌اند و این سیکل، آینده‌ی ناخوشایندی را برای یک اجتماع رقم می‌زند. در تحقیقاتی که در 1970 گروسارت ماتیکک (Grossarth-Maticeck) انجام داد، شواهد بسیاری برای ارتباط میان سرکوب عاطفی و مرگ و میر ارائه داد که بر آن اساس، همبستگی میان ناامیدی طولانی مدت و سرطان و همچنین خشم و ابتلا به بیماری قلبی را مورد تأیید قرار داد (ر.ک. کوارتانا و بورن، 2010). همچنین مطالعه‌ی دیگری نیز در مورد سرکوب احساسات و خطر مرگ و میر انجام شد که براساس آن نشان داده شد که سرکوب احساسات به خطر مرگ زودهنگام منجر می‌شود (چاپمن، 213). از این رو در مواجهه با آمار مرگ و میر بالایی که در ایران سالانه بر اثر فشارهای عصبی رخ می‌دهد، جستجوی راه حلی که رهایی انسان را به همراه داشته باشد، الزامی به نظر می‌رسد که در جوامع تک صدایی امکان آن می‌تواند با ناامیدی همراه باشد. از آنجایی که در حکومت‌های تک صدایی، مانند آنچه در ایران شاهدش هستیم، غالبا مردم حق ابراز احساسات، اعتراض و بیان خواسته‌هایی را ندارند که در تقابل با تمایل حکومت است، به نظر می‌رسد خطر جدی سلامت روانی و جسمی افراد چنین جامعه‌ای را تهدید می‌کند، که مثال روشن و ملموس آن بالا رفتن میزان سرطان، مرگ‌های بسیار ناشی از سکته‌ی قلبی و همچنین افسردگی مزمن است. به نقل از دکتر ملک زاده در خبرگزاری ایرنا، شمار مرگ‌های ناشی از بیماری‌های قلبی عروقی در ۳۰ سال گذشته در ایران از ۸۹ هزار و ۲۱۱ به ۱۷۳ هزار و ۶۰۰ مورد رسیده و بیش از دو برابر افزایش یافته است! (ر.ک. ایرانا، 1399) که چنین افزایشی جای تأمل دارد. براین اساس، با نگاهی به مطالعه‌ی ملی بیماری‌ها و آسیب‌ها در ایران، افسردگی سومین مشکل سلامتی کشور است و شیوع آن در جمعیت‌های مختلف ایرانی تا 73 درصد افزایش یافته (ر.ک. منتظری و دیگران، 1392)، که البته افسردگی در زنان و دختران بیشتر از مردان رواج داشته است، درنتیجه به نظر می‌رسد که واکنش طبیعی جامعه برای رهایی از انسداد و انهدام ناشی از فشارهای اجتماعی یکی مهاجرت باشد و دیگری اعتراض‌ است، اما از آنجایی که حکومت‌های تک قطبی هرگونه اعتراضی را در مقابل نیرویی الوهی جلوه می‌دهند، طبیعی است که شکل‌های نوینی از اعتراض، که واکنش طبیعی مغز انسان است، پا به منصه‌ی حضور بگذارد. از آنجایی که به دلیل مجهز بودن حکومت‌های تک صدا به ابزار مدرن سرکوب، امکان بیان اعتراض به صورت مکتوب و مدنی در این سالیان بیش از پیش کاهش پیدا کرده یا دست کم، تاب مردم برای سرکوب عواطف به سر آمده، یکی از راهکارهایی که جامعه به سمت آن حرکت کرده، اعتراض به واسطه‌ی نشانه‌های غیرکلامی است، از جمله گرایش افراطی به چهره آرایی و عمل های زیبایی در زنان در خلال این سال‌ها، مبارزه به واسطه‌ی سبک‌های پوششی یا آرایشی مخالف با سلیقه‌ی حاکم، بستن ربان سبز به مچ دست به نشانه ی اتحاد با یک جنبش خاص، ایجاد زنجیره‌ی انسانی و تظاهرات سکوت به نشانه‌ی اعتراض به سرکوب و نادیده گرفتن مطالبه‌گری شهروندان، تبدیل بی‌حجابی از یک انتخاب شخصی به یک اعتراض اجتماعی، تغییر مناسبات ارتباطی بدنمند و سبک زندگی و غیره که همگی به نوعی شیوه‌های مدنی اعتراض با بدن به شمار می‌روند.

اعتراض با بدن: سلامتی روانی یا آسیب جسمی

زبان بدن، جريانی بی‌وقفه از نشانه‌هايی است که حاوی اطلاعات احساسی-هیجانی، باورها و نگرش انسان به موضوعی است که تجربه می‌کند و حتا می‌توان تا بدینجا پیش رفت که با زبان بدن می‌توان در بدنه‌ی اجتماع به دنبال اتحاد، انسجام یا حرکت‌های پنهانی بود که امکان بروز و تجلی نهادینه شده ندارند. زبان بدن یکی از انواع ارتباط غیرکلامی یا رفتاری است که در عرصه‌های مختلف اجتماعی از سوی افراد مورد استفاده قرار می‌گیرد و از آن طریق یک فرد از طریق رفتارهای بدنی خود، بدون آنکه صحبتی بکند با دیگران به‌طور غیرمستقیم ارتباط برقرار می‌کند، درنتیجه می‌توان زبان بدن را یکی از مهم‌ترین نظام‌های ارتباطی تعیین کننده‌ای تلقی کرد که نه تنها جزئی لاینفک از ارتباط‌های فردی و اجتماعی و بخش مهمی از تعامل انسان‌ها را شامل می‌شود، بلکه به عنوان نوعی زبان پنهان و موثر در قلمروهایی تلقی می‌شود که امکان استفاده از کلام در آن وجود ندارد، از جمله اعتراض‌های مدنی و فعالیت‌های اجتماعی در حیطه‌هایی که کلام در آن مورد توجه قرار نمی‌گیرد.

با توجه به سرکوب نیازها و خواسته‌های ایرانیان در این‌سال ها، این روزها به صورت خودکار زبان بدن وارد عرصه‌ی تعاملات اجتماعی شده است، به شیوه‌ای که مردم با بدن خود در مناسبات مختلف پیام‌هایی را به دولتمردان و سیاست‌های داخلی و جهانی ارسال می‌کنند که ریشه‌های شکل‌گیری قدرت را با چالش مواجه می‌کند. به نقل از باربارا ساتون (2010)، «در مبارزه با ساختارهای موجود قدرت، بدن اصلی‌ترین رابط قدرت‌های مقاومت است. هر چند بدن بیش از حد واسط قدرت مقاومت است، بدن مبارز قدرت مقاومت است. . . . احساسات، عواطف، تجربیات زیسته و زنده‌ی سرکوب و مقاومت، حتی ترشحات بدنی مانند آدرنالین و عرق، مستقیماً بر یک مبارزه‌ی سیاسی تأثیر می گذارد.». به عنوان مثال، صف بستن مردم برای خرید از مغازه‌ای که صاحب آن مقابل فرد ماست پاش در مشهد ایستاده بود به منظور حمایت از دختری که حجاب بر سر نداشت (1401)، به نوعی حضور نشانه‌ای بدن به جای کلام برای اعتراض است، اما از آنجایی که اعتراض کلامی همواره در حکومت‌های غیرمردمی با سرکوب مواجه می‌شود، زبان در چنین بافتی کارکرد خود را از دست می‌دهد و در این عرصه، بدن به جای زبان کارکرد نشانه‌ای می‌یابد. همچنین کوتاه کردن مو بعد از اعتراض به قتل مهسا امینی که خود نیز اعتراض نسبت به رویکرد و موجودیت حکومت ایران تلقی می‌شد، به گونه‌ای رفتاری نشانه‌ای قلمداد می‌شد مبنی بر مخالفت با سیاست حکومت ایران و نگرش او نسبت به زنان، سبک زندگی انسان و مفهوم آزادی. در مجموع می‌توان گفت که سال 1401 در ایران سالی بود که زبان کارکرد خود را از دست داد و بدن کارکرد زبانی یافت، به شکلی که مردم با حضور نشانه‌محور خود در متن‌هایی که از جانب حکومت مورد سرکوب بود (مغازه های پلمپ شده، بر مزار اعدامی‌های اعتراضات، ...)، به زبان نشانه‌ها مخالفت خود را ابراز کردند و این نوع عملکرد نشانه‌ای به انسجام، اتحاد و همدلی بیشتر میان مردم انجامید. درواقع تبدیل شدن هر شهروند عادی به یک فعال مدنی نتیجه‌ی واکنش طبیعی مغز برای رهایی از سرکوب احساسات و حفظ بقا و سلامتی نسل بشر می تواند قلمداد بشود که عرصه‌ی اجتماعی ایران را به محلی برای گفت و گوی بدن به مثابه‌ی ذهن تبدیل کرد و آنچه مسلم است، این روش مبارزاتی خشونت‌پرهیز ایران را وارد برهه‌ی جدیدی از آگاهی فردی، موضوعیت بخشی به هویت و نقش اجتماعی فرد در شکل دادن به اجتماع می‌کند، و این برخلاف مهاجرت قرار دارد که به عنوان تنها گزینه سال‌های پیش از سوی مردم انتخاب می‌شد.

شیوه‌های کنشگری بدن

اولین و شاید بارزترین بعد کنشگری بدن این است که اعتراض سیاسی را بدنمند می‌کند (ساسون-لوی و راپوپورت ،2003)، به طوری که مانند همه‌ی رفتارهای انسانی، کنشگران از بدن خود به روش‌های خاصی برای دستیابی به اهداف خود استفاده می‌‌کنند، که البته این روش گاهی با اقدامات خطرناکی همراه است که «به آسیب‌پذیری بدن به‌عنوان تاکتیکی برای ارتباطات سیاسی» مواجه می‌شود، چراکه در این روش بدن نقش به سزایی در پیشبرد سیاست‌ها بازی می‌کند. نمونه‌های تلقی «بدن به عنوان یک کنشگر سیاسی» را می توان در اعمالی مانند قفل کردن بدن به درخت یا ساختمان دانست، که در این روش، بدن معترض از یک سو، به عنوان مثال، بدن خدایار لجه‌ای (یکی از معترضان جمعه خونین زاهدان) را یادآور می‌شود که مظلومانه جانش ستانده شد و از سوی دیگر بدن را به نشانه‌ای تبدیل می‌کند برای اعتراض به نگرش و ماهیت حکومت فعلی. البته این روش تنها در کشورهای دیکتاتوری مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و در عرصه‌ی جهانی برای مطالبات کلان‌تر نیز روشی موثر و پرکاربرد است، مانند آنچه در 2022 از سوی دو تن از فعالان محیط زیست رخ داد که دست خود را با چسب به تابلوی شکوفه‌ی درختان هلو، اثر ونسان ونگوگ چسباندند تا نگاه جهان را به تخریب محیط زیست جلب کنند. همچنین خودکشی به مثابه‌ی اعتراض زیرشمول همین روش اعتراضی است، مانند آنچه محمد مرادی، دانشجوی ایرانی ساکن فرانسه با بدن خود کرد برای جلب نگاه جهان به اتفاق‌هایی که در اعتراض‌های خیابانی ایران در سال 1401 رخ داد و به نوعی با خودکشی خود سیاست‌های حمایتگرانه‌ی جهانی دربرابر حکومت ایران را به چالش کشید. نمونه‌ی دیگر اعتراض با بدن، که در سطح سیاست‌های کلان قرار می‌گیرد، خودکشی مرد بلژیکی با نام پیر در 2023 در گفت و گوی شش هفته‌ای با هوش مصنوعی بود که نسبت به تغییرات اقلیمی و آینده‌ی محیط زیست معترض بود و به نوعی این رفتار بدنی به پیامی کلامی تبدیل شد که توانست نگاه‌ها و سیاست‌های جهانی درباره‌ی زیستگاه انسان را مورد انتقاد و بازنگری قرار دهد. درواقع، در خودکشی های سیاسی افراد توان مقابله با حکومت ها را ندارند و بدن خود را به عنوان رسانه‌ای به خدمت می گیرند تا پیامشان شنیده شود، اما در خودکشی‌هایی که مخاطب آن سیاست‌های کلان هستند، افراد به دلیل نداشتن امکان رساندن خواسته و پیام خود به قدرت‌های کلان دست به اعتراض با بدن یا خودکشی اعتراضی می‌زنند، چراکه طرف سخن آن‌ها یک یا دو نفر در رأس قدرت نیستند. همچنین نواختن موسیقی، رقصیدن و آواز خواندن در برابر برج آزادی تهران؛ نمایش‌های نمادین خیابانی از صحنه‌های سرکوب؛ تشکیل زنجیرهای انسانی برای مسدود کردن خیابان‌ها، اعتصاب غذا، کوبیدن قابلمه و غیره همگی اعتراض‌های بدنمندی هستند که در سرتاسر جهان رایج هستند و به عنوان مسیری برای حرکت به سوی دموکراسی، بخشی از مطالبات مدنی شهروندان به صورت خشونت پرهیز را بیان می‌کنند.

روش دیگر اعتراض بدنمند، این است که فعالان مدنی از بدن خود به عنوان یک «متن» سیاسی استفاده کنند (پترسون، 2001: 92) فعالان با جلب توجه به بدن خود از طریق نمادهای مختلف و تاکتیک‌های مخرب، «تصاویر قانع‌کننده‌ای می‌سازند که توجه رسانه‌ها را به خود جلب می‌کند» (دی لوکا، 1999: 10) و همچنین توجه سایر معترضان و ناظران را در صحنه از آن خود می‌کنند. همچنین کندن لباس یا پوشاندن افراطی بدن نیز روشی است که نگاه مخاطب را به اعتراض یا پیام مورد نظر فرد معترض جلب می کند. به عنوان مثال، در راهپیمایی به منظور مطالبه‌گری در دستیابی به تنوع جنسیتی و بازپس گیری آزادی بدنی و دیده شدن با گرایش جنسی فردی از روش اعتراض به واسطه‌ی بدن به مثابه‌ی یک متن یا استدلال استفاده می‌شود.

همچنین برای اعتراض بدنمند، احساسات به عنوان یکی از عوامل مهم در پیدایش جنبش اجتماعی در بدن و از طریق بدن نقش اساسی دارد. به باور مرلوپونتی (2002) انسان نمی‌تواند احساسات را از جسمی که به ایجاد چنین احساساتی کمک می‌کند، جدا کند. احساسات و عواطف بدنمند اغلب در اعتراضات سیاسی بیان می‌شوند و می‌توانند به حفظ یا تضعیف جنبش‌ها کمک کنند. به عنوان مثال، در جام جهانی 2023 شرکت کنندگان ایرانی به جای آنکه تیم ایران را تشویق کرده یا از گل زدن آن ابراز خوشحالی و از گل خوردن آن ابراز ناراحتی کنند، به صورت معکوس به تشویق تیم رقیب پرداختند و این عمل نشانه‌ای که واکنش منفی بسیاری را بر چرایی موضوع برانگیخت، درنهایت تحلیلگران را بر عمق غم و اندوه تماشاگران ایرانی رساند که با وجود علاقه‌مندی به تیم ملی خود، اما از سر خواسته‌های شخصی خود برای رسیدن به آگاهی و آزادی اجتماعی گذر کردند و از این خلال، برخلاف میل خود تیم مورد علاقه‌ی خود را تشویق نکردند، چراکه تبلیغات حکومتی بسیاری برای عادی‌سازی جامعه‌ی ملتهب، معترض و داغدیده در آن زمان انجام می‌شد و تشویق تیم رقیب افکار عمومی را به خود جلب کرد تا عمق اندوه اجتماعی و از هم پاشیدگی هویتی ایرانیان را نمایانگر باشد. همچنین در آرژانتین، در 19 و 20 دسامبر 2001، بدن برخی از مردان و زنان در خیابان‌ها دیده می‌شد که با سرخوشی و رقص و آواز علیه دولت شعار می‌دادند، درحالی که نیروهای سرکوبگر پلیس سوار بر اسب بر اجساد میدان مایو می‌دویدند، و اجساد خونین مردم عادی کف خیابان افتاده بود. به باور جاسپر (1998: 418) احساسات نه تنها در اعتراضات بیداد می‌کنند، بلکه جزئی از الزامات بدنی هستند که به ایجاد حس انسجام در بین اعضای جنبش کمک می‌کنند. درنتیجه از آنجایی که انسان موجودی اجتماعی است و نمی‌تواند در دراز مدت احساسات و تمایلات خود را بدون انتقال به دیگری سرکوب یا پنهان کند، درنتیجه در مواردی که امکان استفاده از کلام را نداشته باشد، زبان بدن را جایگزین آن می‌کند، چرا که حبس کردن احساسات به مرور به ساختار مغز آسیب می‌زند و انسان به صورت غریزی برای بقا و حفظ سلامتی خود یا نسل بشر تلاش می‌کند و نیاز به انتقال احساسات و تعامل با دیگری دارد، که البته ناگفته پیداست زبان بدن، جایگزینی خشونت پرهیز، تأثیرگذار و مدنی برای اعتراض می‌تواند تلقی شود.

درواقع رابطه‌ی متقابل میان ذهن و بدن در طول تاریخ همچنان مورد بحث و مناقشه بوده است، به شکلی که به نقل از ارسطو احساسات بر بدن تأثیر می‌گذارد، و همچنین به نقل از بقراط، پزشک یونانی، بیماری‌های روانی ناشی از علل فیزیکی و مادی هستند، نه علت‌های ماوراء طبیعی. در دهه‌های اخیر، پیوند بین احساسات سرکوب شده و مشکلات سلامت جسمانی به صورت مشخص مورد بحث و بررسی محققان بسیاری قرار گرفته است و این نتیجه حاصل شده است که سلامت عاطفی پیوند مستقیم با سلامت فیزیکی دارد. درواقع، احساسات پیوندهای بیوشیمیایی واقعی را با سیستم عصبی، غدد درون‌ریز، ایمنی و سیستم گوارشی انسان بازی می‌کنند، به صورتی که در مواقع ترس سطح کورتیزول افزایش می‌یابد و این خود باعث فعال شدن مکانیسم بقا برای حفظ سلامتی فرد است. درنتیجه می توان گفت گشودن عرصه‌های اجتماعی برای انتقال احساسات و گفت و گو میان مردم در جمع‌های کوچک، ایجاد پاتق‌های فرهنگی هنری، اصناف، تشکل‌ها، نهادهای مردم نهاد و غیره می‌تواند سلامتی جامعه را تضمین کند و جوامع تک صدایی که بستر گفت و گو و تبادل را از اجتماع حذف می‌کنند، از آن رو که به مردم به عنوان افرادی با آزادی و فریت نگاه نمی‌کنند، درواقع با در نظر گرفتن سلامت اجتماعی و صرفن تأکید بر بقای خود به فعالیت می‌پردازند، غافل از اینکه بقای هر حکومتی در گرو سلامت اجتماعی است که حاکمیت آن را بر عهده دارد و در صورت سرکوب مدام احساسات، عواطف، فردیت، خواسته‌ها و نگرش‌های متکثری که در یک جامعه وجود دارد، آسیبی جبران ناپذیر بر منافع طبیعی، فرهنگ کهن، اخلاف، روابط بیناانسانی و از همه مهم‌تر هویت ملی مردم در یک اقلیم وارد می‌شود که  در صورت نبود یک جامعه، هیچ حکومتی هم معنادار نخواهد بود.

منابع

مصاحبه با دکتر ملک زاده، خبرگزاری ایرنا، https://irna.ir/xjCsjx

علی منتظری ، سید جواد موسوی ، سپیده امیدواری ، محمود طاووسی ، اکرم هاشمی ، طاهره رستمی (1392)، «افسردگی در ایران: مرور نظام‌ مند متون پژوهشی»، فصلنامه ی پایش. 1392; 12 (6) :567-594.  http://payeshjournal.ir/article-1-333-fa.html

Chapman B P et al. J (2013), Emotion Suppression and Mortality Risk Over a 12-Year Follow-up, Psychosom Res. Oct; 75(4): 381–385. 

De Lucca, Kevin Michael (1999), “Unruly Arguments: The Body Rhetoric of Earth First!, Act Up, and Queer Nation.” Argumentation and Advocacy 36 (1): 9–21.

Elsig, Claudia M. (2022), January 24, 2022, https://caldaclinic.com/dangers-of-suppressing-emotions/

Jasper, James M. (1998), “The Emotions of Protest: Affective and Reactive Emotions in and around Social Movements.” Sociological Forum 13 (3): 397–424.

Marzi, Tessa &Antonio Regina, & Stefania Righi (2013), Front Psychol, 4: 1001. https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles /PMC3879479/

Merleau-Ponty, Maurice (2002), Phenomenology of Perception, New York: Routledge.

Peterson, Abby (2001), “The Militant Body and Political Communication: The Medialisation of Violence.” In Contemporary Political Protest, 69–101. Aldershot: Ashgate.

Quartana Philip and Burns John (2010), Emotion suppression affects cardiovascular responses to initial and subsequent laboratory stressors, Br J Health Psychol, Sep;15(Pt 3):511-28.

Sasson-Levy, Orna, and Tamar Rapoport (2003), “Body, Gender, and Knowledge in Protest Movements: The Israeli Case.” Gender and Society 17 (3): 379–403.

Sutton, Barbara (2010), Bodies in Protest: Poner el Cuerpo, in: Bodies in Crisis, Rutgers University Press.

University of Texas at Austin. "Psychologists find the meaning of aggression: 'Monty Python' scene helps research." ScienceDaily. ScienceDaily, 24 March 2011. <www.sciencedaily.com/releases/2011/03/110323105202.htm>.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تمامی حقوق این سایت متعلق به شخص لیلا صادقی است و هر گونه استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است