از دیرباز همواره چه در ایران و چه در سنت تفکر غرب، دربارهی چیستی نقد ادبی مقالات و کتابهای بسیاری نوشته شده و در ایران، برخی از جمله عبدالحسین زرینکوب، کار نقد ادبی را «شناخت ارزش و بهای آثار ادبی و شرح و تفسیر آن بنحوی که معلوم شود نیک و بد آن آثار چیست و منشاء آنها کدام است» (زرین کوب، 1373: 5)، تعریف کردهاند. بعدها در اثر گسترش و تغییر سنتهای مطالعاتی، کار نقد را فراتر از شناخت نیک و بد اثر دانستهاند و بر این باور بودهاند که باید به چیستی اثر پرداخت و نه چیستی نقد، چراکه نقد ادبی در پی آن است که نشان دهد آثار ادبی چرا ارزشمند هستند.
به نظر میرسد ارائهی تعریف جامعی از نقد ادبی چندان ممکن نباشد، چراکه نقد ادبی خود به معنای کاربرد نظریات ادبی در تحلیل متون است و بنا به زاویه دید و نگاه هر نظریه، کار نقد نیز متفاوت خواهد بود. درنتیجه، میتوان گفت که برای تعریف نقد ادبی میتوان به هدف آن اشاره کرد که بنا به گفتهی فوکو، «آشکار ساختن مناسبات اثر با مؤلف نیست» یا بازسازی «اندیشه یا تجربه» از راه متون، بلکه هدف آن تحلیل اثر بهواسطهی «ساختار، معماری، شکل ذاتی و بازیِ مناسبات درونی» (بودریار و دیگران، 1374: 192) عناصر متن است، پس براین اساس میبایست به چیستی اثر و نه چیستی نقد ادبی پرداخت. برای بررسی چیستی اثر، بیشک میبایست به سراغ نظریات ادبی رفت که این دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند. درواقع، اگر نقد را معادل criticism به معنای سنجش بگیریم و نظریه یا تئوری را معادل theoria به معنای بینش و جهانبینی، رابطهی نقد و نظریه را به صورت یک دریچه برای نگاه کردن (نظریه) میفهمیم که میتوان آثار ادبی را بهواسطهی آن سنجید و نقد کرد، به همین دلیل نقد ادبی و نظریهی ادبی دو مفهوم در هم گره خورده هستند که هیچکدام بدون دیگری کامل نیستند و کار نقد ادبی براساس بینش و جهانبینی که از خلال آن به اثر نگاه میشود، متغیر است.
ادامه مطلب به زودی در نشریه ادبی نوپا