بنا به گفتهی عباس پژمان در مصاحبهای در شماره ی 29 کرگدن (ر.ک. 1395: 61-63)، به دلیل جهانبینی خاص هدایت، برخی به تعصب از او شیطان میسازند و برخی او را بسیار میستایند و کمتر کسی توانسته وارد جهان گفتمانی صادق هدایت شود (نقل به مضمون). به قطع میتوان گفت که غالبن تمامی کسانی که درباب هدایت مینویسند، مدعی یافتن چیزی نو هستند، اما به ابزارهایشان که نگاه میکنی، در صورت داشتن نگاه محققانه، حیرت میکنی از این همه آزادی بیانی که در این مورد خاص در سرزمینمان هست و قدرش را گویا نمیدانیم...
حبیب احمدزاده (1394) در کتابی با عنوان «گفت و گو با سایه یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد» صفحهها در کتابش قلم فرسایی میکند تا تأثیر متون متفاوت را بر بوف کور نشان دهد و در نهایت ذهن مخاطب را به سمت بی اعتبار کردن هدایت، به معنای فردی فاقد هویت، ببرد. او تأثیرپذیری هدایت از آثار مختلف ادبی را همچون جنایتی جلوه میدهد که تازه کشف شده باشد، غافل از اینکه کسانی امثال او و به تازگی حسام جنانی در کتاب «هدایت نابغه یا هدایت سارق» (1399)، درک درستی از مفهوم بینامتنیت که شاکلهی هر اثر ادبی است، ندارند. گرچه مطالعات بسیاری هست که نشان میدهد بینامتنیت به آثار ادبی و هنری محدود نمیشود و در سبک زندگی انسانها و طرز تفکر، باورها و حتا شکلگیری فرهنگ ها نیز دخیل است. قلم فرسایی احمدزاده در اثبات شباهت بوف کور به فیلم دراکولا تا جایی پیش میرود که سعی میکند مخاطب را غیرمستقیم به این پرتگاه بکشاند: نویسنده اثر ادبی یک لوح سفید است و هر چه مینویسد، خود به یکباره خلق کرده است. نهایت عدم درک نویسنده از اتهامی که وارد میکند، در سندی است که مربوط میشود به نقاشی جغد به قلم صادق هدایت. او عکسی از نقاشی بوف کور هدایت را کنار شخصیت دراکولا میگذارد و میگوید این هم سند (احمدزاده، 1394: 59). لغزش های نظری در کار احمدزاده بسیار است، از رمزگشایی عدد 24 گرفته تا نشان دادن تأثیرپذیری هدایت و درنهایت بیمایه خواندن باورهای هدایت و آثارش (با توجه به اینکه این اثر بارها در خانه هنرمندان، دانشگاه تهران، دانشگاه علامه و بسیاری مراکز دیگر رونمایی شده است و این نشان از پشتوانهای است که محقق آن را حمایت میکند). پاسخ به صورت مقاله یا کتاب به چنین آثاری، خود قلم فرسایی دیگری است و شاید این سیاست سکوت که از جانب بسیاری از محققان در قبال چنین آثاری پیشه میشود، در همین دلیل ساده نهفته باشد.
برای پاسخ به چنین آثاری می توان در یادداشتی کوتاه به چند نکته اشاره کرد:
نخست مطالعه ی چیستی رمان را باید به چنین محققانی پیشنهاد کرد که به عقیدهی باختین چندصدایی و گفت و گو مداری بخش لاینفک آن است. دیگر اینکه، خواندن آثار ادبی جهان میتواند برای آنها، درصورت بی غرض بودن، راهگشا باشد. اینکه چگونه هر رمانی باعث ایجاد دستاوردهای فکری و سپس مکاتب هنری دیگری منجر میشود. اینکه هر نویسندهای با نوشتن اثرش، با تمامی خواندههای قبلی خود گفت و گو میکند و این محفوظات بخشی از حافظهی بلندمدت نویسنده هستند. افراد چیزهایی را که اهمیت خاص برایشان دارد، مانند باورها و عقایدشان، در حافظهی بلندمدت خود ذخیره می کنند. درنتیجه، تفاوت میان بینامتنیت با سرقت ادبی در همینجا قابل درک است که سرقت به معنای انتقال موضوع و ساختار یک اثر به اثر دیگر و از آن خودسازی آن است، بی آنکه از اثر مبدأ فراتر رفته باشد. هر اثری باید ساختار منحصر به فرد خودش را داشته باشد و سرقتی بودن هر اثر را میتوان ازخلال بررسی ساختارش که متناسب با موضوعش نیست، درک کرد. ساختار بوف کور چنان انعکاسی از مضمون آن است که نمی توان به هیچ رو، این دو را از یکدیگر منفک کرد، به طوری که آنگونه که نیکبخت در کتاب بوطیقای بوف کور (1395) به بحث میگذارد، حتا سجاوندی متفات بخشهای مختلف بوف کور، نشان از نوسان راوی در جهان خیال و رویا و واقعیت است. جنانی در کتاب قطور و پرگوی خود به این نکته اشاره می کند که هدایت اثر لوئیس را به انگلیسی خوانده و تمام عمر سعی در کتمان انگلیسی دانی خود کرده است تا زندگی و مجموعه آثار لوئیس را به سرقت ببرد و به فارسی منتقل کند و امثال آندره برتون هم که بوف کور را خواندند و ستودند، آثار لوئیس را لابد نخوانده بودند! شاید این کودکانه ترین ادعایی است که تنها بشود از یک محقق متعلق به جهان سوم، آن هم در ایران شنید! گویا کشف نوعی جدید از سرقت در اثر جنانی رخ می دهد که سرقت رفتار و منش، باورهای فکری و نگاه به جهان است! از زبان تند و غرض ورزانه ی جنانی و عبارات جهت دار او در توصیف هدایت که بینش و نگاه او به امر تحقیق را نشان می دهد، بگذریم و در یک استدلال منطقی ساده، این مدعا را به قضاوت دیگر محققان و مخاطبان بگذاریم: اگر صادق هدایت از نادیا اثر آندره برتون، خیزابها اثر ویرجینیا ولف، اورلئا اثر دونروال، خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر، تار اثر ویندهام لوئیس و هزار نمونهی دیگر سرقت کرده است، براساس یک اصل منطقی ساده، تمامی این آثار نیز از یکدیگر سرقت کردهاند، چراکه نمیتوان الف را کاملن شبیه ب و ج دانست، اما ب و ج شبیه به هم نباشند. درحالی که موضوع بسیار ساده است. کم دانشی محقق ایرانی غرضمند در فهم و هضم چیستی بینامتنیت و اینکه مرز میان آن با سرقت ادبی در کجاست، چیزی است که میتواند راهگشا باشد... از آنجایی که درباب صادق هدایت به دلیل مسائل ایدئولوژیک همیشه خصومتی بوده، مشخصن میتوان فهمید که چرا چنین کتابهایی در نقد بوف کور نوشته میشوند و صفحهها قلم فرسایی میکنند تا جایی که مخاطب تسلیم شود و از فرط خستگی برای تمام کردن مطلب، فکر کند محقق حرف تازهای در صفحات جلوتری که هنوز نخوانده، زده است و لابد چیز خاصی را اثبات کرده است، درحالی که آنچه احمدزاده یا جنانی مانند پلیس جنایی درصدد آشکارسازیاش هستند، در چارچوب تحقیقات علمی چیزی نیست به غیر از تأثیر دانش دایره المعارفی نویسنده در خلق اثر که بخش جداییناپذیر هر اثری است و هیچ اثری را نمیتوان یافت که مانند بذر گل، بدون ارتباط با سلاله دیگر گیاهان، از زمین رشد کند.
درمجموع، باید گفت که بینامتنیت پدیدهای شناختی است و دانش بینامتنی به آن نوع دانشی دلالت میکند که فرد در نتیجهی تعامل با متون ادبی به دست میآورد. دانش بینامتنی با خواندن متون ادبی فعال میشود اما ممکن است که در بافتهای دیگری که به متون یا پدیدههای ادبی ارجاع میدهد، از جمله بافت فرهنگی، اجتماعی و یا سیاسی نیز ظاهر شود. بینامتنیت از منظر شناختی نگاهی پایان گشوده، دایرهالمعارفی و پویا است. در رویکرد دایرهالمعارفی به ساخت معنا، واژهها نقطهی دسترسی به مخزن دانش ساختمند هستند و معانی آنها همیشه در ارتباط میان این مخزن دانش با بافت کاربردی واژه فهمیده میشود. دانش دایرهالمعارفی فرد براساس تجربههای فیزیکی، اجتماعی و فرهنگی او شکل میگیرد و در حافظهی بلندمدت او ذخیره می شوند که شامل تجربهها، رخدادها و موقعیتهای خاصی است که برای او اهمیت دارند. درواقع، این اطلاعات که شامل دانش، باورها و عقاید فردی است، گاه شخصی تلقی میشوند، زیرا اهمیتشان برای شخص آنقدر بوده که در حافظهی بلندمدت خود ذخیرهشان کند (صادقی، 1400). درنتیجه، میان دانش بینامتنی ذخیره شده در ذهن نویسنده و مخاطب با سرقت ادبی که صرفن انتقال موضوع و ساختار یک متن به متن دیگر است، تفاوت شناختی قائل ملاحظه ای وجود دارد که در کتاب «نقد ادبی با رویکرد شناختی» به تفصیل به آن پرداخته شده است.
*** از آنجایی که روزنامه آرمان به صورت مغرضانه در تاریخ 2 مرداد 1399 در بالای مقالهای از من درباب سرقت ادبی، به کتاب حسام جنانی اشاره کرده بود و به زعم من میخواست از آب گل آلود ماهی دوستانهای بگیرد، این تصور را برای مخاطبان آن مطلب ایجاد کرده بود که من نیز با نویسندهی آن کتاب هم عقیدهام. به همین جهت خود را ملزم به انتشار این یادداشت میکنم و مخاطبانی را که به طورکل تمایل به مطالب نظری در این حوزه دارند، به انتشار کتابم در سال 1400 محول میکنم تا به صورت جامعتری، تفاوت بینامتنیت و سرقت را به لحاظ شناختی مطالعه کنند.