خوانش بینانشانهای شعر و تصویر
آب آمد و از من گذشت
تصویرگری سروش دبیری بر شعر ابوالفضل پاشا
نمایشگاه صد و چهار پنجره
میگردم و در شعرهای من کجایی؟
و حیف این که تو با دستهای من نبودهای که نباشی
من اما از تو نشانهیی اثری رد پایی نمانده است
پابرهنه روی ماسهها رفتی خندیدی
پابرهنه روی ماسهها نشستی بخند
خندیدی روی ماسههای خوابیدی بخواب
تو با آمدن به شعر من آتش دویده است
و این سایهها که به ظهر تابستان کجا بود؟
عجیب که دست من میلرزد
آب آمد و از ماسهها گذشت
خوابیدن از تو باشد ای تماشای من بخواب
آب آمد و رد پای تو را برد
خندیدن از تو باشد ای تماشای من بخند
مگر تو حال مرا میبینی
عجیب که دست من میلرزد
و باید این که به لب داری بگو
آب آمد و از من گذشت
تو در خواب بودی
آب آمد و همهجا را برد
من که میگردم و در شعرهای من کجا ماندهای؟
ابوالفضل پاشا، کتاب: هر روز اگر از من، نشر الکترونیکی عروض، سال 1387
زبان نظامی از معنی است [یک نظام نشانهای] (هلیدی، 2004: 2). در نظام معنی، معنی به وسیله ای ساخته می شود و سپس این معانی مختلف تبادل پیدا می کنند. انسان از نظامهای نشانه ای متعددی استفاده می کند، برخی از آنها ساده اند و برخی دیگر بسیار پیچیده، برخی به راحتی فهمیده می شوند و برخی دیگر بسیار سخت. زبان را بایستی تقریبن پیچیده ترین نظام نشانه ای دانست که انسان با آن سر و کار دارد. البته فهم آن هم بسیار دشوار است (همان).
در نگاه هلیدی موضوع بررسی نشانه ها، موضوع بررسی یک نشانه ی منفرد مانند واژه نیست، بلکه هر موضوع مورد مطالعهای از قبیل زبان، تصویر، موسیقی، معماری و جز آن، در شکل یک متن بررسی می شود. به همین جهت هلیدی (1987) زبان را نشانگان یا نظامی نشانه ای می نامد؛ و این از عنوان کتاب او، «زبان به مثابه ی نشانگان اجتماعی: تفسیر اجتماعی زبان و معنا» پیداست. زیرا او بر این باور است که این نظام نشانه ای خود پتانسیل یا قابلیتی معنایی است (ساسانی، 1389: 91).
تصویری را که سروش دبیری برای شعر ابوالفضل پاشایی ساخته است، می توان به دو قسمت تقسیم کرد:
الف. قسمتی که در نمای روبرویی مخاطب قرار دارد و چرخشی هم در آن دیده نمی شود.
ب. قسمتی که در نمای عکس با مخاطب با چرخشی آیینه ای قرار گرفته است.
در شعر «هرروز اگر از من» اثر ابوالفضل پاشا، نوعی از دست رفتگی به چشم می خورد که سروش دبیری در تصویرسازی خود توانسته با قرینه سازی و چرخش های 180 درجهای مابه ازای تصویری آن را ترسیم کند. تصویر زنی که در نمای عکس با مخاطب مرتبط می شود و یا برگ هایی که انگار بر آب افتاده اند و در نمایی برعکس قرار دارند. این نگاه تصویرساز شاید فضای مکانی شعر را می سازد که در «آن آب آمد و ...» دیده می شود. فضایی که انگار قرار است نیمی از تصویر ساخته شده را مخاطب از روی آب ببینید. آنچه چرخشی نداشته و در نمای روبروییِ مخاطب تصویر قرار می گیرد، تصویر میز، فنجان چای و صندلی کنار آن است که گویی قرار است شاعر را با مخاطبان در تماس بیشتری قرار دهد و حس صمیمی ای بین مخاطب و شعر برقرار نماید.
نکته ی بارزی درباره ی نقطه نظر تصویر وجود دارد و آن زاویه ی انتخاب شده از سوی تصویرگر است. مخاطب از زاویه ی بالا به پایین به عناصر داخل قاب نگاه می کند؛ حتا زاویه ی انتخاب شده در ترسیم فنجانِ چای، میز و صندلی که اگر چه به ظاهر زاویه ی تراز چشم به نظر می آیند، اما تا اندازه ای تسلط مخاطب به آن تصاویر را نشان می دهند. انتخاب زاویه ی بالا به پایین قدرت مخاطب را نسبت به تصویر انعکاس می دهد که این انتخاب شاید بر بار عاطفی این شعر بیافزاید و البته مخاطب را در عین حال در زاویه ی بالا به پایین قرار می دهد تا نظاره گر روایت شعر گردد.
نکته ی دیگر، برشهای مختلفی است که در عناصر تصویر به چشم می خورد و این برشها در تقطیع بندی شعر نیز موجود است. تصویر زن با برشی نیمرخ حاکی از جدایی وی از مخاطب تصویر است و انتخاب برش هایی از روبه رو در عناصری که به راوی شعر ارجاع می دهند، مانند فنجان و صندلی و جز آن، قصد دارد مخاطب را با این عناصر درگیر کند و او خود را در قالب راوی شعر بیابد تا درگیری بیشتر و در نتیجه حس همزادپنداری بیشتری با آن برقرار نماید.
عناصر میز و فنجان چای قرار گرفته روی آن، به خاطر اندازه ی بزرگ ترشان نسبت به بقیه ی عناصر، از برجستگی بیشتری برخوردارند. این برجستگی آن ها را تبدیل به یکی از مهم ترین عناصر تصویر می سازد، درحالی که کمتر می توان در متن نوشتاری این توازن و یا ارتباط را جست. تباین رنگی، سمت پایین تصویر را با آن رنگ صورتی-ارغوانی خود، تقریبن از بقیه ی تصویر جدا می کند و انگار با این تمایز تصویرگر قصد دارد تا برجستگی ای بین فضاهای روایت خود ایجاد کند.
اگر چه به لحاظ ترکیب بندی عناصر اطلاعی تصویر نمی توان چندان ترتیب مشخصی قایل شد، اما همین برجستگی عناصرِ مرکزیِ تصویر، آن را تبدیل به نقطه ی آغازین تحلیل روایی تصویر به لحاظ ساخت اطلاعی آن می سازد. به نظر می آید که خوانشگر تصویر از مرکز به سمت حاشیه به دنبال روایت درونی آن خواهد رفت. تصویرگر با ایجاد نقاط اتصال و انفصال های متعدد، درون تصویر خود، سعی بر ایجاد قاب های گوناگونی در تصویر کرده است. البته این قاب بندی های گوناگون در متن نوشتاری کمتر دیده می شود. متن نوشتاری با تکرار کلیدواژه هایی مانند «آب» و «ماسه» و جز آن، بین فضاهای متنی خود همپوشی هایی ایجاد می کند و همین تکرار به انسجام متن نوشتاری می افزاید. اگرچه تصویرگر برای ایجاد این انسجام و همپوشی از صورت هایی برگی شکل بهره برده است. برگ هایی که در فضاهای تصویر تکرار می شوند تا یک همگرایی و انسجام را حفظ کنند.
اما اینکه آیا این مابه ازای تصویری توانسته است که به اندازه ی عنصر و یا عناصر دیگر ایجاد انسجام نوشتاری تاثیرگذار باشد یا خیر، پرسشی است که ممکن است به ذهن مخاطب خطور کند. البته به خاطر تقدم زمانی خلق شعر نسبت به تصویر، یعنی تقدم متن نوشتاری که ابتدا شکل گرفته و براساس آن تصویری خلق شده، به نظر می رسد که تصویرگر به دنبال ایجاد یک فضای یک به یک و متناظر و یا حتا نزدیک به آن نبوده است و خود عناصری را در فضای جدید روایت خود انتخاب کرده و آفریده است. به عنوان مثال، دربارهی یکی از عناصر انسجام بخش در متن تصویری، یعنی همان صورت های برگی شکل، به نظر می رسد که چنین رویه ای موجود باشد.
در سخن پایانی باید گفت که تصویرگر در اثر خود تلاش کرده تا با استفاده از تلفیق عناصر واقعی و تخیلی، فضایی نزدیک به اثر نوشتاری خلق کند. بنابراین تصویرگر خواسته تا ظرفیتی معنایی ایجاد کند، شاید نزدیک به متن نوشتاری ای که از آن الهام گرفته، اگرچه نمی توان به طور مشخص بیان کرد که آیا نظام نشانه ای تصویر می تواند همان ظرفیت معنایی نظام نشانه ای زبان را ایجاد کند یا خیر...
فهرست منابع
ساسانی، فرهاد( 1389) معناکاوی: به سوی نشانهشناسی اجتماعی، انتشارات علم.
Halliday, M. A. K. (1987) Language as social semiotics: The social interpretation of language and meaning (London: Edward Arnold.
Halliday, M.A.K. and Matthiessen, C.M.I.M. (2004): An introduction to functional grammar third edition. London: Edward Arnold.