1.پیشدرآمد
به باور آیخنباوم (Eikhenbaum)، فیلم یعنی “گفتار درونی” و “ترجمهی تصاویر به صنایع زبانی” (استام، 1992: 10). سینما برای او، “نظام خاصی از زبان استعاری است، سبکشناسی که با گرامر فیلم سروکار دارد و پیوند میان شاتها همانند جملهها در نحو زبان عمل میکند” (همان: 29).
پرندگانی که در خواب دیدهام، فیلم مستندی است که به دلیل ارتباط شبکهای و در هم تنیدهی نشانههای صوتی، زبانی و تصویری در کل اثر، به همپوشی نظامهای مختلف ارتباطی بهکار رفته منجر شده و همچنین به دلیل استفاده از نشانههای شمایلی و نمادین در ساختار روایت، به اثری شاعرانه تبدیل میشود و میتوان از آن به عنوان فیلم مستند شاعرانه یاد کرد. از آنجایی که موضوع اصلی فیلم، دربارهی اجرای آهنگی به نام “ایران جوان” یا “وطنم” است، حوزهی معنایی موسیقی اعم از نتهای موسیقی، خطوط حامل و آهنگهایی که نواخته میشوند بر حوزهی معنایی آدمهایی نگاشته میشود که زندگیشان به مثابهی موسیقی در جریان است. پنج خط حاملی که نتهای موسیقی روی آن نوشته میشوند، همان پنج شخصیت اصلی فیلم هستند که باعث پیش رفتن موسیقی فیلم یا همان موضوع اصلی فیلم هستند و این پنج شخصیت عبارتاند از: پیمان سلطانی (آهنگساز قطعهی ایران جوان)، علی رهبری (رهبر ارکستر)، نادر مشایخی (رهبر سابق ارکستر سمفونیک)، مونا مطبوعی (دانشجوی موسیقی) و بهروز حشمت (مجسمهساز و آهنگر).
2. بررسی ساختاری
رولان بارت در کتاب “بلاغت تصویر” خود، مفهوم کارکرد لنگر را پیشنهاد میکند. کلمههایی که در متن به مثابهی لنگر عمل میکنند، مدلولهای شناور را تثبیت کرده و بیننده را از میان دلالتهای ممکن مختلفی که برای بازنمایی تصویری وجود دارد، به سمت دلالتهای خاصی هدایت میکنند (بارت، 1977: 37). در این فیلم، لنگرهایی که میتوانند به شناخت خوانش فیلم کمک کنند، نتهای موسیقی و پرندههایی هستند که امکان حضور ندارند. این دو حوزه بر دلالت متنی یکدیگر تأثیر میگذارند، به طوری که پرندههای خیالی باعث عدم تحقق کارکرد نهایی نتها و همچنین نتها و خطوط حامل، باعث تبدیل شدن پرندهها به صداهایی که باید نواخته شوند، سخن بگویند، اعتراض کنند و اوج بگیرند، میشوند. نشانههایی که در فیلم به این خوانش کمک میکنند، چراغهای سبز و قرمزی هستند که عبور و مرور آدمها را متوقف میکنند و نه پرندهها را، اما در این فیلم پرندهها بعد از سبز شدن چراغها به صورت دسته جمعی پرواز میکنند، پرندههایی که محدود به چراغها نباید باشند ولی هستند.
نشانهی دیگر، رنگ لباسهای سبز و قرمزی است که بلافاصله بعد از قرمز و سبز شدن چراغها به چشم میخورد و باعث میشود ممنوعیت و مجاز بودن حرکت به دلیل حضور چراغ، بر حوزهی مفهومی سازها و انسانها نگاشته شود، چرا که پوشش روی سازها به رنگهای سرخ و سبز و لباس پیمان سلطانی و علی رهبری نیز به همین دو رنگ است. همچنین، حرکت پیمان در خیابان، میان انبوهی از اعتراضکنندگان در شهر وین و سپس دیالوگ تلفنی او با ایران، مبنی بر اینکه در ایران تظاهراتی در جریان است، باعث تقویت این خوانش میشود که صدایی که از (اعتراض) نتها به گوش میرسد، باید به پرندگانی که رویاهای ما هستند، منتقل شود، تا این پرندهها از رویا به بیداری تبدیل شوند.
در حوزهی معنایی موسیقی، نشانهی تمام نتهای موسیقی همشكلاند و برای نتنویسی روی یک خط، تشخیص نمادها (به مثابهی آدمها) ممکن نیست، مگر آنکه از پنج خط موازی حامل استفاده شود. برای تشخیص نتهای موسیقی از هم باید از کلیدهایی استفاده کرد که باعث خوانده شدن نتها روی پنج خط حامل میشوند. كلید، نشانهای است كه در ابتدای حامل قرار میگیرد و باعث شناسایی یك نت روی یكی از خطوط حامل میشود. وقتی چنین اتفاقی پیش آمد، آنگاه شناسایی سایر نتها آسان است. زیرا نتها با ترتیب خاصی پشت سر هم قرار میگیرند. یكی از کلیدها، كلید سُل نام دارد، زیرا معرف نام همین نت در خطوط حامل است. این كلید، همیشه نت سُل را بر خط دوم مشخص میكند و به همین دلیل به كلید سُل خط دوم نیز معروف است (علینقی، 1371). از آنجایی که در میان نتهایی که در خلال فیلم دیده میشود، کلید سل، کلید آغازگر این قطعهی آهنگ تلقی میشود و نتهای دیگر نیز با توجه به مشخص شدن موقعیت نت سل، موقعیتشان مشخص میگردد، نقش ویژهی کلید سل برای نوشته شدن نتهای موسیقی در فیلم برجسته و دلالتمند میشود. یکی از نشانههای تقویت کنندهی این خوانش، مکالمهی پیمان سلطانی با علی رهبری درباره تمرین گروه نوازندگان است که پیمان اعتراض میکند که تم موسیقی عربی شده است و باید به صورت “سل لا سل” به صورتی که سل پایانی کشیدهتر باشد، نواخته شود.
این حوزهی معنایی، برخی ویژگیهای خود را به ساختار روایی فیلم منتقل میکند و شخصیتهای فیلم به مثابهی خطوط حامل برای آهنگ “ایران جوان”، هر کدام دارای ویژگیهای مختلفی در نظر گرفته میشوند و یکی از شخصیتها که همان پیمان سلطانی است، به صورت استعاری خط حامل “سل” تلقی میشود، در نتیجه او شخصیت آغازگر و پیشبرندهی فیلم است که باعث جریان یافتن موضوع و عرصهای برای ارائهی نقش دیگر خطوط یا شخصیتها فراهم میکند. حضور داستانهای متقاطع و گاه موازی دیگر شخصیتها وقتی آغاز میشود که پیمان (شخصیت پیشبرنده) در خیابانی قدم میزند و به طور اتفاقی از کنار مونا رد میشود. همچنین بهروز حشمت (آهنگر) نیز در هماهنگی ضربههای پتک خود با سازهای آهنگ ایران جوان، به این همصدایی مشترک شخصیتهای فیلم میپیوندد. این تشخیص که پیمان شخصیت آغازگر و پیشبرندهی فیلم، همانند کلید سل، تلقی میشود، به خاطر مكان قرار گرفتن نتها بر خطوط حامل است و با اینكه همهی نتها چهرهی یكسانی دارند ولی هریك نمایندهی صدایی منحصر به فرد هستند، مانند شخصیتهای فیلم که متعلق به نسلهای مختلف و با آرزوهای مختلفی هستند، اما همگی یک نقطهی اشتراک دارند و آن آهنگ ایران جوان است که بخشی از زندگیشان است. این آهنگ در خلال فیلم نقش نمادین پیدا میکند و با شکلگیری تدریجی شخصیتها و نواخته شدن “ایران جوان”، دلالت بر خانه میکند.
صحنهی آغازین فیلم، با نمایی از ویولن و یک صندلی شکل میگیرد که ویولن مجازی از موسیقی و صندلی مجازی است از انسانهایی که باید روی آن بنشینند که در خلال فیلم نیز تصویر صندلیهای خالی بسیار به چشم میخورد که مجازی است از نوازندگانی که باید روی این صندلیها بنشینند و این آهنگ را بنوازند، ولی به دلیل مشکلات جغرافیایی و سیاسی، با عدم حضور خود اجرای ایران جوان را غیرمحتمل میکنند. سپس بخشی از شعر “رضا براهنی” بازخوانی میشود که این شعر خود، ساختار روایی دیگری را وارد فیلم میکند و باعث خوانشهای دیگری از این ارتباطهای بینامتنی میشود. از آنجایی که نتها روی پنج خط حامل، شخصیتهای فیلم روی پنج خط روایی داستان و پرندگان که در متن شعر به آنها اشاره میشود و به نام فیلم هم تبدیل میشوند، دارای ساختار شمایلی یکسانی هستند، هر ساختار یکی ازکارکردهایش را به دلیل شباهت صوری موجود بر بقیهی ساختارها فرافکنی میکند و همهی عناصر فیلم در راستای همین ساختار شبکهای پیش میروند.
از جمله کارکردهای ساختار حضور پرندهها که بهواسطهی شعر شکل میگیرد، پریدن و اوج گرفتن است که در طول فیلم نیز با صحنههایی از پریدن پرندهها مواجه میشویم، اما در متن شعر این پرندهها در خواب و نه در بیداری حضور دارند، در نتیجه این پریدن و اوج گرفتن نمادی میشود از آرزویی دست نیافته و از آنجایی که موسیقی فیلم در هنگام نواختن به اوج میرسد، حرکت پرندهها و نتهای موسیقی چه از لحاظ کارکردی و چه از لحاظ تصویری مشابه تلقی میشوند. از لحاظ تصویری هر دو به اوج میرسند، روی خطوط مینشینند و از لحاظ کارکردی، خیالی بودن پرندهها به حوزهی معنایی موسیقی نگاشته میشود و این خوانش از آرزوی دست نیافته، در انتهای فیلم کامل میشود؛ بدان معنی که پیمان سلطانی که برای اجرای قطعهی موسیقی “ایران جوان” به وین میرود، با مشکلاتی مواجه میشود که امکان اجرای این قطعه به آن صورتی که او میخواهد، میسر نمیشود و علی رهبری خطاب به او میگوید “انشاء الله دفعهی بعد”. ناکام ماندن این آرزو به مثابهی یکی از پرندگانی است که در خواب میشود دید و در بیداری تحقق پیدا نمیکند.
در متن شعر گفته میشود “نام تمام پرندگانی که در خواب دیدهام، برای تو اینجا نوشتهام.” این جملهی کلیدی که چندین بار در طول فیلم خوانده میشود، خواننده را به خوانشی دعوت میکند از شخصیتهای فیلم که هرکدام چه نگاهی به دنیای اطراف خود و چه نقاط اشتراک و افتراقی دارند. در نتیجه، طبق این استدلال، پنج شخصیت فیلم، پنج خط حامل و آرزوهای آنها به مثابهی پرندههایی هستند که بر آرزوهای تحقق نایافتهی هر انسان دیگری نیز فرافکنی میشوند.
3. شخصیت پردازی
متن ترانهی “ایران جوان”، سرودهی بیژن ترقی، دارای یک جملهی کلیدی است که با موضوع فیلم همپوشی دارد و در متن به مثابهی لنگر عمل میکند و در جهت همین خوانش حرکت میکند: “همه با یک نام و نشان/به تفاوت هر رنگ و زبان/همه شاد و خوش و نغمهزنان/به سلامت ایران جوان”. حوزهی معنایی این جمله بر چگونگی شخصیتپردازیهای فیلم تأثیر میگذارد. پیمان، شخصیتی است که به آرزوی شکل بخشیدن به آرمانش از خانهاش، ایران، خارج میشود و به وین میرود. با ورود پیمان به وین، علی رهبری به استقبال او میآید و از خلال پیمان سلطانی، با آرزوهای رهبری نیز آشنا میشویم که پل ارتباطی بین ارکستر و آهنگساز است. در بخشی از دیالوگ فیلم، پیمان علت نامگذاری آهنگش را به ایرانه خانم که نمادی از کشورش ایران است، چنین توضیح میدهد که “ایرانه خانم تاریخ ایران است و همیشه زن در تاریخ ایران حذف شده است”.
شخصیت دیگری که یکی دیگر از پرندههایی را که در خواب دیدهایم، معرفی میکند، مونا، دانشجوی موسیقی است که به نمادی از زن ایرانی تبدیل میشود و جهان او در تقابل با جهان دیگر شخصیتها قرار میگیرد. مونا که با لباسی سنتی به همنوازی جداگانهای با موسیقی فیلم و موضوع اصلی فیلم میپردازد، بر این باور است که وطن هرجایی میتواند باشد و به غربت اعتقادی ندارد که همین بخش از روایت فیلم میتواند چالشبرانگیز باشد، چراکه شخصیتی که نماد تاریخ ایران است، ایران را وطن خود نمیداند.
شخصیت مقابل مونا، مجسمهساز و آهنگری است که کارش ساختن خانههایی روی درخت است. او در شعری میخواند که “خانهام را بر بام درختی خواهم ساخت که ریشه در خاک خاکم دارد” و مجسمههایی میسازد که شبیه ستونهایی شکستهاند، ولی شکستگی آنها با یک نقطهی اتصال به هم پیوند میخورد. به عقیدهی او این نقطهی اتصال امید است و امید او بازگشت به ایران، خانهاش است. شبها در خوابهایش همچون پرندهای در آسمان ایران پرواز میکند و روزها در وین مجسمهی خانههایی را میسازد که آرزویش است. او در غربت و تنهایی زندگی میکند و با موشهای خانهاش همدم میشود، برخلاف مونا که شادی و رضایت را در چهرهاش میشود حس کرد.
شخصیت دیگر، نادر مشایخی است که خوشبختترین روزهای زندگیاش زمانی بوده که به ایران بازگشته بود و به عقیدهی او خوشبختی یعنی زندگی کردن در ایران. به غیر از مونا که به نماد ایرانه خانم تبدیل میشود، همهی شخصیتهای دیگر فیلم که مرد هستند، در آرزوی ایرانه خانم از دستدادهی خود زندگی میکنند: پیمان با ساختن آهنگ ایرانه خانم، بهروز با ساختن خانههای روی درخت، و رهبری با رهبری کردن ارکستر ایرانه خانم و مشایخی با تعبیر خوشبختی به زندگی کردن در ایران یا به عبارتی در کنار ایرانه خانم. این افراد که هرکدام رنگ و جنسیت و جهان متفاوتی دارند (همه به تفاوت هر رنگ و زبان)، با یک نام و نشان (آرزوی وطن، خانه، ایرانه خانم) زندهاند. با این تفاوت که مونا فکر میکند وطن خود را یافته است و وین را وطن خود میداند، اما بقیهی شخصیتها وطن خود را گمکردهاند و در رویای آن زندگی میکنند.
شاید تقابل این شخصیتها به دلیل جنسیت و نسلی باشد که جهانبینیهای مختلفی را ایجاد میکند. در انتهای فیلم هر کدام از شخصیتها به گونهای از صحنه خارج میشوند. نادر مشایخی از خانهی خود در وین خارج میشود و این خروج نمادی از حرکت به رویای وصال به ایران است. پیمان با هواپیما به ایران بازمیگردد و تصویری از او دیده میشود که در خانهاش نشسته و ساز میزند، علی رهبری و گروه ارکستر از سالنی که آهنگ ایرانه خانم را مینواختند، خارج میشوند. بهروز حشمت به خانهاش میرود تا در خوابش به ایران برود. همهی این چهار شخصیت مذکر و میانسال، متعلق به نسل قبل هستند، اما مونا که دختر جوان و پر امیدی به نظر میرسد، به نماد ایرانه خانم تبدیل میشود و مانند همهی شخصیتها پشت به دوربین میکند، اما پشت کردن او به دوربین از جنس دیگری است. او به سمت مقصد مشخصی حرکت نمیکند و در جادهای که آغاز و پایانش مشخص نیست، قدم میزند. گویی این ابهام، آیندهای است که روایت فیلم برای نسل آیندهی ایران پیشبینی میکند. نسلی که گمان میکند هرجای دنیا که آزاد باشد، وطنش است، اما در راهی بیمقصد قدم میزند.
فهرست منابع:
وزیری، علینقی (1371)، تئوری موسیقی، تهران: انتشارات صفیعلیشاه.
صلحجو، حسن ()، فیلم مستند: پرندگانی که در خواب دیدهام.
Barthes, Roland (1977) Image/Music/Text, New York: Hill & Wang.
Stam, Robert; Burgoyne, Robert and Sandy Flitterman-Lewis (1992), New vocabularies in film semiotics: structuralism, post-structuralism, and beyond, London and New York: Routledge.