باران میگذرد از آسمان
آن آن
آن آ
آن آ
آ آن آ
مینویسد از ابرهایی که گلویشان خشک
خطور میکند از فکرش پرندهای
صیادی از گوشه چشمش شلیک میکند
پر پر ـَند
پر
وا پر
غرق میشوم از کلمهها، دست و پا میزنم از
“آی آدمها”
ریشه میمیرد برای درخت شدن
من میمیرم از تو
ببخشيد اگر ريشه زده توي هر دستم يك قلم
تا تمام شوم از پریدن
ببخشيد تا خوردهام، نميدانستم كاغذيام
اصولاً ببخشيد که خفه نميشوم،
ولي كلاً غرق شدن فرق دارد با شنا كردن
وقتی دریا میگذرد از من
---
لیلا صادقی