باید رفت اما قید مکانش را گم کردهام
باید بیواسطه گفت مفعول را
باید شنید مهم نیست چرا
كلماتی را که گفته میشوند
كلماتی را که شنیده میشوند
كلماتی را که تازه شروع میشوند
بعد از اینکه اتفاق میافتند
و سكتهای میان دو هجا
- تنها چیزی كه تمام نمیشود-
کلماتی که تکاندهنده نیستند،
تکان خوردهاند
نشستهاند روی کاناپهای جلوی تلویزیون
زل زده به خبرهای داغ
از بالاترین چیزی که میشود گفت
(زرافه کارش تماشای دنیاست
با نقشههای روی تنش
سر میگرداند سمت برگها
با لکههای قهوهای روی تنش
که هرکدام خاطرهای از اولین تقسیمهای سلولی است)
خاورمیانه میشود جایی که دنیا کشیده میشود از دو سو
برای غذای بیشتر
جفتگیری بهتر
زرافه کارش تماشای دنیاست
با نقشهی روی تنش
آهسته خارج میشود از دور تند زمین
میرود کنار کهکشانی خمیده در میانهی جنگل
آهسته آب میخورد آهسته مینشیند آهسته میخوابد
میمونها با دور تند از این شاخه به آن شاخه جیغ میکشند
دار و ندارشان را تاب میدهند
ارز میشود چهار برابر واقعیت درختها
تورم به بالای فشار خون میرسد
شاخ کرگدن کنده میشود برای دیوار بالای شومینه
پلنگ ایرانی منقرض میشود
شتر به فورد تبدیل میشود
جای سم اسبهای تازی میماند روی تن زرافه
فنجان قهوه را برمیگردانم
گردن زرافه جا مانده در نعلبکی
دانه های قهوه بلبشو است
بعضی كلمات گفته نمیشوند
بعضی كلمات شنیده نمیشوند
همیشه بعضی كلمات در تداخلند