گی گُفِت |
گی گُفِت (Guy Goffette) شاعر فرانسوی زبانِ بلژیکی، در سال ۱۹۴۷ متولد شده است. او که خود معلم، کتابفروش و ناشر بوده، اکنون ساکن پاریس و از ناظران انتشارات گالیمار است. از او علاوه بر مجموعههای شعر، رمان ، داستان و رسالههای پژوهشی نیز به چاپ رسیده است. نثر او نیز بسیار شاعرانه است. گی گُفِت برندهی جایزهی مالارمه، جایزهی بزرگ شعر آکادمی فرانسه و جایزه گنکور شعر بوده است. شعر «انتظار» در زیر، ترجمه یکی از شعرهای اوست:
----------
انتظار
----------
زن گفت: اگر میآیی که بمانی، هیچ نگو
باران و بادِ روی کاشیها کافیست
سکوتِ درون اشیاء و
غبار قرنهایی که بیتو گذشت
باز هم هیچ نگو! گوش کن به آن چه که هست
تیغهی شمشیری که در تنِ من است
صدای هر گام، خندهای از دوردست
نالهی حلزونماهی، صدای دری که بستهمیشود
و قطاری که عبورش بیپایان است
روی استخوانهایم بمان! هیچ نگو
چیزی برای گفتن نیست
بگذار باران دوباره باران شود
و جریانِ بادِ زیرِ کاشیها
سگی که شبانه نامِ خود را میگوید
به هم خوردنِ در
عزیمت ناشناس به هیچستان
همان جایی که من خواهم مُرد
بمان! اگر میآیی که بمانی
L'attente
Guy Goffette
---------------------
Si tu viens pour rester, dit-elle, ne parle pas.
Il suffit de la pluie et du vent sur les tuiles,
il suffit du silence que les meubles entassent
comme poussière depuis des siècles sans toi.
Ne parle pas encore. Écoute ce qui fut
lame dans ma chair : chaque pas, un rire au loin,
l'aboiement du cabot, la portière qui claque
et ce train qui n'en finit pas de passer
sur mes os. Reste sans paroles : il n'y a rien
à dire. Laisse la pluie redevenir la pluie
et le vent cette marée sous les tuiles, laisse
le chien crier son nom dans la nuit, la portière
claquer, s'en aller l'inconnu en ce lieu nul
où je mourais. Reste si tu viens pour rester
ریمون کْنو |
ریمون کْنو (Raymond Queneau)، شاعری فرانسوی است که در سال ۱۹۰۳ بهدنیا آمد. در جوانی از دانشجویان کلاسهای فلسفیِ کُژِف دربارهی هگل بوده است. او رماننویس، شاعر، نمایشنامهنویس و به همراه ژرژ پِرِک، ایتالو کالوینو از بنیانگزارانِ گروه ادبی-تجربی «اولیپو»: متشکل از گروهی ادیب و ریاضیدان بوده است. کنو دور شدن زبان ادبی از زبان محاوره را خطری مهم برای هر زبان میدانست. او در سال ۱۹۷۶ در پاریس درگذشت. شعر «دانش آموز» یکی از اشعار اوست:
----------
دانش آموز
----------
پنج شنبه خواهم نوشت، یکشنبه خواهم نوشت
وقتی به مدرسه نروم
داستان خواهم نوشت،
رمان خواهم نوشت و حتی حکایت و مَثَلها.
از روستایم خواهم گفت از والدینم
از پدربزرگها و مادربزرگها
دشتها و مزرعهها را وصف خواهم کرد
حیوانات و چیزهایی کوچک را
سپس سفر خواهم کرد، تا ایران خواهم رفت
تا تبت یا نپال
و از همه جذاب تر آن جاست
در کرانهی شباهنگ* در کرانهی رأس الغول**
آن جا که همه چیز آنقدر شگفتانگیز است
که در بازگشت به مدرسه
با اندوه، دیکته خواهم نوشت
------------------
توضیح مترجم:
* شباهنگ یا شِعرای یمانی درخشان ترین ستارهٔ آسمان شب
** رأس الغول ستاره ای در صورت فلکی برساوش
L’écolier
Raymond Queneau
---------------------
J’écrirai le jeudi j'écrirai le dimanche
quand je n'irai pas à l'école
j'écrirai des nouvelles j'écrirai des romans
et même des paraboles
je parlerai de mon village je parlerai de mes parents
de mes aïeux de mes aïeules
je décrirai les prés je décrirai les champs
les broutilles et les bestioles
puis je voyagerai j'irai jusqu'en Iran
au Tibet ou bien au Népal
et ce qui est beaucoup plus intéressant
du côté de Sirius ou d'Algol
où tout me paraîtra tellement étonnant
que revenu dans mon école
je mettrai l'orthographe mélancoliquement
ایو بُنفوا |
ایو بُنفوا (Yves Bonnefoy) شاعر، منتقد، پژوهشگر و مترجم فرانسوی متولد سال ۱۹۲۳ است. او با همکاری هنرمندانی دیگر، به شکل مداوم مجموعهای از اشعار همراه با آثار گرافیکی را به چاپ رساندهاست که در واقع دیالوگی بین شعر و تصویر به شمار میآید. او مترجم بسیاری از آثار شکسپیر از جمله هملت، رومئو ژولیت و شاهلیر است. بُنفوا برندهی جایزههای ادبی بسیار از جمله جایزهی شعرآکادمی فرانسه، جایزهی ادبی فرانس کافکا و جایزهی کتابخانه ملی فرانسه است. شعر «نام حقیقی» یکی از اشعار اوست:
-------------
نامِ حقیقی
-------------
قصری را که تو بودی، بیابان خواهم نامید
این صدا را شب، جسمیتات را غیاب
و آنگاه که در خاکِ بیحاصل افتی
آذرخشی که تو را آورد، نیستی نام خواهم داد
مردن، سرزمینیست که تو دوست میداشتی، میآیم
اما بیوقفه در مسیرِ راههای تاریکات.
مِیلات را خواهم کُشت، شکل و خاطرهات را
من دشمنِ بیرحمِ توام
به تو نامِ جنگ خواهم داد
و در تو آزادیهای جنگ را بهدست خواهمآورد
و چهرهی تاریکات را دردست خواهم گرفت
و در قلبم میگذرم از این سرزمین که میافروزد آذرخش
Vrai Nom
Yves Bonnefoy
---------------------
Je nommerai désert ce château que tu fus,
Nuit cette voix, absence ton visage,
Et quand tu tomberas dans la terre stérile
Je nommerai néant l'éclair qui t'a porté.
Mourir est un pays que tu aimais. Je viens
Mais éternellement par tes sombres chemins.
Je détruis ton désir, ta forme, ta mémoire,
Je suis ton ennemi qui n'aura de pitié.
Je te nommerai guerre et je prendrai
Sur toi les libertés de la guerre et j'aurai
Dans mes mains ton visage obscur et traversé
Dans mon coeur ce pays qu'illumine l'orage