سكوت به معناي غياب هرگونه عنصر زباني در گفتار و همچنین در نوشتار است كه با نبود خود به صورتي متناقض حضوري نشاندار و معنادار ايجاد مي كند. سكوت وقتي معنادار است كه یک فقدان یا جای خالی در يك بافت گفتماني به مدلولی دلالت كند که پيوسته به تعويق می افتد. اين مفهوم در رشتههاي متفاوتي مطرح است كه در فلسفه به نام غياب، در نحو به نام مقوله تهی، در صرف به نام عنصر صفر و در تحليل گفتمان به نام سكوت عنوان ميشود. خواننده برای درک معنای پاره گفتارها، سعی می کند این جاهای خالی یا شکاف ها را پرکند و به دریافت خود سامان ببخشد (ایگلتون، (1368]1983[: 105). خواننده در یک فرایند ترمیمی بخشی از پیش دانسته های خود را وارد متن میکند و متن آرمانی خود را می نگارد (همان: 106). در واقع، خواننده در تکمیل متن نقش مهمی بر عهده دارد و این نقش بواسطه وجود سکوت در متن فعال می شود.
سكوت تنها مبحثي نيست كه صرفاً به گفتار مربوط باشد، بلكه بازنمودهاي نوشتاري سكوت به مفهوم آنچه نميتواند گفته شود و يا گفته نميشود و در واقع آنچه كه در متن غايب است، مطرح ميشود. این يعني به نوعي تلاقي تحليل گفتمان با مسائل پساساختگرايي كه همان نوشتار و غياب است. به عقیده رولان بارت، ناگفته ها درگفتار به صورت فاصله خالی زبان هستند (بارت، 1953: 37) که این جاهای خالی دارای خوانش های مختلفی هستند. به نقل از باربارا جانستون (2008)، تنها وقتي که سكوت پيشزمينه و پارهگفتار پسزمينه بشود، به سكوت و نقشهاي آن در گفتمان و جهان ميتوان توجه كرد. آنچه که پیش زمینه میشود، برجسته شده و در روساخت قابل مشاهده است و آنچه که پس زمینه میشود، در واقع به حاشیه رانده می شود و از مرکز توجه دور می شود. از نظر او پيشانگاري و دلالت ضمنی دو زمينه براي تجلي سكوت هستند، زيرا بخشهاي نگفتهاي از كلام را در آگاهي شنونده فرض ميكنند (جانستون، 2008: 70)، در صورتی که این بخش های ناگفته پیش زمینه بشنود، در یک متن دلالتمند تلقی شده و خوانش می شوند. بنا به گفته دريدا (1967)، خود نوشتار مهمترين ابزار غياب در برابر حضور است و غياب چيزي نيست مگر هرگونه حذف و به پسزمينه راندن به قصد گفتن چيزي ديگر (دریدا، 1967: 62). درواقع سكوت وقتي معنادار است كه نشانهاي در يك بافت گفتماني به سكوت دلالت كند و اين سكوت نشاندار بواسطه ابزارهايی در سطوح ساختاری، معنایی و کاربردشناختی در متن نشان داده ميشوند كه در اين پژوهش به بررسي این ابزارها در ادبيات به مثابه گفتمان و نيز کارکرد اين ابزارها به عنوان یک ابزار تحلیلی برای متن داستانی پرداخته ميشود.
اولین پرسشی که ممکن است در ذهن ایجاد شود این است که سکوت نوشتاری چیست؟ سكوت به عنوان يك مقوله گفتماني به معناي غياب يك عنصر بافتي است و هر ردی که مبنی بر حضور غیر فیزیکی عنصری غایب باشد، نشانه سکوت تلقی میشود. دیگر اینکه باید اشاره کرد که سکوت نوشتاری در سه سطح ساختاری، معنايي و کاربردشناختی بر روی سه محور جانشینی، همنشینی و برهمکنش بازنمايي ميشود و دارای انواعی است که هر کدام کارکردهایی دارد. سکوت ساختاری به دو نوع حذف و ارجاع پسرو؛ سکوت معنایی به دو نوع استعاره و مجاز و سکوت کاربردشناختی به دو نوع پیش انگاشت و دلالت ضمنی تقسیم می شوند. سکوت ساختاری به منظور ایجاد گره افکنی که یکی از اجزای پیرنگ است، سکوت معنایی برای زمینهسازی و فضاسازی که از عناصر داستان هستند و سکوت کاربردشناختی برای ایجاد گرهافکنی و تعلیق که یکی از عناصر داستان است، مورد استفاده قرار می گیرند. رفع سکوت به منزله گرهگشایی عمل میکند و گاهی این گرهگشایی به تدریج رخ میدهد.
در نهایت می توان به سکوت به مثابه ابزاری تحلیلی برای سبک شناسی داستان های مختلف نگاه کرد که در این کتاب به تحلیل داستان هایی از ابراهیم گلستان، هوشنگ گلشیری، گلی ترقی، بهرام صادقی و زویا پیرزاد پرداخته می شود. بسامد بالای بکارگیری سکوت ساختاری باعث میشود که داستان از لحاظ سبکی بر زبان تکیه داشته باشد و تا حدی زبان محور تلقی شود. بسامد بالای سکوت معنایی باعث می شود که داستان بیشتر بر فضاسازی و زمینهسازی به منظور تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب تکیه داشته باشد و بسامد بالای بکارگیری سکوت کاربردی باعث می شود که تأکید داستان بیشتر بر شیوه روایت و نگه داشتن مخاطب در تعلیق برای ایجاد کشش خواندن باشد.
نقد کتاب:
تحلیل و نقد کتاب کارکرد گفتمانی سکوت در ادبیات معاصر فارسی (1395)، محمد راغب، پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی، دوره 16، شماره 42، صص 87-102.
شماره شابک: 978-964-6688-48-3