درباره آثار

نگاه به جهان شعری لیلا صادقی - آرش نصرت اللهی

 

 

«وضعیت سوم»

روزنامه آرمان، 2 دی 1397، شماره3779 

 

arash nosratolahi

این یادداشت تلاشی برای نزدیک شدن به جهان شعری لیلا صادقی براساس کتاب «گریز از مرکز» اوست. صادقی، در شعر-داستان­های این مجموعه، توانسته با وجود موتیف­های مشابهی که در شعرهای دیگرش قابل ردیابی­ست، از تکرار بگریزد و البته راز این امر در اجراهای متفاوت است.

در بررسی متن صادقی، باید توجه ویژه­ای به عناصر روایی متن داشت. همچنین در بافت متن تسلط او بر ادبیات کهن فارسی نیز مشهود است که به عنوان یک خاستگاه ادبی برای شعر او بسیار سودمند بوده و موجب عمیق شدن محل معنی و ایجاد ارتباطات ارگانیک بین عناصر معنایی و حتا فرمی متن­اش شده است. بی­شک تلاش و دست­آوردهای صادقی در امر پژوهش ادبی، کارساز بوده است. رگه­های فعالیت­هایش در امر شناخت­شناسی در شعر نیز در متن او قابل ردیابی­ست.

تلاش می­کنیم ارتباط بین عناصر متنی-شکلی تشکیل دهنده­ی «گریز از مرکز» و ارتباط این عناصر با کلیت آن به عنوان یک ابرمتن را بررسی کنیم تا به نوعی بررسی ربخت­شناسانه در شعر صادقی دست پیدا کنیم.

این کتاب بخش ساختاری دارد شامل «بادبادک­»، «حکایت» و «خوان» که در ارتباط نشانه­شناسانه­ی مناسبی با منطق الطیر عطار، گلستان سعدی و شاهنامه­ی فردوسی قرار می­گیرد و توجه به ویژگی­های بینامتنی آن مؤثر خواهد بود.

صادقی به خوبی از عهده­ی ایجاد یک ساختار درهم­تنیده برآمده و در چالش چینش هر تکه از متن­اش که شاید هنوز هم در ذهن او ادامه دارد، موفق بوده است. در بخش «حکایت­ها»، فرم برگرفته از گلستان سعدی به خوبی و با میزان مناسبی ایجاد شده که پراز فضای وهم است و البته تصویرسازی برعهده­ی عناصر شکلی گذاشته شده تا نمونه­ای از شعرهای دیداری صادقی را نیز در این مجموعه داشته باشیم. اجرای این بخش از آن جهت مناسب است که شکل و متن تکمیل­کننده­ی هم هستند. زبان در این بخش با ایجاد روابط دیالکتیکی مناسب و مؤثر بین کلمه­ها، ساختار قدرتمندی یافته است اما از نحوشکنی شدیدی به زعم مؤلف لذت و به زعم من رنج می­برد. یکی از موفق­ترین حکایت­ها، «حکایت شمع و پروانه» است: «در خواب کسی به قتل می­رسم/ که بیدار نمی­شود هیچ وقت/ خنجرش را جا می­گذارد/ توی دستم/ برای روز مبادا.»

بخش دیگر، «خوان­ها» هستند که به صورت داستانی، در هفت خوان که نشان از هفت خوان رستم است، نوشته شده­اند و با استفاده از تکنیک­های فضاسازی و سیال ذهن، گستردگی تصویر و معنا را به بار آورده­اند. شیوه­ی روایت بیشتر رئالیستی است و به شدت با مفهوم سختی گذشتن از خوان، متناسب است.

بخش بادباک­ها، سی شعر یادآور سی مرغ است. با بیشتر شدن شماره­ی بادبادک­ها، تعداد سطرها بیشتر می­شود که تداعی کننده­ی افزایش ارتفاع بادبادک است. این بخش مانند بازی شاد و رهای کودکانه­ای میان دو بخش دیگر اجرا شده و نام­گذاری مناسب با عنوان «بادبادک» را یادآور می­شود و به خوبی فضای معنایی «حکایت­ها» و «خوان­ها» را که پر است از تصاویر تکان­دهنده و وضعیت پیچیده و دشوار مضمونی، درمی­نوردد. مسأله گریز از معنا را مدنظر دارم که پرداختن به آن در این متن نمی­گنجد اما همچنان با برخی نحوشکنی­های شدید و پیچیدگی زبانی ناشی از درهم­ریختگی بی­کارکرد معنایی در شعر صادقی موافق نیستم مانند بادبادک بیست و سوم: «درماندگی­ام از گلی­ست که می­ماند در من/ در من بمان و در بمان و از درمانده­ی من از درمان/ زبان در قفا نام گلی­ست نافرمان/ که زبانش را می­کشند از قفا/ برای این که بروید در خاکی که می­گویند/ گوی نمی­شوم و چوگان می­شوی که بگویم/ می­شود از درخت یاد گرفت پریدن را/ نمی­گویم که زبان در قفا می­ماند و در می­ماند/ وقتی که پرنده­ای تخم می­گذارد در اعماق چیزی شبیه کسی که می­آید/ چه می­شود اگر که می­آید کسی شبیه این که نمی­آید/...»

هر محتوایی همزاد فرم خود است اما نکته­ای که از متن صادقی برمی­آید، توجه بی­حد به فرم و قالب شدن عناصر فرمیک متن بر محتواست. دراقع محتوای شکل گرفته در ذهن صادقی، برای شعرنویسی او کافی نیست و این فرم است که او را وادار به آفرینش اثر متنی-شکلی می­کند. از منظر من این اندازه تکیه کردن بر فرم، علاوه بر خطر تکرار می­تواند منجر به چیره شدن عنصری مثل شکل یا روایت در شعر شود. این آسیب در کتاب­های صادقی قابل ردیابی­ست گرچه او با انتخاب نام «شعر-داستان» به عنوان ژانر اثرش، تا حدی پاسخ این نقد را داده است.

صادقی در ایجاد وضعیت تعلیقی منجر به نسبیت و تکثرگرایی در متن­اش، موفق بوده است. او همچنین در استفاده از آهنگ کلمات و ایجاد هم­نشینی مناسبی که منجر به موسیقی متناسب مضمون گردد و بیش از آن سرعت متن را به درستی تنظیم کند، موفق بوده است. گریز از مرکز، بادباک چهارم:

«درمی­رود عضوی از تن به فروتن/ تناب می­شود از بنی­آدم به دردی می­رسد به عضو یک دیگر/ دردی که می­درد همدیگر/ می­گیرد قرار از در به در دیگر»

عملکرد صادقی در ساخت کتابی که انسجام­اش را به ذهن کاربر آن تحمیل کند و یا استفاده از نشانه­شناسی برای متن امروز فارسی مفید است و باید اشاره کرد که او کارش را به عنوان مؤلف با دقیق شدن روی تک تک عناصر تعیین کننده­ی متن به انجام رسانده و حتا می­توان گفت در ایجاد وضعیت سومی بیش از شعر و داستان، دست­آورد قابل توجهی داشته است.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تمامی حقوق این سایت متعلق به شخص لیلا صادقی است و هر گونه استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است