1. فلفل دلمه ها یعنی که دوستت دارم.
حاشیه نرو
بگو که ظرف سوراخ بوده
و عشق
تمام عشق
ریخته است.
بگو چیزی نمانده برای سوی چشم / برای نای پا/ برای میل دست
بگو که لانه بردارم از میان سینه ات // بروم
اما چگونه دانه بردارم از دستهای دیگری
آه دیگری/ لم یکن من است لایمکن من است بالهای بی امکانی ام است
اصلا چرا بروم؟ از کجا بروم؟
طلاقم بده از سه جهت از زمانه از زمان از مکان بی مکان
دود بشوم بروم به هوا
نه
به زمین
نه
دود می شوم می روم توی چشمهای تو
که چشمهات مثل من اشکدودی بشود
بروی لب پنجره خودت را حلقه حلقه بریزی توی خیابان پرسه پرسه بپرسی
خدایا چرا ظرف عشق سوراخ است؟
چرا تمام می شود؟
حاشیه نرو
این دلمه ها یعنی دوستت دارم
این برگها ی پیچیده این فلفلهای سرخ.. سبز... نارنجی
نمی خوری
یعنی که اشتها
که اشتیاق
که میل
یعنی که دوست
نداری
خدایا / دارم حاشیه می روم
باید خیز بردارم روی لبهای تو بنشینم
باید لانه بسوزانم و جیغ بکشم و جیغ بکشم
و جیییییییغ
را بکشم لای برگها توی دلمه ها زیر فلفل ها
آرام و رام بپرسم نمی خوری؟!
سوال نرم است
اما به عشق به همین سوراخ ظرف عشق که دارم جیغ می کشم .
2. ابتلای نور به تاریکی
تنی تکانده در هوا
نارون نقطه هایش را
و هوای صبح پر از صدای گنجشک
جشک جشک و جشک
یعنی که شک کن به جنگ و جشن
شک کن به اشک و شک
و حقیقت همین هراس آغازین است
وقتی چراغهای شب هنوز روشن اند
یعنی که خورشید تازه اتفاق افتاده است
و ابتلای نور به تاریکی
کدام برنده است؟ نور یا تاریکی؟
و زمین همواره 50-50
همواره هموار- همواره ناهموار
و زمین شاید به پنالتی بکشد به وقت اضافه
به ه
3. آویزهای جهان
من
اینجا
در این سطر
در این کلمه
می میرم
آوازش را بعدا کسی بخواند
و آوازش برگردد به من برسد
جایی در لا مکان و لا زمان
و آن آواز با مرگ من گره بخورد یکی بشود
مثل صدای سلین دیون
با مرگ آرام تایتانیک که هیچ کس فرورفتنش را ندیده است...
بعد من در جهان جاری می شوم
و ماجرای منحصر به منم را
در گوش پنجره ها جیغ می زنم
پرده دری می کنم
در به دری می کنم
آویزهای سقف را را تکان می دهم
آویزها ی دیوار
آویزان های جهان
که مثل عروسک های باران در ایوانهای شمال بغض کرده اند
و کاری از دست زنان شلیته پوش بر نمی آید
و ابرها را پنبه می زنم تا هر چه رشته ای و هر چه می رشته خواهند زده شود
زده شود زده شود بریزد روی حرف روی برف