درک تجسم یافته در زبان
در علم بیان، استعاره به کار بردن کلمه ای به جای کلمه دیگر است که بینِ شان شباهتی وجود داشته باشد و نخستین بار ارسطو در اثر ماندگارش فن شعر (Poetik) به آن می پردازد.
اما از سال 1897 وقتی معنی شناسی زبانی، از سوی م. برآل در کتاب "مقاله ای در معنی شناسی" مطرح می شود، استعاره به منزله مساله ای زبانی مورد توجه قرار می گیرد و از سال های پایانی دهه 1950 بحث درباره مطالعات زبان شناسی آن گسترده تر می شود.
مجاز به کار بردن کلمه ای در غیر معنای حقیقی خودش است. استعاره و مجاز نه فقط در ادبیات که به زبان مربوط می شود و چون ادبیات با زبان آمیخته، توسط پژوهشگران کاربرد مشهودتری یافته است. به گونه ای که استعاره از منظر روانکاوی و رفتارشناسی روان شناختی نیز مورد مطالعه قرار گرفته که دلیلی برای عمل و عکس العمل اجتماعی و روانی تلقی می شود. کتاب "استعاره و مجاز با رویکردی شناختی" شامل مقاله هایی در این حوزه است که آنتونیو بارسلونا گردآوری کرده و توسط دکتر فرزان سجودی، لیلا صادقی و تینا امراللهی ترجمه شده است. این کتاب که سال گذشته از سوی انتشارات نقش جهان منتشر شد، در مقدمه و سه فصلِ "برهم کنش استعاره و مجاز و دیگر مباحث نظری"، "استعاره و مجاز در ساختار و گفتمان زبان" و "استعاره و مجاز در گفتمان" تدوین شده که هر کدام بخش هایی را شامل می شود که در هر بخش موضوعات مختلفی بررسی شده اند.
پیش تر به واژگان "شناسی" و "شناختی" می پردازم که کاربرد معنایی جداگانه ای دارند، اما در بسیاری از نوشته ها یکسان پنداشته می شوند. "شناسی" معادل پسوند logie یا logy در لاتین است که در ترکیب برخی از دانش ها مانند روان شناسی، جامعه شناسی و... به کار می رود، در حالی که "شناختی" و به کارگیری "ی" نسبت در آن، به وجود آورنده صفت است که به جای "شناسانه" استفاده می شود و چون به عنوان مثال "روان شناسانه" ترکیب بلندی ست، گفته می شود "روان شناخت" که با "ی" نسبت، صفت می سازد. کتاب فوق تفکیک بین این دو را نمایان کرده و با ساخت ترکیب وصفی "شناسی شناختی" توانسته برای علم مرتبط به زبان، "شناسی" و "شناختی" قائل شود تا مفاهیم را در "زبان شناسی شناختی" موشکافانه تر بررسی کند.
در بخش مقدمه، زیر عنوان "رویکرد شناختی" آمده: «رویکرد کلی مطالعه زبان که امروزه تحت عنوان زبان شناسی شناختی مطرح می شود، به عنوان جزء لاینفک جنبشی گسترده تر به طور کلی برای دست یابی به شرحی رضایت بخش از طبیعت شناخت انسان و به طور خاص به معنای زبانی شکل گرفت. جنبشی که در آن گروه قابل توجهی از دانشمندان علوم شناختی (زبان شناسان، روان شناسان، مردم شناسان، فیلسوفان، دانشمندان علوم رایانه ای و حتی منتقدان ادبی) از نیمه های دهه هفتاد ابتدا در ایالات متحده و اندکی بعد در اروپا و به طور محدودتر در دیگر نقاط جهان درگیر بوده اند. جنبه زبانی این تلاش گسترده، زبان شناسی شناختی نام دارد.»
این کتاب که مباحث متنوعی را از 9 پژوهشگر حوزه زبان مطرح می کند، توانسته در زمینه زبان شناسی شناختی، نظریه شناختی را تبیین کرده و نشان دهد که معنا به همان اندازه ای که به واسطه زبان در دسترس است، در زبان مستقر نیست و این مهم از سوی زبان شناسانِ شناختی "درک تجسم یافته" (Embodied) نامیده می شود و به انواع مختلفی از پدیده های زبانی که در زبان های طبیعی رخ می دهند، پاسخ گوست. علاوه بر آن غیر از ادبیات (شعر، داستان و...)، سینما و تئاتر، و زبان رایج، حتی پوشش های خبری مربوط به جنگ و مسائل نظامی، سیاسی را به ویژه در خلیج فارس در بخش مربوط به "جنگ افزار استعاری بیش تر در خلیج فارس: قاب های شرق شناسانه در پوشش های خبری" از حیث دیدگاه غرب نسبت به خود و شرق مطرح می کند که شمولیت استعاری بودن مباحث را می کاود.
با توجه به اهمیت کتاب فوق، برخی از اصطلاحات و مباحث مربوط به آن را با دو مترجمش دنبال می کنم.
ایجاد روابط جدید نامأنوس در استعاره زبان و ادبیات
از لیلا صادقی، درباره تفاوت "شناسی" با "شناختی" و کارکرد ترکیب این دو واژه می پرسم، او می گوید: «برای تفاوت قائل شدن میان دو واژه “شناسی” و “شناختی”، بهتراست با یک مثال شروع کنم. زبانشناسی، جامعهشناسی و... ترکیبهای اسمی هستند که برای ساخت نام یک دانش به کار میروند، اما واژه “شناختی” همان ترکیب را به صفت تبدیل میکند. به عنوان مثال، موضوعهای “زبانشناختی” یعنی موضوعهای مربوط به رشته زبانشناسی.»
همینطور راجع به ترکیب "شعرشناسی شناختی" اینگونه توضیح می دهد: «شعرشناسی شناختی دانش جدیدی است که از گرایشهای زبانشناسی شناختی به شمار میرود. در این دانش، حوزه مطالعه تنها شعر نیست و میتوان دیگر آثار ادبی را نیز مطالعه کرد. معادل انگلیسی آن، poetic است، اما در صورتی که معادل “بوطیقا” را جایگزین آن میگذاشتم، با سنت مطالعاتی ارسطویی خلط میشد. درضمن، بوطیقا معرب پوئتیکا (poetic) است که از ریشهی poem به معنای شعر گرفته شده، به همین خاطر در فارسی نیز این ریشه لغوی را خواستهام حفظ کنم و سوءتفاهمهای ناشی از کلمه شعر در اصطلاح شعرشناسی نیز به زعم من برطرف خواهد شد، چرا که هر اصطلاحی قراردادی است و در صورتی که جا بیفتد، سوءتفاهمهای آن حل میشود.»
صادقی درباره مفهوم نگاشت و ارتباطش با فرافکنی چنین ادامه می دهد: « نگاشت به معنای انتقال ویژگیهای یک قلمروی مفهومی به یک قلمروی مفهومی دیگر است. به عنوان مثال، وقتی اصطلاحی مانند "بازم سر و کلهاش سبز شد" را بهکار میبریم، درواقع ویژگیهای درخت را بر انسان نگاشت کردهایم و انسان را به مثابه درختی در نظرگرفتهایم که شاخ و برگ میدهد و بزرگ میشود، سبز میشود و تازه میشود. درنتیجه، این اصطلاح برمبنای یک تفکر استعاری و به واسطه نگاشت قلمروی مفهومی درخت (قلمروی مبدأ) بر قلمروی مفهومی انسان (قلمروی مقصد) شکل میگیرد. انسان افکار خود درباره جهان را به واسطه نگاشت میان فضاهای ذهنی مختلف نشان میدهد. این فضاهای ذهنی به انسان اجازه میدهند که افکار خود را از فضای واقعی کنونی که در آن قرار دارد، به فضایی فرضی در آینده یا گذشته فرافکنی کند. درواقع، نگاشت در بستر ویژگیها به صورت متناظر رخ میدهد، اما فرافکنی در بستری گستردهتر باعث انتقال مجموعهای از ویژگیها میشود.»
این شاعر، داستان نویس و مترجم به اینکه چرا برای مجاز هنوز هیچ تعریفی که زبان شناسان بر سر جزئیات آن اتفاق نظر داشته باشند، وجود ندارد؟ می گوید: «اینطور نیست که برای مجاز تعریف مشخصی وجود نداشته باشد. تعریف استعاره و مجاز امروزه تعریفی مشخص است، آنچه زبانشناسان بر سر آن اتفاق نظر ندارند، شاید جایگاه مجاز و اهمیت مجاز نسبت به استعاره در زبان روزمره است. جورج لیکاف، زبانشناسی است که اهمیت استعاره در زبان روزمره را مطرح میکند و بر این باور است که ماهیت زبان انسان استعاری است و انسان به واسطه قیاس که مبنای استعاره است، قادر به تفکر است. امروزه برخی زبانشناسان همچون زولتان کوکسس بر این باورند که مجاز اهمیت بیشتری دارد و اساس شکلگیری بسیاری از عبارات استعاری در زبان، مجاز بوده است. بدین مفهوم که براساس مجاورت دو پددیده درکنار یکدیگر (مجاز) به مرور شباهتی میان آنها ایجاد میشود و بیان آن پددیدهها شکل استعاری به خود میگیرد. به عنوان مثال، جملاتی مانند: او بلندپرواز است، سرت رو بالا بگیر، دست روی دست زیاد بلند میشه. این جملهها مبنایی در درجه اول مجازی دارند، یعنی در تجربه زیستی انسان، همیشه بالا دارای ارزش بیشتر، نشاط، فعالیت و روشنی بیشتری بوده است. مجاورت روشنی خورشید با آسمان (بالا) باعث ایجاد ارزش برای مفهوم "بالا" شده است و زمین یا زیرزمین که تاریک بوده است، دارای ارزش منفی شده است و مجاورت تاریکی و پایین باعث شده که به مرور هرآنچه که پایین باشد، کم ارزشتر تلقی شود. برای همین عبارتی مثل "چقدر پژمرده شدی"، در وهله اول کارکردی مجازی دارد که به دلیل مجاورت پایین و افتادگی، پژمردگی و خمودگی ایجاد شده و بعد یک کارکرد استعاری هم ایجاد شده، "انسانی که مانند گیاهان خمیده و پژمرده شده" که این یک بیان استعاری ست و خمیدگی ساقه گل به کمر انسان منتقل شده است.»
در پایان با صادقی بحث مربوط به حس آمیزی را مطرح می کنم. اینکه چقدر از برخی مثال ها به ادبیات امروز از حیث زیبایی شناسی کمک می کند؟ پاسخ می دهد: «شاید بهتر است بگوییم که بحث حسآمیزی چه تأثیری بر نگاه ادبی دارد. آنچه مشخص است، به دلیل فسیل شدن و به روز نبودن کرسیهای ادبیات در دانشگاههای ما، دانش ادبی نیز به روز نشده است و برخی هنوز گمان میکنند استعاره مبحثی مختص ادبیات است. در صورتی که ماهیت زبان استعاری ست و ذهن انسان و اساس تفکر بر مبنای قیاس، نگاشتهای مفهومی و ابزارهای استعاری و مجازی کار میکند. شناخت زبان به شناخت ادبیات کمک میکند، چرا که ادبیات با زبان شکل میگیرد و شناخت زبان یعنی شناخت بخشی از ادبیات. اینکه حسآمیزی نوعی استعاره است، به نویسنده/شاعر/محقق کمک میکند که بر متن ادبی تسلط بیشتری داشته باشد و استعاره را نوعی هنجارگریزی نداند، آنگونه که ادیبان تاکنون گفتهاند. اما فرق استعاره در زبان و ادبیات، در ایجاد روابط جدید نامأنوس و همچنین در قابهای استعاری است که از چند فضای متفاوت به فضایی دیگر منتقل میشود و استعاره را در سطحی فراتر از عبارتهای زبانی شکل میدهد.»
تأثیرگذاری گفتمان در نگرش افراد
تینا امراللهی، از مترجمان دیگر کتاب "استعاره و مجاز با رویکردی شناختی" درباره اینکه چرا در مورد زبان شناسی شناختی اتفاق نظر وجود ندارد؟ می گوید: «زبان شناسی شناختی چارچوبی انعطاف پذیر برای مطالعه است که نظریات مختلف مرتبط با یکدیگر را دربرمی گیرد. این رویکرد، مجموعه ای از دیدگاه هایی است که در عین داشتن وجوه اشتراک، به واسطه طرح برخی مفاهیم و یا در نظر داشتن معنایی متفاوت از مفاهیم مشترک، با یکدیگر متفاوتند. برای نمونه در رابطه با استعاره و مجاز که به طور خاص در این کتاب مد نظر است، در نظریه ادغام (فوکونیه، 1997) که بسط نظریه فضاهای ذهنی (ترنر و فوکونیه 1994) است، معرفی دو مفهوم فضای میانی و فضای عام، این نظریه را تاحدی از نگاه دوقلمرویی رایج (مبدأ و مقصد) در رابطه با فرآیند شکل گیری استعاره متمایز می کند. همچنین در آراء ترنر و فوکونیه به امکان وجود نگاشت های چندگانه اشاره می شود و درواقع گونه ای اصلاح شده از فرضیه یک طرفه بودن در نظریه معیار استعاره و مجاز به دست داده است.»
امراللهی مفهوم فرانگاشت را اینگونه توضیح می دهد: «در زبان شناسی شناختی، استعاره به شکل درک یک قلمروی مفهومی براساس قلمروی مفهومی دیگر تعریف می شود. بدین معنا که یک قلمروی تجربی به طور تقریبی بر قلمروی تجربی دیگر نگاشت می شود. نگاشت درواقع مجموعه ای نظام مند از تناظرهایی است که میان اجزاء سازنده قلمروهای مبدأ و مقصد برقرارند. در استعاره های مفهومی، اغلب قلمروی انتزاعی، قلمروی مقصد و قلمروی عینی، قلمروی مبدأ است. مجاز نیز در زبان شناسی شناختی، به صورت نگاشتی مفهومی تعریف می شود که در آن یک قلمروی تجربی (مقصد) تا حدودی از طریق قلمروی تجربی دیگر (مبدأ) درک می شود. هر دوی این قلمروها دارای قلمروی تجربی مشترکی هستند. البته در رابطه با استعاره این قلمروها باید به قلمروهای فراگیر متفاوتی تعلق داشته باشند. برای نمونه در استعاره «عشق سفر است»، قلمروی سفر بر قلمروی عشق نگاشت می شود که اولی به قلمروی حرکت و دومی به قلمروی احساسات تعلق دارند. در این نگاشت جنبه های متعددی از قلمروی تجربی سفر به قلمروی تجربی احساسات انتقال می یابند. مانند "عشاق متناظر با مسافران هستند" و "هدف های مشترک عشاق متناظر با مقصد مشترک سفر است". در رابطه با مجاز، قلمروهای تجربی مشترک اند. برای نمونه در "چهره تأثیرگذاری ست" قلمروی افراد شامل زیرقلمروی چهره می شود.»
این مترجم درباره تفاوت گفتمان با مکالمه می افزاید: «در تحلیل گفتمان و به طور کلی تر در معناشناسی، گفتمان (discourse) به نوعی مفهومی تعمیم یافته از مکالمه (conversation) است، به این معنا که تمامی بافت ها و شیوه های انتقال پیام را دربرمی گیرد. این همان معنای مورد نظر از گفتمان، در زبان شناسی پیکره ای است. اما آنچه از مفهوم گفتمان در مباحثی مانند جامعه شناسی، مردم شناسی و مطالعات فرهنگی و ادبی مد نظر قرار می گیرد، نوعی شیوه تفکر است که می تواند به واسطه زبان ظهور پیدا کند. اینجاست که صحبت از تأثیرگذاری گفتمان بر نگرش افراد نسبت به محیط پیرامونشان می شود.»
مطلب فوق در تاریخ 20 خرداد 1391 با اسم مستعار شیوا درویش در هفته نامه "کتاب هفته" به چاپ رسیده است.