شعر با شعار فرق دارد
حاشیه نویسی بر مجموعه شعر "از غلط های نحوی معذورم"
حسین ایمانیان
روزنامه شرق، دوشنبه، 3 مرداد، 1390
شمايل كتاب ليلا صادقي، بيش و پيشتر از هر مولفه فرمال و هر عنصر تماتيكي، ولع آوانگارديسم دارد؛ اين نخستين چيزي است كه به چشم ميآيد. شمايلْ عرصه تقاطع كتاب با حوزه نمادين است، همانچيزي است كه در سطحيترين مواجهه عملگر ميشود، در مواجهه فيزيكي (بصري)؛ آنجايي كه متن هنوز متنيت خويش را بازنيافته و به زباني سادهتر، هنوز نوبتش نرسيده، آنجا جولانگاه شمايل است. صورت بالفعل بخش زيادي از تمايلات آوانگارد شعر، در همين شمايل خلاصه ميشود؛ درست قبل از آنكه «ماده»ي شعر پيش آمده باشد. شمايلْ ديگريِ شعر است، چيزي است كه شعر را، همچنان كه در برميگيرد، كنار ميزند و ميخواهد برچسبي بر شعر، شعري كه كنار گذاشته شده، بچسباند. آنچه رو به عرصه نمادين دارد، همان ركوردزني در ثبت اختراعات شعري يا آوانگارديسم سانتيمانتال، تماما در بند شمايل است.«فرم»، البته نه به آن معناي جاافتادهاش به مثابه نوعي شمايل، هرگز نمادين نميشود؛ فرم، صفآرايي انرژيهاي شعري است، چيزي است غيرنمادين و دقيقا مفهوم شعر را در همين سرپيچي از ورود به عرصه نمادين، حدگذاري ميكند. فرم عينا همان سياست شعر است؛ چيزي است كه شعر پيشميگذارد، كاري است كه شعر ميكند. شمايل، اما، قالبي است كه سلطه پيش پاي شعر ميگذارد تا پيشاپيش از شعر سياستزدايي كند؛ شمايل همان «منطقه عمل»اي است كه سلطه براي شعر در نظر گرفته است؛ منطقهاي كه فرسنگها با حفرهها و تناقضهاي سرمايهداري فاصله دارد: «شعر با شعار فرق دارد» اين يكي از مشهورترين قالبهاي برساخته سلطه است؛ معناي اين حرف اين است كه شعر«شمايلي» دارد كه اجازه نميدهد در حنجره مردم جاري شود: شعر نميتواند در خيابان، مدرسه و رختخواب خوانده شود؛ شمايل شعر را «مردم» نميفهمند و بايد آن را در «دانشگاه» خواند. شعر، نه سفارشدهنده يا هوادار زندگي جمعي، كه يكسره تحقق آن است. لحظه «به صدا درآمدن» شعر، لحظه عينيتيافتن برابري است.
شعر فارسي هميشه در بطن تقابل فرم- محتوا حدگذاري شده است، همين تقابل است كه خواست آوانگارديسم را به بنبست شمايل ميكوبد: آنكه تعابيري سطحي و احساساتزده عرضه ميكند و يكسره در كليشههاي زبان معيار، اين بنياديترين قالببندي سلطه، دستوپا ميزند، شاعري محتواگرا، يا معناگرا خوانده ميشود و آنكه را مشغول پوشاندن بطالت شعر با تكنيكهاي جعلي است شاعري آوانگارد، يا تجربهگرا مينامند. در بستهبندياي كه از دوقطبي فرم- محتوا ناشي شده، چركنويسها را معطوف به محتوا ميدانند و كارهاي توخالي را معطوف به فرم؛ در حالي كه هر دوسوي چنان تقابلي، در شمايل مستقر شده است: اولي با تواضعي رياكارانه پيشاپيش دستهايش را بالا برده و نوعي سادگي را وامينمايد، طوري كه جز همان سادگي، جز شمايلي«بيچيز»، هيچ ندارد و دومي يكسره درگير بازنمايي فربهگي (شمايل) خويش است. آنچه از تقابل مذكور بيرون ميماند، خود فرم است؛ اما نه «ايدئولوژي فرم»، نه «فرمي» كه يكسوي تقابل را اشغال كرده است. فرم، انكار شمايل است؛ متنيت شعر، بدن شعر است. تجسم فرم، خروج فوري از موقعيت اقليت است (مفصلبندي نظري اين خروج، البته نه دقيقا در چنين زمينهاي، متعلق به رانسير است)؛ اقليت شعري، سراپا درگير شمايل است، ميخواهد متفاوت باشد، همين و بس، مقصود اين تفاوتخواهي ديگر مهم نيست.
همه «تداركاتي» كه ليلا صادقي براي كتابش «تهيه» كرده، محصور در شمايل است و بس: سروته نوشتن ترتيب شعرها، «مزين كردن» هر شعر به داستانوارهاي به زبان جعلي سدههاي قبل، «مجهز كردن» كتاب به دو اسم مختلف در پشتوروي جلد، انواع و اقسام واج «آرايي» و... حتي آنجايي كه به ظاهر نحوشكني صورت ميگيرد، باز «شمايل نحو» تغيير ميكند؛ اين از استعارههای جايجاي كتاب پيداست: شعرها همه شامل كليشههاي طبقه متوسطاند، «من و تو» شعرهاي صادقي هماني است كه در سينماي مثلا تهمينه ميلاني بازنمايي ميشود، تنها شمايل شعر است كه «آراسته» شده. كتاب شعر ليلا صادقي، البته همخوان با فعاليت او در حوزه نقدنويسي است: قالببنديشده در سترونترين گفتمانهاي «غير انتقادي» نقد ادبي؛ همان چيزهايي كه بيشتر اساتيد دانشگاهي امروز عرضه ميكنند. اما مدتهاست انواع و اقسام نقدنويسي معتقد به «علم ادبيات»، بياعتبار شده است.