روزنامه حیات نو، 1380
هر انسانی یک کیومرث است
هر قصهای به خاطر تفاوتش از بقیه قصهها مشخص میشود. اگر تفاوتی وجود نداشته باشد، قصه جدیدی هم به وجود نیامده است. موضوعهایی که زمینه یک اثر ادبی را تشکیل میدهند، اصولن همان موضوعهای مکرری هستند که همیشه بودهاند و به وسیله زبان خود را تازه میکنند و زبان تازهای را که هدف خود هم هست ارائه میدهند. در جهان پیش رونده به سمت تکنولوژی، با هر اختراع و اکتشاف جدیدی که رخ میدهد، موضوع تازهای هم ایجاد میشود ولی میدانیم که فقط تازه بودن موضوع، موجب جذابیت نمیشود. موضوع باید در کنار سایر عناصر داستانی یک موقعیت جذاب خلق کند.
«ضمیر چهارم شخص مفرد» میتواند یادآور ضمیر ناخودآگاه جمعی باشد که فرد فرد انسانها مثل چیزی ناشناخته بان آن رفتار میکنند و هر یک جداگانه سعی دارند به صورت ضمیر آگاه خود، آن را قابل شناسایی نمایند. «ضمیر چهارم» معانی بسیاری تولید میکند و تمام کتاب تحت تأثیر آن قراردارد. خود این کتاب هم مجموعه داستان است و هم رمان. هر فرد است و هم جمع. اگر سرنخها و نقاط اتصال را در هر چهار داستان پیدا کنیم و روایت هر من راوی را در ارتباط با سه روایت دیگر بخوانیم با نوعی رمان رو به روایم که از قواعد رمان هم فراروی میکند و هم آنها را نادیده میگیرد. اگر هم مایل به خواندن داستان بلند باشیم، هرکدام از فصلها را به صورت یک داستان مستقل میتوانیم بخوانیم.
موضوع همه داستانها در «ضمیر چهارم شخص مفرد» یکی است. فقط نمای آنها فرق دارد. شخصیت اصلی آنها کیومرث است و کیومرث هرکسی میتواند باشد. هر انسانی یک کیومرث است که بعد از مرگش به وجود میآید. در همه داستانها کیومرث نقش دارد، اما هیچ نقشی را بازی نمیکند. چراکه میمیرد و مرگ او داستان را میسازد. در داستان اول، مرگ او در دل «من» است. در داستان دوم، کیومرث «من» است و «تو» قصه زندگی او را پی میگیرد تا در جای او بنشیند. در داستان سوم، سوگنامه کیومرث سروده میشود و داستان چهارم جدال «منها» (کیومرثها) است. در داستان اول جنبه منیت درونی و آن منی که دیگران از آدم میبینند به نمایش درمیآید و سطحیترین لایه وجودی نشان داده میشود. در داستان دوم، «تو» بودن انسان، آن جنبهای که مخاطب قرار میگیرد و عمل میکند و لایه خواب و کابوس است که اجرا میشود. در داستان سوم، جنبه غایب من، یعنی «او» مورد بررسی قرار میگیرد و در داستن چهارم که نقش کلیدی دارد و منشا خلقت دیگر داستانهاست، جدال منها و لایههای مختلف من و ناخودآگاه وجودی که عمیق شدن در آن موجب مرگ ظاهری و بیداری باطنی میشود، به نوشتن درآمد.
خوانندگان داستن به آنچه که در ذاتشان باشد، عادت میکنند. پس «ضمیر چهارم شخص مفرد» فقط به زمان نیاز دارد. شاید بتوان گفت که این کتاب همان چیزی است که باید باشد ولی خوانندههای ادبیات داستانی هنوز به هستها عادت دارند. این کتاب به زمینههای اجتماعی و فکری و فرهنگی و ضمیر ناخودآگاه جمعی دوستداران ادبیات داستانی هماهنگ است و حقیقت تلخ هم درست همین جاست. اگر درون و افکار آدمها را به آنها بگویند، اکثر انکار میکنندو همان افکار را هم پس میزنند. این داستانها دریافت و اجرایی از حقیقت انسان هستند و به همین دلیل در بعضی از جاها کشدار و کسالتآور میشوند و در جای دیگر هیجانانگیز و پرشتاباند، بعضی جاها فلسفیاند ودر جای خود عشقی و عاطفی و خیلی جاها هم خودشان را به رخ میکشند. پس «ضمیر چهارم شخص مفرد» ضمیر فرد فرد آدمهای این جایی و امروزی است.