روزنامه ایران، سال 6، شماره 1593، یکشنبه، 23 مرداد 1379، ص: 12
ضمیرهایتان را مورد خطاب قرار دهید!
شاید شما هم از خوانندگانی باشید که وقتی داستانی به دستتان میرسد همه حواس خود را جمع میکنید تا در متن داستان معنای آن را پیدا کنید و خود ماجرا برای شما مهمتر از چگونگی بیان آن است. شاید هم جزو دستهای از خوانندگان باشید که چگونگی بیان داستان را جدا از معنای آن نمیدانید. کتاب «ضمیر چهارم شخص مفرد» نوشته «لیلا صادقی» هر دو گروه خواننده را تا آخرین صفحه و آخرین سطر کتاب (و احتمالن در نوبتهای بعدی» همراهی خواهد کرد.
«ضمیر چهارم شخص مفرد» کتابی است که روابط «پیرامتنی» کتاب را بهطور آگاهانه به عناصر متنی قصه تبدیل کرده است. روابط پیرامتنی به مجموعهای از امکانات فنی و چگونگی ارائه کتاب نظیر اندازه کتاب، طرح روی جلد، نوع و اندازه حروف، صفحه عنوان، نام نویسنده، عنوان متن، طرح پشت جلد، صفحه تقدیمنامه، پیشگفتار، عنوان فصلهای کتاب، عنوانهای فرعی آن، فهرست، یادداشتها و صفحهآرایی کتاب و مواردی از این دست اطلاق میشود. روابط پیرامتنی در خواندن متن قصه و معناسازی و بخصوص در معناهای تلویجی اثر دخالت میکنندو به صورت زمینهای برای دلالتهای خواننده درمیآیند. با هر نوع تغییر و تحول در این زمینهها، معنای قصه نیز دگرگون میشود. چرا که خواننده در رویارویی با قصه، در برابر وضعیتی قرار میگیرد که نقشی در ساختن آن نداشته ولی میتواند جنبههایی از قصه را به دلخواه خود برجسته کند و به آن شکل تازهیی بدهد. یادمان باشد وقتی که داریم قصه میخوانیم (بخصوص قصهای که دارم به شما معرفی میکنم!) همه بخشهای آن دارای ارزشاند و از همنشینی آنهاست که امکان و توان دریافت اثر شکل میگیرد. با این توضیحات بپردازیم به معرفی متن قصه و برخی از نکات جالب توجه آن:
اسم نویسنده یعنی «لیلا صادقی» روی جلد و در صفحه اول کتاب به صورت برعکس چاپ شده در صفحه اول، عنوان کتاب یعنی «ضمیر چهارم شخص مفرد» همراه با سه سایه که به تدریج کمرنگ میشوند حک شده و «من- تو- او-...» در زیر این نام نشان دهنده چهار ضمیراند. کتاب به قطعه 203، ردیف 43، شماره 23 تقدیم شده است. در صفحه فهرست فصل اول تا چهارم به صورت هر یک از این چهار ضمیر تقسیم بندی شده و دو حرف حرف پنجم و ششم ناگفته باقی مانده است. در پایین این صفحه جملهای دیده میشود: «از شما میخواهم ضمیرهایتان را مورد خطاب قرار دهید». حرف نویسنده (البته حرف متن) را با خواندن کتاب به اجرا میگذاریم:
پیشگفتار
پیشگفتار دو صفحهای کتاب جزئی از قصه این کتاب است و به صورت دو داستان کوتاه و تا حدی مبهم و در تعداد سطرهای برابر و جملههای شبیه به هم که در دو زمان متفاوت دستوری نوشته شدهاند، به چشم میخورد. ابهام پیشگفتار به این خاطر است که درواقع کل قصه کتاب در صفحه اول پیشگفتار خلاصه شده. در صفحه پایانی کتاب میخوانیم «حالا میخواهم از چیزهایی بگویم که دلم میخواهد. از چیزهایی که باید باشد. نه از چیزهایی که هست و دلم نمیخواهد». درواقع در پایان کتاب به خواننده این امکان را میدهد که داستان را براساس صفحه دوم پیشگفتار بسازد ولی پایان صفحه دوم نیز همان است که خواندید.
ضمیر اول
در گوشه سمت راست در قسمت بالای صفحه، کلمه «من» پررنگ و فعال دیده میشود و بقیه ضمایر به صورت کمرنگ و غیر فعالند. راوی این فصل از قصه، ضمیر اول شخص مفرد یعنی «من» است. در ضمیر اول پرداخت بیرونی انسان به چشم میآید. چیزی که دیگران از «من» میبینند و قضاوت میکنند. ضمیر اول سادهترین فصل این کتاب است و جاذبه خواندن را در خواننده تأمین میکند. جریان سیال ذهن در این فصل به گونهای است که افکار در برابر امیال قرار میگیرند و مکالمهای درونی به وجود میآورند و داستان را سطر به سطر با این ترفند به پیش میبرند. این فصل از کتاب با درونمایه «انتظار» شروع میشود. انتظار برای دیدن یک دوست. برای رسیدن به هدفی و نجات یافتن. «طنز» در ضمیر اول ابتدا به صورت پنهان آغاز میشود و ادامه مییابد و در پایان این فصل به گونهای ناگهانی خود را به خواننده نشان میدهد ودرونمایه را از «انتظار» به «پرخوری» تبدیل میکند. یک صفحه کاملن سفید (احتمالن برای حدس خواننده از ادامه ماجرا!) و یک بیت شعر از بیدل دهلوی، صفحات کتاب را به «ضمیر دوم» میرساند:
در انتظار تو خاکم به باد رفت
یعنی غبار خاطر ایام هم شدم
ضمیر دوم
«ضمیر دوم»، انسان را برابر وجدانش (ضمیرش) قرار میدهد. وجدانی که خواننده با آن فصل دوم کتاب را ادامه میدهد. فصلی استعارهبرداری شده از خواب و بیداری زندگی انسان. درونمایه خواب و بیداری به «ضمیر دوم» شکل میدهد. نیمی از داستان در خواب و نیمی در بیداری ساخته میشود. خواب و بیداری در این ضمیر یکدیگر را نفی نمیکنند، ادامه میدهند. استعارهای از زندگی عادی انسان. راوی «ضمیر دوم»، «تو» را مخاطب قرار میدهد و متن قصه، خواننده قصه، خود راوی (وجدانش؟) همه و همه میتوانند مرجع این خطاب باشند. «ضمیر دوم» هم داستان زندگی است و هم زندگینامه کسی که به خاطر سفید بودن ناخواناست. صفحه 33 و 32 کتاب همزمان با واقعهای که در داستان اتفاق میافتد، سفید گذاشته میشود. این فصل ابهام بیشتری نسبت به «ضمیر اول» دارد و در آن از کتابی حرف میزنند که جلدی پارچهای به رنگ سبز یشمی دارد و اسم کتاب طلاکوبی شده است. یک بار دیگر به جلد کتاب «ضمیر چهارم شخص مفرد» نگاه کنید! اشتباه نکردهاید. مشخصات داده شده در ضمیر دوم، با خود این کتاب که دارم به شما معرفی میکنم و احتمالن شما نیز آن را در دست دارید، تطابق دارد. ولی مثل متن سعی نکنید از شرش خلاص شوید، چون حتمن پشیمان میشوید! کتاب جلد پارچهای، زندگینامه مخاطب است. به مخاطب تذکر داده میشود که داستن را نخواند ولی جاذبه داستان این اجازه را به او نمیدهد. کتاب را میخواند و با شخصیتهای داستان یکی میشود. در صفحات 39، 40، 41 و 42 تغییر نوع و اندازه حروف و یک مورد تغییر رنگ، سایهوار شدن حروف، رسم جدولی از ضمایر «من»، «تو»، «او»، «ما»،... متن داستان را به اجرای دیداری نزدیک میکند. بدین صورت که مخاطبی که دارد زندگینامهای را میخواند با کلمههای نامفهوم و صفحات مبهمی روبرو میشود (که هر خوانندهای با خواندن این کتاب با آن روبرو میشود). در این فصل روابط بینامتنی نیز به چشم میخورد (و کلن در تمام کتاب). اما به صورت پارههای به دقت تدوین شده در متن. در پایان ضمیر دوم، راوی متنی از «درخت آسوریک» را ذکر میکندو برای خواننده کتاب (کدام کتاب؟) ادعا میکند که اگر این متن را بخواند، یک زندگی جاودان خواهد داشت. یعنی پدیدهای ابدی میشود، از جسم بیرون میآید و در فضا روان میشود. فاصله بین ضمیر دوم و ضمیر سوم را صفحهای تشکیل میدهد که در آن طرحی از دایرههای سیاه توپر، از کوچک به بزرگ (و یا برعکس) در یک جهت خاص دیده میشود. این دایرهها بسته به نگاه خواننده کتاب و برداشت او قابل تفسیرند. برداشت شخصی خود را ارائه نمیکنم تا به اندیشه خوانندگان کتاب جهت نداده باشم.
ضمیر سوم
«ضمیر سوم» میتواند اشارهای به ضمیر ناخودآگاه باشد. مرکز اصلی داستانهای این کتاب همین فصل است. «ضمیر سوم» به تشریح مرگ «کیومرث» میپردازد. نام «کیومرث» در هر چهار ضمیر آمده ولی در ضمیر سوم به آن پرداخته میشود. کیومرث یعنی زنده میرا و مرگ او در داستان، مثل زلزلهای است که خود داستانهایی در پی دارد.
اگر در کتاب دقت کنید، چهار فصل معنای یک سال را هم میدهد و از آنجا که این سال (کتاب) از شکل تکرار استفاده کرده با هر بار خواندن، تعریف جدیدی از سال ارائه میکند و مجموعن سالهای عمر یک انسان را به صورت یک استعاره نمایش میدهد.
«ضمیر سوم» داستان در داستان است. در این فصل یک نویسنده با خود حرف میزند، دستنوشتههایش را بیرون میآورد و داستانی را که نوشته میخواند. این داستان در داستان از بخش 6 شروع میشود و در بخش 1 تمام میشود. این شش بخش را میتوان جا به جا کرد یا از آخر به اول خواندن. کتاب «ضمیر چهارم شخص مفرد» دارای چهار فصل نوشته شده و دو فصل نانوشته است و خود «ضمیر سوم» نیز دارای شش بخش است. بخش دوم اوج به هم ریختگی کلام راوی «ضمیر سوم» و داستانی است که نوشته است و در برخی از قسمتها، راوی «ضمیر سوم» در داستان خودش گم میشود و قادر نیست بین خود و داستانش فاصلهای ایجاد کند. مثل صفحه 91 کتاب. در پایان این فصل گویا زلزلهای اتفاق میافتد و راوی «ضمیر سوم» در زیر آوار میماند. (میماند؟) در بخش 1 با تغییر نوع حروف، نمایش دستنوشتههای او به ما نشان داده میشود. نوشتههایی که به دست ما افتاده و این ما هستیم که داریم داستان را ادامه میدهیم (زندگی او را). این قسمت برای «کیومرث» هم مصداق پیدا میکند. تقدیمنامه کتاب بار دیگر در متن به چشم میخورد. (کتاب به کیومرث تقدیم شده؟) یکی از موارد جالب در این بخش نشان دادن لرزش (دست یا زمین یا هردو) دست نویسنده است. فاصله بین ضمیر سوم و ضمیر چهارم با دایرههای سیاه توپر و با اندازههای مختلف نشان داده میشود. چیزی شبیه فضای کهکشان یا فضای مولکوی زیر میکروسکوپ و یا هر تعبیر دیگری که شما بعد از خواندن کتاب و با خواندن آن، میتوانید ارائه کنید.
ضمیر چهارم
«ضمیر چهارم» به سه بخش تقسیم میشود. بخش اول صورتجلسه یک قتل است که از ابتدای کتاب «ضمیر چهارم شخص مفرد» حتا در «ضمیر دوم» درباره آن بحثی صورت گرفته بود. هر قتلیصورت جلسهای دارد. در «ضمیر چهارم این صورتجلسه به امضای چهارنفر از شاهدان میرسد و دو نفر امضا نمیکنند. (نمونه امضاها و متن صورتجلسه در کتاب موجود است!) چهارنفری که امضا کردهاند، چهار ضمیر این کتاب و دو نفری که امضا نکردهاند، دو فصل ناگفته و البته نانوشته این کتاب هم میتوانند باشند.
در فصل 2 از این قسمت، زمان به عقب برمیگردد (که با برعکسنویسی نیز اجرای دیداری میشود) و مسائل با توجه به گذشته با دقت بیشتری بررسی میشوند. از بین چهارنفر (باز هم چهار!) یک نفر قاتل است و اساس «ضمیر چهارم» بر همین پایه شکل میگیرد. در این بازگشت به عقب یک کتاب قدیمی یافته میشود که به تعبیری کهن کتاب «ضمیر چهارم شخص مفرد» است.در این قسمت نوع بیان نیز اسطورهگونه و کهن میشود. در این کهن کتاب اسطورهای روایت میشود از چهار شخص که میخواهند به قدرت برسند و هرکدام که توانایی خود را در همه زمینهها ثابت کند، به این امر نایل خواهد شد. هر یک با حیلهای قصد از میان بردن دیگری را میکند ولی خود نیز از بین میرود. نفر چهارم با فروتنی که دارد، اجازه میدهد طرف مقابل او را از بین ببرد و تبدیل به جزیرهای مسکونی میشود در میانه دریا. شاید این زمین است که در آن زندگی میکنیم و تا زندگی ادامه دارد این اسطوره نیز تکرار میشود.
بخش سوم حالتی افسانهای دارد و در آن داستانهای تودرتویی ساخته میشود و این بخش، قسمتهایی از «ضمیر دوم» و کتابی که «ضمیر چهارم شخص مفرد» است و یا کتابی قدیمی و کهن است که همین اسطوره در آن نوشته شده و زمان نوشتن آن نامعلوم است، ذکر میشود. درونمایه این بخش عشق، قتل، دوستی، زندگی و فلسفه است.
در «ضمیر چهارم»، دوباره به خواننده هشدار داده میشود که داستان تمام شده و به خواندن ادامه ندهد. در آخر نیز با بازی شطرنج که در «ضمیر اول» اشارهای به آن شده است، (میخواهم روی میز غذاخوری با زندگیام قمار کنم) به پایان نزدیک میشود. آنچه مهرههای شطرنج به دست میآورند، نصیب شخصیتهای داستان میشود و همگی قتل عام میشوند! البته به دست خودشان! راوی پشیمان میشود و میخواهد داستانی بگوید آنچنان که دلش میخواهد تا امروز روزی باشد که دلش میخواهد. ولی اگر پیشگفتار خط سرنوشت باشه چه؟
هیچ. دست کم ما کتابی خواندهایم که چهار داستان مستقل و در عین حال پیوسته دارد. داستانهایی که پایانی تعلیقی دارند و پایانشان نوعی آغاز است.
روایتهایی خواندهایم که با برآورده شدن انتظارمان از کتاب آنها را کامل میکنیم و در نهایت با یک سوال در پایان این نوشته مواجه میشویم، آیا «ضمیر چهارم شخصمفرد» یک رمان چند صدایی نیست؟