درباره آثار

مروری بر رمان آ - میترا سرانی اصل

 

 

   من از بی شمار آ

 

لیلا صادقی دانش آموخته ی ادبیات است و به اساس آن از گذشته تا کنون اشراف و با توجه به بهره گیری اززبان سعی به توسع آن دارد . به طوریکه مولف در اکثر آثار خود به کاربرد زبان در حوزه ی شعر و داستان ، تصویر سازی ، آشنایی زدایی و نو آوری در شکل و ساختار اهتمام می ورزد در کتاب مورد نظر ما، رمان آ، صادقی با توجه به امر فاصله گذاری، خود و مخاطبین اش را با چرایی آ یا لیلا یا هر عنصر دیگری که می تواند از آن بهره بگیرد خطاب قرار می دهد. این امر در آغاز می تواند کشش مورد نظر را در متن پیش رو با خوانندگان خود به چالش بکشاند. نویسنده سعی دارد با چند روایت کوتاه و موازی به موضوعات چالش برانگیز پیرامون خود که با آنها همزیستی دارد بپردازد. موضوعاتی که سوژه ی مشترکی را در آن برای جامعه ی دردمند خود می بیند. نویسنده با ایجاد تکنیک هایی در متن  ، شاکله ی اثر را ترفند های نو و خارج از نرم خویش ماهیتی دیگر می بخشد. به این جهت در ابتدا با معارفه ی شخصیت اصلی ( آ ) با لشگری از حروف و به تبع کلمات تابع آن ، عناصر حاضر را به خواننده می شناساند . البته تمهیداتی که برای معارفه بکار گرفته عامل جانبی و در ساختار داستان تاثیری نمی گذارد و مولف صرفا برای تکنیک گذاری و ایجاد شرایط  نو به این امر می پردازد و می توان گفت دید شخصی بر اثر حاکم می باشد .مفصل بندی مجازها بر پیکر داستان با وجود تمهیداتی می تواند به توسع آن بیانجامد و این امر با همیاری متافیزیک زبان نقش بسزایی خواهد داشت همچنین با توجه به امر نمادین آ مخصوصا در ادبیات عرفانی جای بحث دارد ولی این نقش نمادین در این اثر نمیتواند جایگاهی داشته باشد . البته نویسنده با زبان سنتی و کلاسیک سعی در به نمایش گذاشتن این کاراکتر ها دارد ولی این شیوه نمی تواند نقش آرکاییک به اثر ببخشد و جستاری بین گذشته و حال بوجود بیاورد  

آ ( حریت ) آی لینه ، مقابل

آی متحرکه ، حرف اول و آخر

است در برابر هر حقیقتی که از

کرسی می افتد چون مرغی یک پا

از نقاط قوتی که مولف در اثر احیا کرده می توان به نگاه فلسفی خرد شده در زندگی روزمرگی و بکارگیری زبان در این چرخه که اثر را به خود ملتفت کرده و باعث تداوم روایت در یک مبادله ی تجربی می باشد . ماهیت روایت افق های تجربی ما را درخود نهان دارد و می تواند افق های تازه ای در بازشماری وقایع به روی ما بگشاید . همانگونه که در داستان آ با چند واقعه ملموس روبرو هستیم که شاید روایت تازه ای در بدنه ی جامعه ی ما نباشد و یا حتی سیر خطی داستان بر آن سایه انداخته اما نوع بیان روایت در چرخه ی زبان و ارجاع عاطفی آن، بعلاوه ی تصویر سازی حاضر ، دیالکتیک متن را به عنصری قالب و خوانشی قابل التذاذ تبدیل کرده است آ از همین لابه ها و فکرها که عبور می کند، می رسد به لایه های میدانی که مردمش وسط خیابان زیراندازهایشان را پهن کرده اند و نشسته دوربینش را به طرف آن ساختمانی زوم می کند که قرار است کسی را از خودش بندازد پایین . ( 18تمام زندگی تمرینی ست برای نشنیدن روایت ابریشم و افشار از ملموس ترین روایت های این مجموعه می باشد که با رنگ و لعاب ذهن نویسنده کارآمد شده واستراژدی نویسنده در پشت این داستان نمایان است .روایت های متغیری که  به عمل روایت می پردازند به جهت زاویه متغیرخود قابل تامل هستند . گاه شخصیت ها به عمل روایت می پردازند و گاه با زاویه دید سوم شخص روبرو هستیم . حضورعناصر ناهمگن در مسیر داستان به تاویل مندی آن کمک می کند .هم پوشانی که زمان حمله ی افشار به ابریشم رخ می دهد تصویر زیبایی از اتاق ترسیم می شود و حشرات و سنگریزه هایی که بر سر ابریشم آوار می شود و خود را در جنگل می یابد واین انطباق برای افشار هم همین گونه است ، اما از دو مفهوم متقابل. یکی غرق شده در طببیعت و هم پوشانی با زیست درونی و بیرونی خود و دیگری در افکار حریص جویانه و وحشیانه ی خویش که در اصطلاح به قانون جنگل مشخص شده . روحیه وخوی وحشیانه افشار با توصیف جنگل هم خوانی دارد. ابریشم زمانی که در اتاق افشار قرار می گیرد بعنوان یک کنشگر با پیش بینی غیر قطعی روبرو است که بزودی افکارش او را به ورطه ی تاریک و انتهای خود می کشاند . بار عاطفی با تصاویرروایت شده سنگینی رنج باری را همراهی می کند.تعلیق در آثار صادقی حس مخاطب را تحریک می کند و دنیای پیش رو را به امکاناتی که متن برای خواننده قایل شده سوق می دهد . مخصوصا تعلیقی که در داستان ابریشم رخ می دهد و مخاطب هر لحظه بدنبال انتهای آن با حدس و گمان های خود پیش می رود ، که چگونه این بحران را پشت سر بگذارد و یا فرناز با بحران درونی خود چگونه کنار می آید و آیا به نتیجه ی مورد نظر مخاطب خواهد رسید یا نه ؟ این چالش ها در طی مسیر ناباورانه و در بلاتکلیفی مخاطب پیش می رود . قطعا لذت داستان تا آنجا مقدم می شود که پیش بینی وضعیت حاضر بر روند روایت پیشی نگیرد . محور مبهم در روایت آ مخاطب را به حدس و گمان ترغیب می کند تا بداند شخصیت بالای ساختمان که قصد خودکشی دارد به کدام یک از کاراکترها ارتباط پیدا می کند ؟ ابریشم هیچ وقت زندگی خصوصی یک حشره ی خشک شده را ندیده بود و تک تک جزئیات اتاقی که کار و زندگی کسی را با هم تلفیق می کرد ، برایش دیدنی بود ، به جذابیت آبشاری همه ی سنگ ها را در خود می بلعید و از بالا به پائین پرتاب می کرد تصور کرد که چطور افشار روزها را در این اتاق کار می کند و شب ها درون همین جنگل می خوابد . چطور با دوست و رفیق لابه لای صخره ها چای می خورد و درباره ی چه چیزهایی حرف می زند . چطور سفره ای لابد می اندازد روی زمین و یا روی نیمکت وسط هال و غذا می خورد تنها یا با کسانی که دور و نزدیکش هستند . تصور جزئیات زندگی افشار برای ابریشم جالب تر از دیدن عکس ها بود و اصلن حواسش به تصویر پروانه هایی نبود که افشار درباره ی تفاوت شاخک ها و تخم گذاری و لکه های روی بالها یشان می گفت .ناگهان افشار به صورت ابریشم زل زد . با لبخندی از جا بلند شد . ابریشم گیج و منگ به چشم های افشار نگاه کرد . به این فکر کرد که با این چشمها چطور می شود حشرات را شکار کرد و توی یک قاب کنار هم چید چشم هایش به انگشت ها و پاشنه ی پای افشار افتاد که رد پای سنگریزه ها و دانه های شن و بوی علف ها روی آن ها مانده بود و آن پاها آنقدر محکم به زمین چسبیده بودند که بی آنکه هیچ صدایی شنیده شود و بی آنکه از زمین کنده شوند ، راه میرفتند . ابریشم با خودش شرط بست که حتمن همه ی حشره هایی که افشار شکار می کند ، اول به خاطر کنجکاوی به شکل پاهای افشار و بعد به خاطر زل زدن به راه رفتن او گیر می افتند حضور فرناز در ادمه ی داستان ، خنثی بودن را از شدت تاریکی و روشنایی ، از زن و مرد و از میان سویه های مطلق بیرون می کشد . به همین ترتیب تسلسل زندگی تمام شخصیت ها ادامه می یابد و هر کاراکتر به نوعی در درون دیگری زندگی می کند . بهتر بگوئیم درد مشترکی که در زندگی جمعی ماست و با قراردادهای اجتماعی و قاعده هایی که مجبور به تن دادن به آن شده ایم ، ادامه می یابد .در روایت آ مکان محدود اما فضا گستردگی لازم را برای مرور نگاهی شناخت شناسانه بر روی افراد زیادی قائل است که می تواند موجب تکثر روایت های دیگر باشد و به بسامدی از ادراک مشترک جامعه برسد.

در روایت فرناز افق شناختی ما از این امر خنثی را به تجربه ای تلخ می کشاند و می تواند در دل خود پلات بعدی را رقم بزند افق انتظارات ما در برابر چنین بحرانی تنها می تواند از دیدگاهی در دوران اکنون قابل ادراک باشد .امری که درمکان های مختلف دیدگاه های متناوبی را همراه دارد . فهم ما در برابر فرنازها داوری هایی را پیش رو دارد که بطور کامل بیان نمی شود و اکثرا خارج از مدار ارتباطی جامعه قرار می گیرد . در این روایت شاهد هستیم که فرنازها همیشه یک ابژه هستند که قابلیت سوبژه شدن را ندارند و همانطور که در متن شاهد گوشه گیری و منزوی بودن آنها هستیم و دلالت لازم را برای وجود داشتن ندارند و تنها موجودیت آنها در نظر گرفته می شود آ در برابر فرناز سعی در شکستن این دیدگاه دارد و در تقابل با کسانی که در فروشگاه با او برخورد و او را مزلمه خواندند ، سعی در برقراری ارتباط و ماهیت بخشیدن به آن را دارد و تابع قراردادهای رایج نمی شود نقطه ی تلاقی داستان در جسد از هم پاشیده شده ای که دست به خودکشی زده می انجامد و یا مردی که زیر پل اثری از خود بجا نگذاشته و انگار یکی از بیشمار «آ» ها وجود ندارد.  

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تمامی حقوق این سایت متعلق به شخص لیلا صادقی است و هر گونه استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است