درباره آثار

بررسی نمادها در رمان آ-مریم اسحاقی

 


  رمان آ، نوشته لیلا صادقی، 1397

 

«آ شخصیت اصلی داستان از خیابانی عبور می‌کرد که داستان زندگی‌اش نوشته شد از خلال زندگی کسانی که سر راهش ایستاده یا نشسته بودند. ناگهان همه‌ی آن آدم‌ها شخصیت اصلی داستان شدند و آ شد فرعی‌ترین شخصیتی که توی داستان نفس می‌کشید...»

این سطرهایی از مقدمه‌ی رمان "آ" است.

بی‌شک اگر در پیِ خواندن رمانی آسان‌خوان هستید، این که رمانی با سیر خطی و منسجم به دست بگیرید و فقط لذت ببرید؛ همین جا بگویم بهتر است سراغ رمان "آ" نروید. این نه به معنی کم‌ارج بودن رمان، بلکه به معنی متفاوت بودن و نخواندنی بودن آن برای خواننده‌ی عام است. آ از همان ابتدا متفاوت است. از انتخاب نام‌اش، از شیوه‌ی روایت‌، از فرم کولاژ و تصویرهای متن، از برخی از صفحات خالی‌اش و بینامتنیت‌های گنجانده در کتاب و نمادهایی که در روایت گنجانده‌شده، همه نشان از این دارد که با کاری سراسر تعمق و اندیشه‌ورز روبه‌رو هستیم.

انتخاب نام آ که خود بخشی از متن است، نامی پرسش‌برانگیز است. آ حرف مشترک آدم‌هاست. آ نخستین نشانه‌ی نوشتاری است در فرهنگ فارسی. پس نشانه است. آ نوعی تکیه کلام است که برای تاکید یا جلب توجه به کار می‌رود. از سوی دیگر نگاه ‌کردن به شکل و شمایل آ نیز خود تاویل‌برانگیز است. تناقضی است در ایستادگی  ا و انحنای سرکش‌اش. شکل و شمایلی ایستا که نویسنده در طول رمان، بازی‌های تصویری نیز با این شکل و شمایل دارد.  لیلا صادقی در بخشی از مقدمه می‌گوید: «همه‌ی این آدم‌ها مدخلی هستند از آ در فرهنگ لغتی از زندگی ما.» که البته این یکی از تاویل‌هاست و شاید بهتر آن بود مخاطب خود به این کشف می‌رسید و لذت‌اش دوچندان می‌شد.

از ابتدای رمان بازی با رنگ را می‌بینیم. تکرار رنگ قرمز در ابتدای رمان، چراغ قرمز، ماشین قرمز، لب‌های قرمز زن، بادکنک سرخ و... می‌تواند اتمسفر داستان را به خواب‌هایمان نزدیک کند. نویسنده از این نورها برای خلق جهانی پیچیده استفاده برده و مانند فیلم‌های لینچ روزنه‌ای برای مخاطب می‌سازد تا نگاهی متفاوت به جهان این داستان داشته باشد.

حوادث کتاب دور یک میدان اتفاق می‌افتد. میدانی به نام "آ" . داستان به صورت دایره‌وار روایت می‌شود یا بهتر است بگویم روایت‌گریز است. علیرغم عدم انسجام و نفی نظم و ترتیب در ظاهر، بسیار از پیش اندیشیده‌ و قابل تعمق و هوشمندانه نوشته‌شده. شیوه‌ی روایت با محتوا و میدان در هم تنیده‌.

در این اثر مولفه‌هایی از پسامدرن از جمله حضور نویسنده در متن، افشاگری شگردها و تاکید بر داستان بودنِ داستان می‌بینیم، خودآگاه بودن متن‌ها  و نوشتن داستان در مورد داستان و وجود بینامتنیت در داستان، دخالت خواننده در متن در صفحه‌ی پایانی اثر، اشاره به تاریخ، کولاژی از کلمات قصار، اشاره‌هایی به حرف آ در فرهنگ لغت، تصویری از آ به شکل‌های مختلف و اشاره به روایت حسنک وزیر، همه رگه‌هایی از پست مدرن در این اثر است. حضور شخصیت دوجنسیتی که از شخصیت‌های فرعی داستان است و ترکیب ژانرها و ترکیب داستانی بر مبنای عشق و در هم تنیدن با اتفاق خودکشی و پرتاب کردن خود در میدان آ نیز تایید بر این مسئله است. در واقع لیلا صادقی به ما نشان می‌دهد که خودِ جهان، متن است و این‌ها را نمی‌توان از هم جدا کرد. هر انسان و هر شخصیت یک متن است. میدان آ  و اتفاق‌هایی که در آن می‌افتد، نیز یک متن است. داستان پسامدرن واکنشی داستانی در برابر واقعیت خشن است. واقعیت را نمی‌توان بی‌واسطه نشان داد، بنابراین لیلا صادقی، نمادها و نشانه‌ها را به کار می‌بندد.

نمادها و نشانه‌هایی که در طول رمان تکرار می‌شوند:

پا: در افسانه‌ی بودا آمده که بودا به محض تولد، هفت قدم در هر یک از جهات عالم برداشت و کائنات را اندازه گرفت. پاها مرتبط با زمین هستند. پای آسیب‌پذیر آن‌چنان که در کهن الگوها می‌بینیم (هفاستئوس) ناهنجاری در پا نشانه‌ی یکی از ضعف‌های روح است.

در رمان آ زمانی که ابریشم برای دیدار افشار به خانه‌اش می‌رود و دلهره‌ی این دیدار را دارد، می‌خوانیم: «سر کوچه ناگهان کفی کفش‌اش از نخ‌های دوخته‌شده دورش باز شد و انگشت‌های پایش بیرون زد.»

در صفحه‌ی 28 باز می‌خوانیم: «افشار، پای برهنه روی زمین راه می‌رفت، قدم‌هایش روی پرز سبز موکت محکم و استوار بود.» و باز در صفحه‌ی 30 «پاها آن‌قدر محکم به زمین چسبیده‌بودند که بی‌آن‌ که هیچ صدایی شنیده‌شود و بی‌آن که از زمین کنده‌شوند، راه می‌رفتند.» در این‌جا ما با افشار روبه‌رو هستیم که پاهایش روی زمین است و محکم و استوار راه می‌رود، این نماد شخصیتی واقع‌گراست. تاکید نویسنده روی پای افشار و تاثیر آن روی شکارچی حشرات بودن نیز اشاره به مفهوم جنسی مردانه دارد.  به عقیده‌ی فروید و یونگ پا مفهوم جنسی مردانه و کفش نماد جنسی زنانه است.

کفش: کفش نماد حق مالکیت است. غریبه باید بدون کفش از آستان منزل میزبان عبورکند. کفش نماد سفر، نماد تایید اجتماعی و اقتدار است. در آوردن کفش نیز نشانه‌ی اولین قدم برای ارتباط خودمانی است. باز شدن کفش نماد این است که بخشی از زن از رفتن به سوی معشوق مردد است. انگار ابریشم با نیمی از وجودش به دیدار افشار می‌رود و نیمی دیگر رفتن را انکار می‌کند و این نکته را با دلهره‌های ابریشم و اشاره به زن‌های فضول همسایه در متن می‌بینیم.

در ادامه می‌بینیم ابریشم وقتی از خانه‌ی افشار برمی‌گردد، کفش‌هایش جامانده و کف پایش زمین را لمس می‌کند و بی اعتنا به کفش و سردی کف پاها و جماعت راه می‌رود. انگار نماد زنانگی از او رخت بربسته. این دگردیسی را هم در برخورد نویسنده با کفش و هم در ادامه در نام‌گذاری شخصیت داستان ابریشم و پروانه می‌بینیم.

در بخش حضور ابریشم در خانه‌ی افشار،  به نظرم به نوعی بزنگاه این رمان و مرحله‌ی تغییر و دگردیسی شخصیت است، ما با ابریشمی روبه‌رو هستیم که حس‌های متناقض آرامش و دلهره و زنانگی و ترس را تجربه می‌کند. در این‌جا خانه‌ی افشار را به جنگل تشبیه می‌کند و تصویری از او با علف و سنگریزه به مخاطب می‌دهد. جنگل بکر می‌تواند نمادی از یک حرم واقعی باشد. حسی ناب در ابریشم که انکارش می‌کند. از سوی دیگر می‌توان به جنگل به عنوان رازی چندوجهی نگریست که تمام جلوه‌های پرقدرت زندگی را دارد. هم اضطراب‌آور است و هم آرام‌بخش، هم فشردگی قلب می‌آورد و هم پیوستگی خاطر. جنگل به دلیل تاریکی‌اش و ریشه‌های عمیق، نماد ناخودآگاه است و به گفته‌ی یونگ ترس از جنگل از وحشت برملا شدنِ ناخودآگاه ایجاد می‌شود. جایی که ابریشم می‌گوید: «داد می‌کشما.» و افشار می‌گوید: «بکش! کسی نمی‌شنوه. ما وسط جنگلیم.»

در این بین در خانه‌ی افشار، فلش‌بکی از نوجوانی افشار و اشاره به معلم موخرمایی‌اش شده که در واقع تحلیل روانشناختانه‌ی شخصیت افشار است. می‌بینیم که شبیه دیالوگ «چرا چای‌ات رو نخوردی» که موخرمایی به او گفته بود به ابریشم برمی‌گرداند.

می‌بینیم که لیلا صادقی با ظرافت و با استعاره یا با تصویرهایی گذرا، وارد مبحث زنانگی و تنانگی می‌شود. در ادامه‌ی کتاب صحبت از شخصیت پروانه می‌شود. به نظر می‌رسد انتخاب نام پروانه، دگردیسی از ابریشم باشد. جایی در کتاب می‌خوانیم: «نمی‌تواند بهترین ابریشم دنیا باشد، نمی‌خواهد توی پیله‌اش مثل یک کرم بمیرد.» وقتی پروانه از پیله خارج می‌شود، نماد زندگی پویاست. پروانه را در ژاپن به دلیل سبکی علامت زن می‌دانند. از سوی دیگر می‌توان در نظرگرفت از زندگی تا مرگ انسان، مثل حلقه‌ی یک پروانه از پیله تا پروانگی است. در صفحه 33 افشار به ابریشم می‌گوید: «فکر می‌کند او شبیه پروانه‌هاست. بال‌هایش را روی گل های زیادی باز کرده‌ و لبخند سخاوتمندی دارد.»

زمانی که ابریشم در خانه‌ی افشار است، نویسنده تصویر گذرا به ما ارائه می‌دهد که از ناف ابریشم یک پیچک جوانه می‌زند و دور شکمش گل‌های سرخ و ریزی می‌روید. معدود جاهایی است که زنانگی به تصویر کشیده می‌شود. با توجه به این که ناف مرکز هستی و گل سرخ، نشانه‌ی کمال تام است، می‌بینیم این جا نیز نویسنده به چرخه‌ی مرگ و زندگی اشاره کرده، گل سرخ و رنگ آن علاوه بر عشق؛ نماد تولد دوباره و سرسپاری به راهی باطنی است. آثار این تفکر را در ادامه نیز می‌بینیم: در بخش‌های دیگر اثر، دست‌وپا زدن پروانه میان مرگ و زندگی و جنینی در راه را می‌بینیم که جنین نیز نماد بازگشت به اصل و جاودانگی است. هسته‌ی جاودانگی و دربرگیرنده‌ی امکانات زندگی دوباره‌ی مخلوق است. تنفس جنینی اشاره به بازگشت به اصل دارد و اشاره به این‌که می‌توانیم به جاوادانگی برسیم. در واقع در صفحه‌های اول کتاب اشاره به نوع تنفس و اشاره به پرتاب کردن یا پرتاب شدن شخصیت از ارتفاع نیز می‌تواند در کل کتاب نشان‌دهنده‌ی چرخه‌ی مرگ و زندگی باشد.

به جز بحث نمادها که مخاطب هر چه بیشتر دقیق شود باز نکاتی لذت‌آفرین کشف می‌کند، خرده روایت‌ها و اشاره‌هایی به نکات اجتماعی در رمان فراهم است که گفتمان غالب زمانه را نشان می‌دهد. موازی سازی نگاه تخمه‌خوران و بی‌خیال مردم در این میدان به فاجعه‌ای انسانی که در حال رخ دادن است و قیاس با ماجرای حسنک وزیر، خود گفتمانی تکان‌دهنده است. اشاره به ماشین بزرگ و جاداری که از دختران تعهد می‌گیرد، اشاره به سخنرانی نامزد شورای شهر و خرده روایت کودک کار و خرده روایت مردی دوجنسیتی به نام فرناز، همه و همه خرده روایت‌هایی است که آ را به حاشیه می‌راند و می‌بینیم که زندگی دور این میدان بسیار شلوغ‌تر از آن‌چه بود که می پنداشتیم.

در پایان این سفر دایره‌ای که به آ برمی‌گردیم. آ که قرار بود به میدان برسد و حالا شخصیتی فرعی شده. مردی یا شاید زنی که به پایین پریده و تصویری از  لکه ای که روزی مردی بود، در صفحه‌ی پایانی کتاب نقش می‌بندد.

                                                                  

در بخش نمادها به (فرهنگ نمادها – انتشارات جیحون. ترجمه سودابه فضایلی ) رجوع شده است.

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید