- پاسخ به پرسش اول:
اول اینکه بستر فرهنگی جامعه بنا به شرایط اجتماعی سیاسی به سمتی حرکت کرده که تنوع و تکثر در آثار ادبی مورد اقبال عمومی قرار نمیگیرد، به این دلیل که دغدغههای دیگر، فرصتی برای دغدغههای فرهنگی مردم باقی نمیگذارند و متاسفانه از طرف دیگر، نگاه مخاطب ایرانی بر خود و انکار دیگری تمرکز دارد. به این معنا که آنچه خود درک میکند، معیار درستتری نسبت به آن چیزی است که دیگری دریافت میکند، درنتیجه تمایل به جریان واحد ادبی در کلیت جامعه وجود دارد که این نگاه زاییدهی آموزش و تجربیات اجتماعی است که ریشه در ساختار هرمی شکل حاکمیت و مدیریت اجتماعی در ایران دارد.
اما از سوی دیگر، از آنجایی که راز بقا، در تنوع زیستی است، میشود بگوییم که تنوع بخش جدایی ناپذیر زندگی، به ویژه فرهنگ و هنر است و درباب بحث شعر، حضور سبک های شعری متنوع، گرچه از حمایتهای الزامی و بدیهی دولت برخوردار نیست، اما بنا به نیاز بشر و اجتماع، در ایران نیز بنا به دغدغهمندی شاعران به صورت فردی شکل گرفته است و یکی از همین سبکهای متنوع شعری، شعر تجربهگرایی است که به ساخت معنا از طریق زبان می پردازد.
یکی از مهمترین شاخصههای شعری شمس آقاجانی، تلفیق شعر زبان و شعر گفتار است، به شکلی که او از خلق مفهوم به واسطهی صرف زبان فاصله میگیرد و با کنار هم گذاشتن تکه روایتهایی که هر فردی ممکن است در واقعیت تجربه کرده باشد، و پرش از یک واقعیت به دیگری، و با وصل کردن این روایتها به واسطه کلمههایی که در بافت چند معنا می شوند، شعر او شکل میگیرد. درواقع، شعر او در پر کردن جاهای خالی میان تکه روایتها، خلق می شود. این مهمترین ویژگی شعر شمس است که سبک خاص او و نگاه خاص او را شکل میدهد و در عین اینکه میان شعر او و شعر زبان و شعر گفتار فاصله میاندازد، به عنوان مثال:
خط استوا از شهرهای زیادی می گذرد / وقتی باریک تر شود / ساختمان ها، دریاچه ها و پارک ها و آدم های زیادی
در دو طرف می مانند / این خط اگر باز هم باریک تر شود / همچنان از روی کسی رد خواهد شد
که سالها پیش گمش کردم / این خاصیت عشق من است
او در قابی که از خط استوار میسازد، کلماتی به کار میبرد که با قاب عشق ورزی و از دیگری عبور کردن، به واسطهی کلمات مشابه پیوند میخورد. روایت او چنان ساده به نظر میرسد که در وهلهی اول با گفت و گوی روزمره پهلو میزند، اما پس از ادغام قابها در هم و ایجاد تصویر جدید، شعر او ابعاد تازهای پیدا میکند که همان نقطهی تمایز آن از غیر است. شعر شمس، شعری است که دیگری، در آن تبلور پیدا میکند و آزادانه در پی یافتن معناهای دیگری است که به مرور زمان و با پیش رفتن در شعر شکل می گیرند و نه در هر سطر به صورت مجزا برای ایجاد زیبایی شاعرانه در سطح گفتار.
- پاسخ به پرسش دوم
کارگاههای براهنی را کارگاههایی نمیدانم که بخواهد فن کوزهگری به کسی بیاموزد، بلکه براهنی در کارگاههای خود تا جایی که من اطلاع دارم، بینش و نگاه به شاگردانش میداد و از این میان، برخی به دلیل ارادت به براهنی دنبالهروی شعر او بودند و برخی به دنبال یافتن صدای خود با بینشی که در کارگاه به دست آورده بودند. شمس آقاجانی را از آن دسته شاگردانی میدانم که خود را مقید به چارچوبی که براهنی به آن معقتد بود نکرد و از شعر پست مدرنی که به عقیدهی براهنی ذات و طبیعت شعر معاصر ایران بود، فراروی کرد و به سبکی رسید که پیشنهاد او به شعر فارسی است. متاسفانه کار شمس ناتمام ماند و فرصت نیافت کتابهای تازهاش را منتشر کند. او کارهای ناتمام بسیاری داشت و از بد روزگار، دریافت آخرین یافتههای شمس در شعرش از مخاطب جدی شعر معاصر دریغ شد و افسوس.
همانطور که اشاره کردم، شعر شمس به سمت روایتهای در ظاهر سادهای حرکت میکرد که ناگهان با تلفیق میان صحنهها و کارکرد کلمهها، مفاهیمی لایه لایه به لحاظ معنایی شکل می داد و این ابهام ذات شعر و هدف شعر است.
خواهرش خودکاری یافت که خط نداشت
ده دقیقه دیگر
و خودکاری که بعدا –البته این بار به سختی –
خط نداشت
هر چیزی را مصرف نکنی – حتی اگر نو باشد –
از کار می افتد
او در شعر خود، صحنههای بریده بریدهای را روایت میکند که در دل آنها کلمات، معنایی نو مییابند و صحنهها ناگهان فراتر از آنچه هستند، وسعت مییابند. خودکاری که خط ندارد، در شعر او ناگهان در بافتی قرار میگیرد که خودکار فراتر از خود میرود و چیزهای دیگری به غیر از خودکار معنا میدهد و تمام چیزهایی که ممکن است خط و رسمی داشته باشند و از کار بیفتند.
از این حیث، شعر شمس هم ادامهی طبیعی شعر براهنی است و هم جداشده از آن سنت شعری است که خود به سمت به نوع جدیدی از ترکیب بندی و ایجاد تحولی در چگونگی ساخت معنا رسید.