تقتق
تق
تق
صدای شلیک به روان توست
از پوستت هراس داشتند
پوستت را کندند
از استخوانهات میترسیدند
استخوانهایت را تراشیدند
از زیباییت هراسان بودند
زیباییت را سوزاندند
بوی سوزاندن توست پیچیده در بحر و بر
دهانت را من فدا
کلماتت را میخواستند از گوشت و پوست و استخوانت بکشند بیرون
کلمات میخ شدند
چسبیدند به دیوار شهر
رمز شدند
رمز شدند
آتشی زیر پوست داری
ماهی کنج لبت
صدات را بغل کردهای سمت آتش و ناخن
از کجای این همه جنگ مادر میآوری
بعد از جنگ تعریف زیبایی چه بود
هیچکس نفس نمیکشید
بعد از جنگ
کدام پرنده به خانهاش برگشت
کدام رود
رود ناطق بود
و آنکه با چشمهایش شلیک میکرد
در سینههای تو تیغ کاشت
پسرانت را تن تراشیدند
سر بریده به شارستان
دخترانت که ماه بودند
سوزاندند
صدای تو ریخته پاشیده بر همهجا
( از قصههای هزار و یک شب آمدهای
از همهی جنگها
از آغاز حرف و صوت
کجای کتاب خم شدی
که دهانت را گذاشتهاند نوک نیزه
چسباندهاند به آینه
از خطرناکترین فصلهای اسطوره آمدهای
مادر طوفان
مادر انقلاب)
جنگبا تو چه کارها که نکرد
قلبت را
تکهتکهتکهتکهتکههای قلبت را من فدا
تق تق تق
صدای راه رفتن زیبای تو در شعر فارسی است
راه برو
بخند بخند
و تفی باش بر چهرهی کریه خصم
( همدان خوابیده
همدان بدبخت
همدان بیعرضه)
(خاک در اندام تو نفوذ کرده
ماهمهسا
صدای خندههای توست پیچیده در اولین صبح آزادی
صدای زیبایی توست که در رگهای سرزمینم میدود
با پاهای تو در خیابانهای همدان خواهم دوید
و نام تو را برای تکتک درختان آرامگاه بوعلی داد خواهم زد)
در آن اتاق لعنتی به کجای سرت مشت زدند
که قلبت افتاد
زمان مرده است
و تو در خیابانهای بیست سال بعد راه میروی
دستِ زیباییت را
دستِ پوستت را
دست استخوانت را گرفتهای باهم برای برفهای کردستان دست تکان میدهید
و تهران با ندا میرقصد میرقصد میرقصد
( نمیخوام از مرگت اندوه بماند
روزنامهها و سیاهی همین را میخواهد
که تنت را
که روح عاصیت را از قرون ماضی جمع کنی
در یک اتاق کوچک به تکه گوشتی منزوی بدل شوی
شرق بلند
سوختهپوست
صدای قرون
چون قهقههای بِجَه در شیخ و شاب
و تعبیر جاودانهای از آب و کوه و خیابان باش
زمان مرده است
و آنها با لکههای سیاهی بر پشت
دانههای صدای تو را از زمان جمع میکنند
پرپر زده در مساحت نور
فصل بعدی این کتابِ همیشه باز تویی
کنار پسرت ایستادهای
نوید کلمه میدهی
کلمات بریده بریده که حالا دور میدان دست به نور ایستادهاند
داد میزنند:
«من هم پسر کسی هستم»
«دخترمو نبرین مریضه»
«بچههامو بیارین ببینم»
« بکتاش تموم كرد»
جنگ پایان درخت بود بفهم
سیلی محکم بر صورت تاریکی
رعد و برق
صدای اصیل
صدای شراب بر صورت تاریک و وهم
زمان مرده است
بیشترین قناریها را در آغاز روز کشتند
و هر صدای تیری
تاریخی از چشمهای توست پریده از دیوارهای سیاه
تنها
تنهای چشم کبودِ پوست کبودِ صدا زخمی
شرق بلند
همهی صدا
بلند شده روی دو پا برای دیدن آزادی
بجه
غمت مرساد
جان شیفتهای که تویی
دمیده روح عاصی بر آب و درخت و خار و خیابان
شکوه اعتراض
شرق همهی صداها
شرق شراب و حروف بریده بریدهی زندگی
بدم
بدم بر کلمات
روزهای آخر سیاهی است
بدم
بجه
و روح شیدای کلمات را بر جان عزیز خیابان بریز
ادامهی « مادر حسنک زنی بود جگرآور»ی
با دستهایی عظیم
زیبایی تو صداست
صدای تو زیبایی است
زمان مرده است
جنگ
زیبایی را کشته
و تو با همهی «تو»های تاریخ ایستادهاید کنار صف از ازل تا تهران
تا کردستان
تا زاهدان
تا خوزستان
تا ندا
تا ندا
تا نوید
تا ندا